اکتاویو پاز

مادرید ، 1937

در میدان دل آنجل /

زنان با کودکانشان می خرامیدند و آواز می خواندند/

هنگامی که فریادها به گوش رسید و آژیرها نالیه سرداد /

خانه ها در میان گرد و غبار به زانو در آمدند /

برج دو نیمه شد ، سردرها فرو ریخت /

و تند باد سمج موتورهای هواپیما /

دو نفر لباس هایشان را پاره کردند و عشق ورزیدند /

تا از سهم ابدیت ما دفاع کرده باشند /

و از جیره ی ما از زمان و بهشت /

تا به عمق ریشه های ما بروند و ما را نجات دهند /

تا میراثی را زنده کنند که راهزنان زندگی /

هزاران سال پیش از ما دزدیده بودند /

آنان لباس هایشان را پاره کردند و همآغوش شدند /

زیرا هنگامی که بدن های عریان به هم می رسند /

انسان ها از زمان می گریزند و زخم ناپذیر می شوند /

هیچ چیز نمی تواند به آنان دست یابد ،آنان به سرچشمه باز می گردند /

آنجا من و تویی نیست ، فردا ، دیروز ، اسمی نیست /

حقیقت دو انسان یک روح و یک بدن است /

ای هستی محض … /

در شهرهایی که خاک می شوند /

اطاق ها از هم جدا می افتند /

اطاق ها و خیابان ها ، اسم هایی که طنینی چون زخم ها دارند /

اطاقی که پنجره هایش به اطاق های دیگر باز می شود /

با همان کاغذ دیواری رنگ پریده /

آنجا که مردی با آستین های بالا زده  خبرهای روز را می خواند /

یا زنی اطو می کشد ، اطاق آفتابرو /

که شاخه های درخت هلو بر آن سایه انداخته است /

اطاقی دیگر :  بیرون همیشه باران می بارد /

یک حیاط و مجسمه های برنجین سه کودک /

اطاق هایی که چون کشتی هایی لغزان /

در خلیجی از نورند ،  یا چون زیر دریایی ها /

سکوت گسترش می یابد و در امواج سبز پراکنده می شود /

به هر آنچه دست می زنیم تا بندگی فسفری دارد /

دخمه های مدفن ثروت ،‌عکس های خانوادگی/

که اینک رنگ باخته اند ، قالی های نخ نما /
قفس ها واطاق های شماره دار /
همه چهره دگرگون کرده اند همه بال در آورده می پرند /

هر نقش گچ بری ابریست /

هر دری به روی دریا باز می شود به چمنزار و آسمان /

هر میزی پنداری برای ضیافتی است /

همه چون صدف هایی دربسته اند و زمان به عبث آنان را محاصره کرده است /

دیگر اکنون نه زمانی به جا مانده ، نه  دیوارهایی ، فضا ،  فضا/

دستهایت را باز کن و این ثروت ها را بینبار /

میوه را بچین ، از زندگی بخور /

در زیر درخت دراز بکش ، آب را بنوش /

همه چیز بر چهره دگرگون کرده و مقدس است /

هر اطاقی مرکز جهان است /

این اولین شب همه چیز است ، روز نخستین است /

هنگامی که دو نفر عشقبازی می کنند جهان متولد می شود /

قطره ی نور از اندرون های  شفاف /

اطاق چون میوه ای باز می شود /

یا مانند ستاره ای در عین سکوت منفجر می شود /

و قوانینی که موش ها پوژه اش زده اند /

میله های آهنی بانک ها و زندان ها /

میله های تشریفات اداری ، حصارهای سیم خاردار /

مهرهای کائوچوبی ، نیشترها و سیخونک ها /

وعظ سلاح ها با آهنگی یکنواخت /

کژدمی با درجه ی دکترا و صدایی شیرین /

پلنگی با کلاه ابریشمین /

رئیس انجمن گیاه خواران و صلیب سرخ /

قاطر تعلیم و تربیتی /

تمساح ملبس به کسوت نجات دهنده /

پدر خلق ها ،  رئیس ، کوسه ماهی /

آرشیتک آینده ، خوکی با لباس نظامی /

عزیز دردانه ی کلیسا/

که دندان های مصنوعی سیاه شده اش را /

در آب مقدس می  شوید /

و به کلاس های زبان انگلیسی و دموکراسی می رود /

دیوارهای نامرئی ، صورتک های پوسیده ای /

که انسان را از انسان دیگر جدا می کند /

و از خویش /

اینهمه فرو می ریزد /

در لحظه ای عظیم و مابه یگانگی از دست رفته مان می نگریم /

به انزوای محض انسان بودن /

به شکوه انسان بودن/

شکوه نان را قسمت کردن ، آفتاب را و مرگ را قسمت کردن/

معجزه ی از یاد رفته ی زنده بودن/

دوست داشتن جنگ است ،  اگر دو تن یکدیگر را در آغوش کشند /

جهان دگرگون می شود ، هوس ها گوشت می گیرند /

اندیشه ها گوشت می گیرند ، بر شانه های اسیران/

بال ها جوانه می زنند ، جهان ، واقعی و محسوس می شود /

شراب باز شراب می شود /

نان بویش را باز می یابد ، آب آب است /

دوست  داشتن جنگ است ،  همه ی درها را می گشاید /

تو دیگر سایه ای شماره دار نیستی /

که اربابی بی چهره به زنجیرهای جاویدان /

محکومت کند /

جهان دگرگون می شود /

اگر دو انسان با شناسایی یکدیگر را بنگرند /

دوست داشتن عریان کردن فرد است از تمام اسم ها /

)اکتاویو پاز)

 

قاده اثمان

     می روی نان بخری   

 

                                چون باز می گردی

 

 

دندانهایت را گم کرده ای

 

 

                                 می روی اب بیاوری

 

                                 چون باز می گردی

 

 

تو را با امهائت دار زده اند

 

 

                               می روی سیب بخری

 

                               چون با سیبی باز می گردی

 

 

زنت را گم کرده ای

 

 

و او را پاره پاره پشت سر می گذاری

 

 

بر دروازه بیمارستانی که باران اتش ان را ویران می کند..........

