امیر کبیر و اصلاحات و اقدامات

امیر کبیر

آغازگر دیگر برنامه نوسازی میرزا محمد تقی فرزند کربلایی قربان معروف به امیر کبیر بود که در خانواده میرزا عیسی قائم مقام فراهانی با آشپزی آغاز نمود و بعدها «ناظر و در واقع ریش سفید خانه قائم مقام گردید.[1]» به گمان آسیب امیر کبیر «بزرگترین مردی است که ایران در قرن های اخیر به وجود آورده است.[2]» خانواده قائم مقام وسایل و امکانات رشدش را فراهم شمردند چنانکه در زمان ولیعهدی ناصرالدین شاه به مقام وزارت نظام آذربایجان رسید و بعدها به مقام صدرات اعظم نائل گردید[3]. وی زمانی که منشی مخصوص ارتش بود مجذوب نظام جدید شد و هنگامی که به عنوان فرستاده وی‍ژه ایران به امپراطوری عثمانی رفت نسبت به اصلاحات جنبش تنظیمات علاقه عمیقی پیدا کرد. در نتیجه تصمیم گرفت خود نیز دست به اصلاحات گسترده ای بزند[4].

وی هر چند پیش از سه سال از (1264 تا 1268ق/ 1851-1848) مقام صدارت را نداشت اما با تحولاتی که ایجاد و شروع کرده بود راه را برای جریانات اصلاحات آتی باز نمود و کوشید تا اعتماد از دست رفته ایرانیان را با اصلاحات تجدید خواهانه به ایشان بازگرداند[5]. امیرکبیر که می خواست اصول حکومت داری را بر پایه قاعده و قانون نظم و ببخشد تا هم رفع خودکامگی کند و هم سیاست خارجیان را هماهنگ با منافع ملی ایران نماید و راه را برای تعلیمات دانشگاهی آینده باز نماید اقدام به یکسری اصلاحات نمود که در جای خود قابل تأمل می باشد. امیر در راستای این اهداف دارالفنون را با انگیزه آوردن علوم و فنون به ایران به منظور ترویج علوم جدید و به تقلید از دانشکده پلی تکنیک پاریس در جهت دستیابی به علوم نظامی تأسیس نمود (1266ق) محور برنامه آموزشی این مدرسه جدید با استادان عمدتاً اتریشی خود، تدریس «مهندسی، پیاده نظام،‌ سواره نظام، توپخانه، طب، و جراحی، معدن شناسی، علوم طبیعی بود.» علاوه بر آن رشته های تاریخ، جغرافیا نقشه کشی، طب سنتی ایرانی، ریاضی، و زبان های فارسی و عربی و فرانسوی و روسی نیز تدریس می شد[6].

وی تأسیسات چاپخانه را توسعه داد و آبله کوبی اجباری شد و احداث بیمارستان دولتی در آن زمان صورت گرفت، تنظیم امور پستی، تعدیل بودجه مملکتی و وضع مالیات را سر و سامان داد[7]. وی ارتش دائمی را احیا کرد و برای تأمین نیازمندی های آن و قطع واردات خارجی، پانزده کارخانه ساخت. او همچنین نخستین روزنامه منظم و روسی وقایع اتفاقیه (1267) را در ایران به قصد »تنویر و تعلیم مردم ایران و آشنا کردن مردم ایران با تمدن و علوم جدید اروپا و نهضت های علمی و فکری آنجا را تأسیس کرد[8].

امیر برای تأمین هزینه طرح ها، هزینه های اضافی به ویژه مخارج دربار را کاهش داد، عوارض گمرکی واردات را بالا برده فروش مقامات اداری را ممنوع کرد و نظارت دقیق بر کار مأموران مالیاتی و وضع مالیات جدید اعمال نمود[9]. دادگاه های عرض جدید تأسیس کرد و از حدود اختیارات دادگاه های شرع کاست و حمایت از اقلیت های دینی را مهم شمرد[10].

امیر برای پیشبرد برنامه های اصلاحی خود از نفوذ روحانیون کاست چرا که بر این باور بود که با «اقتدار و مداخله های آنها هیچ اصلاحی سر نمی گیرد، یکی از علل عمده مخالفت شدید امیر با روحانیون «نفع