 

                           

                              از حفر ه ات بیرون می ایی

 

                              و به ساحل می روی تا

 

                            تنفس رایگان را بخاطر اوری

 

 

اما چون باز می گردی

 

 در ریه ات ترکشی ست ............

 

(قاده الثمان)

مناظره فوکو و هابرماس

میشل فوکو را از آن جهت می‌ستایند که مفهوم قدرت را به چشم‌انداز فلسفی معاصر وارد کرده و یورگن هابرماس به این دلیل منتقد فوکو است چرا که اعتقاد دارد برداشت فوکو از قدرت‌ ‌باعث آسیب‌های جانبی می‌شود و فوکو از نظر فلسفی باید پاسخگوی آنها باشد.

کتاب «نقد و قدرت» نوشته مایکل کلی با ترجمه دکتر فرزان سجودی به بازآفرینی مناظره فوکو و هابرماس پرداخته است و نشست هفتگی شهرکتاب به نقد این اثر اختصاص داشت.

 

فرزان سجودی

مترجم کتاب «نقد و قدرت» ، فرزان سجودی، ابتدای جلسه در توضیح نام این اثر گفت: «با توجه به نام کتاب باید بگوییم در واقع مناظره‌ای روی نداده است اما قرار بود مناظره‌ای در آمریکا برگزار شود که ظاهرا با مرگ فوکو خاتمه می‌یابد. در این کتاب آمده است که برگزار نشدن این مناظره ناشی از عدم توافق بر سر موضوع هم است و در حقیقت اگر قرار بود موضوع مناظره بحث مدرنیته باشد، با آنچه فوکو درباره مقاله «روشنگری چیست» کانت می‌نویسد و با آن اعلام همسویی می‌کند، در واقع خودبه‌خود دیگر بحثی میان فوکو و هابرماس درباره مدرنیته باقی نمی‌ماند. مایکل کلی این مناظره را در فضای مجازی بازسازی کرده و مقالاتی را که فوکو درباره مفاهیم مورد توجه این دو اندیشمند نوشته از یک سو و مقالاتی که مشخصا هابرماس در نقد افکار فوکو و در پاسخ به فوکو نوشته از سوی دیگر جمع‌آوری کرده و با ترتیبی که خودش تشخیص داده در این فصول آنها را به نوعی چیده است که این چیدمان در واقع دو سوی مناظره را پیش می‌برد.

هابرماس جزو اندیشمندانی است که در حقیقت در یک کلام پروژه مدرنیته را پروژه‌ای ناتمام و قابل پیگیری تلقی می‌کند پس جایگاهی که برای نقد قائل می‌شود، یک جایگاه سازنده و افشاگرانه و تحول‌‌آفرین است اما با دیدگاه‌های فوکو که شکل‌گیری دانش و گفتمان‌های دانش را هم‌سو و موازی با شکل‌گیری قدرت تلقی می‌کند و گفتمان نقد را هم طبیعتا نمی‌تواند از این دیدگاه مستثنا بکند و در واقع گفتمان نقد هم در مجموعه عملکرد گفتمانی قدرت قرار می‌گیرد؛ در تعارض قرار می‌گیرد».

دکتر سجودی درباره اختلاف نظر هابرماس و فوکو در مسئله قدرت تصریح کرد: «در رویکرد فوکویی گریزی از قدرت نیست و هر نوع عمل گفتمانی در حوزه دانش عملا به کارکردهای قدرت ارتباط می‌یابد. درحقیقت تعارض یا تفاوت در اینجاست که از دید هابرماس، به عنوان یک ادامه‌دهنده پروژه مدرنیته، قدرت باید به واسطه یک نظریه انتقادی که قادر به برقراری تمایزهای هنجاری بین استفاده مشروع و نامشروع از آن باشد، تعدیل شود. به عبارت دیگر رویکرد هابرماسی به قدرت، رویکرد مبتنی بر نظریه انتقادی است که کارکردهای مشروع و نامشروع قدرت و هنجارهایش را مدون و به این واسطه کارکرد قدرت را تعدیل می‌کند.

این وظیفه روشنگرانه و آگاهی‌بخشی است که هابرماس برای نظریه انتقادی در تعدیل مناسبات قدرت قائل می‌شود. در حالی که فوکو خود این نظریه انتقادی و هر عمل گفتمانی را هم در چارچوب مناسبات قدرت بررسی می‌کند. در حقیقت «کلی» بسیار روشن می‌گوید این کتاب در پی پاسخ به این سوال است که کدام الگوی نقد فوکویی یا هابرماسی از نظر فلسفی قابل دفاع‌تر و از نظر عملی موثرتر است به خصوص در ارتباط با قدرت در چشم‌انداز معاصر. هابرماس به دنبال تدوین هنجارهای جهانی است در حالی که فوکو نقد را نقد محلی و در نتیجه متکثر و بدون پیروی از بنیادهای جهان‌شمول تلقی ‌می‌کند. گفتمان نقد طبق دیدگاه هابرماسی مستقل از قدرت عمل می‌کند درحالی که طبق دیدگاه فوکویی گفتمان نقد خودش بخشی از عملکرد قدرت است. از دید فوکو هر نوع عمل انتقادی در موضع نقد قدرت از پیش و در پس‌زمینه آن عمل انتقادی مفهوم قدرت و میل به کسب قدرت را دارد. یعنی به عبارتی ناقدرتی که در حوزه انتقادی قرار دارد، پیشاپیش از جنس قدرت است و در مناسبات قدرت عمل می‌کند».

 

فرزان سجودی و حسین‌علی نوذری در نشست شهر کتاب

سخنران دیگر این نشست دکتر حسینعلی نوذری بود. وی در ابتدای سخنان خود درخصوص تحسین فوکو از سوی هابرماس تصریح کرد: «به رغم تفاوت‌هایی که در گفتمان هابرماسی و فوکویی دیده می‌شود اما هابرماس بالاخره فوکو را تحسین می‌کند. او در مقاله معروف «مدرنیته به مثابه پروژه ناتمام» برای نخستین بار به فوکوی جوان برخورد می‌کند و در نقدی که بر اصحاب سه‌گانه مخالفان یا منتقدان پروژه مدرنیته دارد، آنها را به سه گروه تقسیم‌بندی می‌کند و در آنجا تعریضی هم به میشل فوکو دارد و او را جزو رده محافظه‌کاران جوان پست‌مدرن مخالف پروژه مدرنیته به حساب می‌آورد. تا می‌رسیم به پروژه بزرگ او که در سال 2003 در منظومه پسامتافیزیکی تکمیل شد. هابرماس در منظومه متافیزیکی نوع نگره و تلقی خود را از فوکوی آغازین و متقدم به فوکوی متاخر منتقل می‌کند و در آنجاست که فوکو را می‌ستاید و به یک تعبیر او را عرصه‌ ناگشوده‌ای می‌داند که مستلزم واکاوی است. وقتی کار «کلی» تالیف شد هنوز این نگره هابرماسی مطرح نبود و شاید در ویرایش‌های بعدی این امکان برای کلی فراهم شود که به این رویکرد تازه هابرماس به فوکو در کتاب خود اشاره‌ای کند».

دکتر نوذری درخصوص نوع نگاه هابرماس و فوکو به مسئله قدرت مطالبی را بیان کرد و یادآور شد: «کانون توجه فوکو در مسئله قدرت در ارتباط با موضوعی است که او از آن به عنوان سوژه یاد می‌کند و آن را در سه جای اساسی می‌توان دید:

1- در ارتباط با فرد، که می‌تواند در قالب بیمار، روانکاو، پزشک یا روانپزشک باشد زیرا بخش اعظم مطالعات فوکو در ارتباط با قدرت و نقد قدرت به مطالعات او در حوزه مسائل روانکاوانه بازمی‌گردد.

2- سوژه در مقام نهادهای اجتماعی و سیاسی و به ویژه نهادهای بالینی یعنی بیمارستان و نهادهای انضباطی مثل تیمارستان و زندان. تفاوتی که در بین نگاه او به قدرت و نگاه هابرماس به قدرت دیده می‌شود در همین مسئله است. او کارگزار را مرد می‌داند بنابراین ساختار را در برابر کارگزار کنار می‌گذارد اما هابرماس به طور هم‌زمان به کارگزار و ساختار توجه دارد یعنی هم به نقش ساختار و هم به نقش عامل فردی به عنوان کسان و جریان‌هایی که قدرت در آنها تسری می‌یابد و توسط آنها اعمال می‌شود، توجه می‌کند در حالی که فوکو اساسا به قدرت بر مبنای در اختیار قرار گرفتن سوژه می‌نگرد.

3- منزلت و شان دیگری که برای سوژه قائل است نهاد قدرت است. او از government استفاده نمی‌کند و governance را به کار می‌برد که در سال‌های دهه 1990 به این طرف مفهوم governance به عنوان یکی از مقولات اساسی وارد نظریه اجتماعی و نظریه سیاسی می‌شود. اما این فوکو است که نخستین بار این مفهوم را مطرح می‌کند. بر این سه جلوه بارز سوژه او قدرت را امری سیال و شعبه‌شعبه شده و خرد می‌نگرد. اما ظاهرا وقتی که ما مفهوم قدرت را در الگوی فوکوی متقدم مد نظر قرار می‌دهیم یک نوع تناقض به نظر می‌رسد چراکه او دو ویژگی اساسی برای قدرت در نظر می‌گیرد که این دو ویژگی اساسی حاضر، همه جا بودن قدرت و فعال مایشاء بودن قدرت است. فوکو اگرچه به قدرت خرد قائل است اما تصریح می‌کند که در هیچ عرصه‌ای نمی‌توان پاگذاشت و در آن نشان و سراغی از قدرت نباشد. دیگر اینکه قدرت ماهیتی انباشتی و فراگیر دارد. این ماهیت به خصلت ابزاری قدرت برمی‌گردد. اما هرچه تکنولوژی پیشرفت کند ماهیت سراسربینی قدرت نیز افزایش می‌یابد. فوکو در اینجا مفهوم شبکه قدرت را مطرح می‌کند.

 

حسین‌علی نوذری

نوذری با اشاره به اینکه هابرماس برای قدرت سرشتی دیالکتیکی و طبقاتی قائل است در خصوص انتقاد اساسی هابرماس به الگوی نقد قدرت فوکویی گفت: «او این گزاره‌ اساسی پارادایم فوکویی را که فرآیند تولید قدرت یا فرآیند اعمال و کاربست قدرت در ارتباط با تولید حقیقت است، به زیر سوال می‌برد. او مفهوم حقیقت را با توجه به نوع نگاه نسبی‌گرایانه و نوع نگاه تکثرگرایانه‌ای که فوکو دارد به چالش می‌کشد و این پرسش را طرح می‌کند که منظومه یا رژیم حقیقتی که فوکو از آن یاد می‌کند در حالت تعلیق و آویزان قرار دارد. اگر مفهوم قدرت را در ارتباط با تولید حقیقت بدانیم در واقع آن چارچوب اصلی که در آن فوکو حرکت می‌کند دچار خدشه می‌شود.

نکته دیگری که او مطرح می‌کند این است که با طرح مسئله رژیم حقیقت،‌ حقیقت به منزله یک منظومه‌ای از هنجارها و ارزش‌ها در نظر ماست. به تعبیری با یک معیار مفهوم حقیقت را به سنجه و‌ آزمون می‌گیریم که آن معیارهای ارزشی و هنجاری است در حالی که معیارهای ارزشی و هنجاری حداقل در نگاه تبارشناسی فوکو و نگاه دیرینه‌شناسی فوکو چندان در تغییر و تحولات پدیده‌هایی که فوکو درباره آنها به مطالعه پرداخته، تاثیرگذار نیست. پس نقدی که از نگاه هابرماس به نگاه فوکو به قدرت صورت می‌گیرد، درواقع یک نقد هنجاری است.

هابرماس در ادامه بحث به تناقضی اشاره می‌کند و می‌گوید که وقتی در برخی‌ آثار فوکو به مطالعه ساختارهای هنجاری می‌پردازد چون رژیم هنجاری را مطرح می‌کند و بعد گونه‌هایی از قدرت را در ارتباط با مسائل ذهنیات و تاریخ تفکر مورد ارزیابی قرار می‌دهد، متناقض است اما هابرماس از این تناقض گذرا رد می‌شود. فوکو به رغم آن مسئله به فرآیند ظهور یا تاثیر برخی رویکردهای هنجاری در پیدایش پاره‌ای از نگرش‌ها توجه دارد. اگر نقش هنجارها را در نظر نمی‌گرفت،‌ مفهوم حقیقت بلاتکلیف می‌شد اما او نکته‌ای که مدنظر نمی‌گیرد این است که نقش هنجارها در توسعه ساختاری جوامع با توجه به بستری که این صورت‌بندی‌های هنجاری یا ساختارهای هنجاری در آن بستر شکل گرفته‌اند، تناقض می‌یابد و آن صورت‌بندی مدرنیته است و آن ساختارهای هنجاری در دوران مدرنیته نقش بسیار اساسی در تکوین مفهومی که از آن به صورت‌بندی مدرنیته می‌کنیم، ایفا کردند».

 

مورمونیسم

مورمونیسم - منبع : مجله مسیحی بهار ایران- تهیه و تنظیم از حسام مرتضوی

)                             

 

مورمونیسم

 

مورمون هایک فرقه مذهبی هستند که خود را پیروان راستین عیسی مسیح می دانند. ایشان جماعت خود را بنام کلیسای عیسی مسیح وابسته به مقدسین روزه های آخر می خوانند. این فرقه با داشتن مکاشفات جدید و اضافه کردن کتب دیگر در کنار کتاب مقدس (تنها منبع مورد موثق و اعتبار) خود را از مسیحیت اصیل جدا نمودند. توانایی مالی بالا باعث باعث نفوذ و تاثیر زیاد این فرقه در میان ملیت های مختلف در کشورهای مختلف دنیا می باشد.

 

بنیانگذار و تاریخ پیدایی این جماعت

 

ژورف اسمیت بنیانگذار فرقه مورمون ها می باشد. او در سال 1820 زمانی که او 15 ساله بود بگفته خود رویایی از جانب خدا دریافت نمود که در آن به او گغته شد که همه کلیسا ها در اشتباهند و او نباید به هیچکدام بپیوندد. ژورف مجددا در 18 سالگی رویایی دیگر دریافت نمود که در آن از جانب فرشته ای بنام مورونی به او ماموریتی عظیم داده شد تا بدنبال الواح طلایی و لوحه های قدیمی بگردد. سرانجام در سال 1830 پس از بدست آوردن این الواح و ترجمه آنها این کتب بعنوان کتب مورمون ها انتشار یافت. اگر چه ژورف اسمیت از شرایط تحصیلی خوبی برخوردار نبود اما با پیدا کردن عینک مخصوص در کنار الواح طلایی و گذراندان سه سال در خلوت و در پس پرده موفق به ترجمه متون شد و در انتها الواح طلایی را به فرشته باز پس داد. اسمیت بعنوان بانی این فرقه در سال 1843 تعدد زوجات را متداول کرد و این عمل او باعث عدم محبوبیت مورمون ها از جانب روزنامه نگاران و سازمانهای دیگر گردید. اسمیت و برادرش هیرام پس از سه روز بازداشت از طرف حکومت ایالتی ایلینویز درسال 1844 بتوسط افرادی مسلح که به زندان نفوذ کردند کشته شدند. بدین شکل اسمیت بعنوان اولین پیامبر و شهید این فرقه نام گرفت. گفته شده که اسمیت در هنگام مرگ دارای 48 همسر بود.

 

اصول عقاید

 

مورمون ها علاوه بر کتاب مقدس سه کتاب دیگر را در کلیسای خود به رسمیت می شناسند. این کتب عبارتند از:1- کتاب مورمون ها، 2- اصول و پیمان ها، 3- کتاب مروارید گرانبها. همچنین باید مذکور داشت که کلیسای مورمون، سخنان پیامبران زنده خویش را در حد کتب مقدسه می دانند.

 

کتاب مورمون ها

 

مهاجرت افرادی است بنام جاردیت ها که پس از واقعه تاریخی سقوط برج بابل به سوی امریکا رهسپار شدند و بخاطر بت پرستی و ارتداد از بین رفتند. مهاجرت بعدی در سال 600 قبل از میلاد بوقوع پیوست که در آن گروهی از یهودیان به فرمان خداوند و قبل از سقوط توسط بابلیها، اورشلیم را ترک کردند. این گروه که توسط شخصی بنام لحی و پسرش نافی رهبری می شدند، از اقیانوس اطلس عبور نموده، به جنوب امریکا رسیدند. در آنجا آنان به دو گروه رقیب تقسیم شدند که عده ای طرفدار نافی و عده ای دیگر طرفدار برادرش لامان گشتند. خدا لامان را بخاطر نااطاعتی لعنت کرد و به این خاطر، رنگ پوست او و خانواده اش تیره گشت. سرخ پوستان امریکا از نژاد لامان ها هستند. نافی که مطیع و وفادار به احکام خداوند بود، افتخار این را پیدا کرد که عیسی مسیح قیام کرده را ملاقات نماید. در این ملاقات، انجیل واقعی و راستین توسط عیسی مسیح به آنان موعظه شد. در ادامه اختلافات بین لامان و نافی لامان ها دست به نابودی زدند، ولی یکی از آنان بنام مورمون زنده ماند و قبل از مرگ تمام این وقایع را بر روی الواحی ثبت نمود. این لوحه ها بوسیله "مورونی" پسر مورمون زیر خاک مدفون گشت. 1400 سال بعد مورونی بصورت فرشته ای بر ژوزف اسمیت (بنیانگذار این فرقه) ظاهر شد و محل الواح را به او نشان داد.

 

اصول و پیمان ها

 

مجموعه ای از مکاشفات ژوزف اسمیت می باشد که در مورد کلیسای مسیح در روزهای آخر، مقام کاهنان و پیشگوییهای آینده سخن می گوید.

 

کتاب مروارید گرانبها، این کتاب شامل سه بخش عمده می باشد

 

نخست، کتاب ابراهیم که ترجمه یک پاپیروس مصری می باشد در سال 1835 توسط اسمیت ترجمه و چاپ گردید. او مدعی بود که این طومارها توسط ابراهیم در 4000 سال پیش نوشته شده است.

 

دوم، کتاب موسی مجموعه مکاشفات ژوزف اسمیت می باشد که گفته می شود از کتاب و شریعت موسی گم شده است. دراین کتاب اطلاعاتی در مورد آفرینش جهان آورده شده است.

 

سوم، نوشته های ژوزف اسمیت که شامل اساسنامه، منتخباتی از تاریخ کلیسای مورمون و الهاماتی است که موسس این فرقه دریافت کرده است.

 

 

نگاهی به عقاید این فرقه

 

تثلیث

 

مورمون ها به تثلیث معتقد هستند اما تفسیر آنان از این آموزه با تفسیر مسیحیت ارتدکس در تضاد است. در تعلیم مورمون پدر، پسر و روح القدس سه خدا بوده که در ذات و ماهیت متفاوت هستند. پدر دارای گوشت و استخوان است که زمانی انسان بوده و سپس به مقام خدایی رسیده است. بر این اصل، هر انسانی این توانایی را در خود دارد که خدا شود. آنان می گویند که خدای پدر نیز دارای پدری بوده و بطور جسمانی از مادرش متولد شده است. خدای مورمون ها اسیر تکامل و تغییر پذیری است.

 

عیسی مسیح

 

مسیح با انسانهای دیگر تفاوت چندانی ندارد. او اولین روح خلق شده توسط خداست که نامش قبل از زندگی بر روی زمین یهوه بوده است. او ابدی است اما نه تنها او بلکه همه انسانها در روح ابدی اند. بر طبق این نظریه مسیح یکی از روح ها بوده که جسم گرفت و اینک یکی از خدایان شده است. پس فرق مسیح و انسانها نه در ذات بلکه در ترتیب زمانی جسم پوشیدن است. بر طبق این استدلال، کلیسای مورمون مسیح را برادر ارشد ما معرفی می کند. مسیح بی گناه و در هدف با خدا یکی است، اما او خدای مجسم شده نیست. او از تعدد زوجات حمایت نموده و در روی زمین با مریم، مرتا و مریم مجدلیه ازدواج نموده و بچه دار شده است.

 

روح القدس

 

روح القدس با روح خدا متفاوت است و می توان آن را یک روح غیر شخصی نامید که مانند مایعی سیال در انسانها به میزان متفاوتی قرار دارد. روح القدس تنها با دستگذاری کشیش های مورمون به اشخاص عطا می گردد.

 

مسیح بعنوان کفاره گناهان

 

عمل مسیح بعنوان کفاره گناهان تنها قادر است که گناهان پیشین را پاک کند. به همین منظور انسان برای برای تحصیل نجات می بایست به اعمال نیکو دست یابد. عادل شمردگی توسط ایمان مردود است و نجات شامل ایمان به مسیح، توبه، تعمید آب، اعمال نیکو و تعمید روح القدس با دستگذاری کشیشان مورمون می باشد. این نجات فرایندی است که به خدا شدن منتهی می گردد. همچنین باید گفت که در خارج از کلیسای مورمون نجات وجود ندارد.

 

تعمید به نیابت از مردگان

 

از این جهت که تعمید آب توسط کلیسای مورمون برای تحصیل نجات ضروری است، مورمون ها علاقه زیادی به شجره نامه های خانوادگی داشته و سعی میکنند اجداد و نیاکان خود را شناسایی نموده و به نیابت از آنان تعمید یابند.

ارزیابی اصول اعتقادات مورمون ها

 

با اینکه ادعا می شود که کتاب مورمون در سال 428 میلادی نوشته شده است، ولی حدود 25000 کلمه آن را عینا از ترجمه انگلیسی کتاب مقدس (King James version ) که در سال 1611 میلادی به چاپ رسیده است، برداشته شده است. کلماتی که از زبان عیسی مسیح، پولس، پطرس و یوحنا در انجیل آمده است، در کتاب مورمون از زبان افرادی نقل می گردد که سالها قبل از میلاد مسیح می زیسته اند. کتاب مورمون مملو از اشتباهات تاریخی است. شواهد علمی در مورد نژاد سرخ پوستان آمریکا با ادعای کتاب مورمون اختلاف دارد. بر طبق این تحقیقات علمی، نسل سرخ پوستان شباهت کاملی به نژاد مغول ها و مردمان خاور دور دارد. همچنین تحقیقات باستان شناسی تمدن عظیمی را که کتاب مورمون ارائه داده است، تائید نمی کند.

 

در تحقیقات زبانشناسی، از زبان مصری اصلاح شده هیچ سخنی به میان نیامده است (زبانیکه اسمیت ادعا می کرد کتاب مورمون را از آن ترجمه کرده است). اینکه بومیان اولیه امریکا به این زبان ناشناخته صحبت می کرده اند، بهیچوجه اعتبار ندارد. این زبان بر متخصصان زبانهای باستانی و حتی مصر شناسان نیز کاملا بیگانه است.

تعالیم مورمون در مورد خدا

 

تعالیم مورمونها در مورد خدا در مغایرت با کتاب مقدس است. خدای مورمونها زمانی یک بشر بوده و در اثر تکامل به مقام خدایی رسیده است. در صورتیکه کتاب مقدس صریحا اعلام میکند که خدا روح است و هر که او را پرستش کند می باید به روح و راستی بپرستد، انجیل یوحنا فصل 4آیه24. کتاب مقدس خدا را غیر قابل تغییر می داند. همانطور که رساله یعقوب فصل اول آیه 17می گوید. از جانب خدا فقط مواهب نیکو و کامل به ما می رسد زیرا او آفریننده همه روشنایی هاست و خدایی است تغییر ناپذیر.

وحدانیت خدا

 

وحدانیت خدا در کتاب مقدس بارها مورد تاکید قرار گرفته است. در کتاب اشعیای نبی آمده است که ای جمیع کرانهای زمین به من توجه نمایید و نجات یابید زیرا من خدا هستم و دیگری نیست. کتاب اشعیا فصل 45 آیه 22. خدا واحد است و در میان خدا و انسان یک متوسطی است یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد. کتاب دوم تیموتاوس فصل 2 آیه 5. این در حالی است که در تعالیم مورمونها خدایان زیادی وجود دارند.

عیسی مسیح شخصیت دوم تثلیث

 

عیسی مسیح شخصیت دوم تثلیث و دارای الوهیت است. او با خدای پدر هم ذات است او مخلوق نیست آنطور که کتاب مورمون می گوید بلکه از ازل وجود داشته است، انجیل یوحنا فصل اول آیه 1. درابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود. همان درابتدا نزد خدا بود. همچنین انجیل یوحنا فصل اول آیه 14، و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پر از فیض و راستی و جلال او را دیدیم، جلالی شایسته پسر یگانه پدر. رساله کولسیان فصل 1 آیه 15 می فرماید:و او صورت خدای نادیده است نخست زاده تمامی آفریدگان. مقام الوهیت عیسی مسیح به وضوح در کتاب مقدس تعلیم داده شده است. او فرموده که من و پدر یک هستیم و در جای دیگر می فرماید:هر کس مرا دیده است پدر را دیده است. همچنین کتاب کولسیان فصل 2 آیه 9 می گوید:در وی (مسیح) از جهت جسم تمامی پری الوهیت ساکن است. همین طور در کتاب عبرانیان فصل 13 آیه هشت اعلام می دارد که او تغییر ناپذیر است. عیسی مسیح دیروز و امروز و تا ابدالاباد همان است.

روح القدس بعنوان شخصیت سوم تثلیث

 

روح القدس بعنوان شخصیت سوم تثلیث از مقام الوهیت بر خوردار است.در کتاب اعمال رسولان چنین آمده است:آنگاه پطرس گفت:ای حنایا چرا شیطان دل تو را پر ساخته است تا روح القدس را فریب دهی. به انسان دروغ نگفتی بلکه به خدا، کتاب اعمال رسولان فصل5 ایه 3 و چهار.

 

درست است که کلمه تثلیث در کتاب مقدس یافت نمی شود ولی نمی توان منکر واقیت آن شد. در سراسر کتاب مقدس صحبت از این است که پدر و پسر و روح القدس هر سه قدرت خدایی دارند. تثلیث نشانگر وجود سه شخصیت در یک خدای واحد است. بعبارت دیگر خدایی واحد مرکب که دارای یک ذات می باشد. خدایی که مورمونها می پرستند در واقع سه خدای مجزا در زیر یک اسم است.همانطور که قبلا" اشاره کردیم نجات در کلیسای مورمون به توبه، اعمال نیکو، تعمید آب و دستگذاری کشیشان بستگی دارد. کتاب مقدس نجات تنها فیض خدا می داند و تنها راه تحصیل آن راایمان به عیسی مسیح می داند. زیرا که محض فیض نجات یافته اید ، و این از شما نیست بلکه بخشش خداست، کتاب افسسیان فصل 2 آیه 8. زیرا اگر به زبان خود عیسی خداوند را اعتراف کنی و در دل خود ایمان آوری که خدا او را از مردگان برخیزانید ، نجات خواهی یافت. کتاب رومیان فصل 10 آیه نه.

 

در کتاب مقدس اعمال نیکو نتیجه ایمان است و نه راه بدست آوردن آن. طبق تعالیم مورمون، گناه اولیه آدم برای تشخیص نیک و بد ضروری بود. کتاب مقدس سقوط آدم را نتیجه گناه می داند. این گناه باعث قطع رابطه خدا و آدم شد و در نهایت مرگ روحانی را گردید. با این گناه ، نسل بشریت نیز آلوده گشت. لهذا همچنان که بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و به گناه موت ، و به اینگونه موت بر همه طاری گشت ، از آنجا که همه گناه کردند، کتاب رومیان فصل 5 آیه دوازده.

 

در کتاب مقدس، گناه به هر صورتی که باشد به معنی شکستن قوانین خداست. خدای کتاب مقدس، خدای قدوس است و از گناه نفرت دارد. عیسی مسیح بارها هشدار نمود که بعد از او افراد زیادی خواهند آمد که خود را مسیح و نجات دهنده خواهند خواند. او مردم را تعلیم داد که به او ایمان داشته و گمراه نگردند. عیسی در جواب ایشان گفت:زنهار کسی شما را گمرا نکند! زآنرو که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من مسیح هستم وبسیاری را گمراه خواهند کرد. انجیل متی فصل 24 آیه 4.در همین باب آیه 11 مسیح چنین می فرماید:وبسا انبیای کذبه ظاهر شده، بسیاری را گمراه کنند. وجود انجیلی دیگر غیر از انجیل عیسی مسیح نیز بشدت مردود اعلام شده است. بلکه هر گاه ما هم یا فرشته ای از آسمان ، انجیلی غیر از آنکه ما به آن بشارت دادیم به شما رساند، اناتیما (لعنت) باد. کتاب غلاطیان فصل 1 آیه هشت .

 

تعمید به نیابت از طرف مردگان در هیچ قسمت از کلام خدا تعلیم داده نشده است. مورمونها با تفسیر اشتباه اول قرنتیان باب 15 آیه 29 به این نتیجه رسیده اند. در حالیکه منظور پولس رسول تائید این موضوع نیست و او در استدلال خود مبنی بر واقیت رستاخیز مردگان از این عمل که در بین افرادی رواج یافته بود، استفاده می کند.

 

نکته جالب در این است که در اینجا روی صحبت با ایماندارانی است که در ایمان خود نسبت به رستاخیز و زندگی پس از مرگ سست شده اند. دیدگاه مورمون درزمانهای آخر، مبنی بر نجات همگان است. در اعتقاد ایمان یک نوع نجات عمومی هست که شامل همه مردم دنیا می شود و یک نوع نجات فردی نیز هست.

 

وجود بهشت و جهنم در تعالیم مورمون چندان روشن نیست . مجازات ابدی در تعالیم مورمون جایی ندارد. آنان انسانها را به طبقات مختلفی که در ملکوت در نظر گرفته اند، تقسیم می کنند. کتاب مقدس صریحاً در مورد حیات جاودان و عذاب جاودان تعلیم می دهد. مسیح فرمود که این جدایی در پایان جهان است و هرانسانی متعلق به یکی از این دو می باشد.

 

زیرا خدا جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد یوحنا فصل 3 آیه 16. عذاب جاودان برای آنانی است که به عیسی مسیح ایمان نمی آورند.

 

مورمون معتقد است که همه موجودات اعم از انسان و حیوان و گیاهان قبلاً بصورت روح خلق شده و سپس شکل مادی به خود گرفته است. کتاب مقدس فصل 1 آفرینش جهان را کار دست خدا می داند که نه بصورت روح خلق شده است. خدا در شش روز جهان را آفرید و تمامی خلقت کامل و نیکو بود. تعالیم کلیسای مورمون از آغاز تا کنون دستخوش تغییرات زیادی گشته است. انبیای زنده این کلیسا بارها نظرات انبیای قبل از خود را نقض کرده اند. بعنوان مثال بریگهام یانگ بر این اعتقاد بود که آدم همان خدای پدر است که در اثر رابطه جنسی با مریم باکره، پدر جسمانی مسیح گردید. این تعلیم چند سال بعد توسط یکی دیگر از انبیا رد شد. با اینکه یانگ این گفته خود را مکاشفه ای از جانب خدا می دانست ولی امروز کلیسای مورمون این تعلیم را رد می کند.

 

اعتقاد جدید مبنی بر این است که آدم اولین فرزند خدا یود که جسم خاکی پوشید و در زمین زندگی کرد. این موارد این سوال را ایجاد می کند که یا خدا در کلام خود تجدید نظر کرده است که در این صورت خدا را دروغگو نشان می دهد و یا اینکه گفته این پیامبر بی اساس بوده است.

 

امروزه کلیسای مورمون اعلام نموده است که هیچ پیامبری حق آوردن پیامی را از طرف خدا ندارد مگر آنکه به تأئبد شورای رهبران کلیسابرسد. نیوتها در این کلیسا بر دو نوع است:1- گفته هایی که از طرف خدا بر آنها نازل شده است. 2- سخنانی را که مورمونها آنها را صرفاً عقاید شخصی پیامبران خوانده اند. برای مثال اسمیت مدعی شده بود که در کره ماه آدم زندگی می کند و یانگ مدعی وجود موجودات زنده در خورشید شد.

 

ایمان در کلیسای مورمون چنین تعریف شده است:اعتقاد به این حقیقت که عیسی نجات دهنده جهان و ژوزف اسمیت پیامبر حقیقی و راستین خداست. مقام اسمیت در کلیسای مورمون بسیار بالاست، بطوریکه در کنار ایمان به عیسی برای نجات،وساطت ژوزف اسمیت نیز نقش مهم وحیاتی را بازی می کند. امروزه بانی این فرقه حتی مقام بسیار بالاتری از یک پیامبر رادر این کلیسا داراست .در کتاب مورمون پیشگوییهای قید شده که نادرستی آن آشکار گردیده است. مثلاً در قسمتی از کتاب درباره قوم یهود آمده است که وقتی آنان به مسیح ایمان بیاورند، آنگاه طبق عهدی که خدا با اجدادشان بسته بود به سرزمین موروثی خود بازگشت خواهند نمود. امروزه می بینیم که قوم یهود به فلسطین برگشته اند اما هنوز به مسیح ایمان نیاورده اند.

 

 

تهیه و تنظیم از حسام مرتضوی

 

شعری از اکتاویو پاز

مادرید ، 1937

در میدان دل آنجل /

زنان با کودکانشان می خرامیدند و آواز می خواندند/

هنگامی که فریادها به گوش رسید و آژیرها نالیه سرداد /

خانه ها در میان گرد و غبار به زانو در آمدند /

برج دو نیمه شد ، سردرها فرو ریخت /

و تند باد سمج موتورهای هواپیما /

دو نفر لباس هایشان را پاره کردند و عشق ورزیدند /

تا از سهم ابدیت ما دفاع کرده باشند /

و از جیره ی ما از زمان و بهشت /

تا به عمق ریشه های ما بروند و ما را نجات دهند /

تا میراثی را زنده کنند که راهزنان زندگی /

هزاران سال پیش از ما دزدیده بودند /

آنان لباس هایشان را پاره کردند و همآغوش شدند /

زیرا هنگامی که بدن های عریان به هم می رسند /

انسان ها از زمان می گریزند و زخم ناپذیر می شوند /

هیچ چیز نمی تواند به آنان دست یابد ،آنان به سرچشمه باز می گردند /

آنجا من و تویی نیست ، فردا ، دیروز ، اسمی نیست /

حقیقت دو انسان یک روح و یک بدن است /

ای هستی محض … /

در شهرهایی که خاک می شوند /

اطاق ها از هم جدا می افتند /

اطاق ها و خیابان ها ، اسم هایی که طنینی چون زخم ها دارند /

اطاقی که پنجره هایش به اطاق های دیگر باز می شود /

با همان کاغذ دیواری رنگ پریده /

آنجا که مردی با آستین های بالا زده  خبرهای روز را می خواند /

یا زنی اطو می کشد ، اطاق آفتابرو /

که شاخه های درخت هلو بر آن سایه انداخته است /

اطاقی دیگر :  بیرون همیشه باران می بارد /

یک حیاط و مجسمه های برنجین سه کودک /

اطاق هایی که چون کشتی هایی لغزان /

در خلیجی از نورند ،  یا چون زیر دریایی ها /

سکوت گسترش می یابد و در امواج سبز پراکنده می شود /

به هر آنچه دست می زنیم تا بندگی فسفری دارد /

دخمه های مدفن ثروت ،‌عکس های خانوادگی/

که اینک رنگ باخته اند ، قالی های نخ نما /
قفس ها واطاق های شماره دار /
همه چهره دگرگون کرده اند همه بال در آورده می پرند /

هر نقش گچ بری ابریست /

هر دری به روی دریا باز می شود به چمنزار و آسمان /

هر میزی پنداری برای ضیافتی است /

همه چون صدف هایی دربسته اند و زمان به عبث آنان را محاصره کرده است /

دیگر اکنون نه زمانی به جا مانده ، نه  دیوارهایی ، فضا ،  فضا/

دستهایت را باز کن و این ثروت ها را بینبار /

میوه را بچین ، از زندگی بخور /

در زیر درخت دراز بکش ، آب را بنوش /

همه چیز بر چهره دگرگون کرده و مقدس است /

هر اطاقی مرکز جهان است /

این اولین شب همه چیز است ، روز نخستین است /

هنگامی که دو نفر عشقبازی می کنند جهان متولد می شود /

قطره ی نور از اندرون های  شفاف /

اطاق چون میوه ای باز می شود /

یا مانند ستاره ای در عین سکوت منفجر می شود /

و قوانینی که موش ها پوژه اش زده اند /

میله های آهنی بانک ها و زندان ها /

میله های تشریفات اداری ، حصارهای سیم خاردار /

مهرهای کائوچوبی ، نیشترها و سیخونک ها /

وعظ سلاح ها با آهنگی یکنواخت /

کژدمی با درجه ی دکترا و صدایی شیرین /

پلنگی با کلاه ابریشمین /

رئیس انجمن گیاه خواران و صلیب سرخ /

قاطر تعلیم و تربیتی /

تمساح ملبس به کسوت نجات دهنده /

پدر خلق ها ،  رئیس ، کوسه ماهی /

آرشیتک آینده ، خوکی با لباس نظامی /

عزیز دردانه ی کلیسا/

که دندان های مصنوعی سیاه شده اش را /

در آب مقدس می  شوید /

و به کلاس های زبان انگلیسی و دموکراسی می رود /

دیوارهای نامرئی ، صورتک های پوسیده ای /

که انسان را از انسان دیگر جدا می کند /

و از خویش /

اینهمه فرو می ریزد /

در لحظه ای عظیم و مابه یگانگی از دست رفته مان می نگریم /

به انزوای محض انسان بودن /

به شکوه انسان بودن/

شکوه نان را قسمت کردن ، آفتاب را و مرگ را قسمت کردن/

معجزه ی از یاد رفته ی زنده بودن/

دوست داشتن جنگ است ،  اگر دو تن یکدیگر را در آغوش کشند /

جهان دگرگون می شود ، هوس ها گوشت می گیرند /

اندیشه ها گوشت می گیرند ، بر شانه های اسیران/

بال ها جوانه می زنند ، جهان ، واقعی و محسوس می شود /

شراب باز شراب می شود /

نان بویش را باز می یابد ، آب آب است /

دوست  داشتن جنگ است ،  همه ی درها را می گشاید /

تو دیگر سایه ای شماره دار نیستی /

که اربابی بی چهره به زنجیرهای جاویدان /

محکومت کند /

جهان دگرگون می شود /

اگر دو انسان با شناسایی یکدیگر را بنگرند /

دوست داشتن عریان کردن فرد است از تمام اسم ها /

)اکتاویو پاز)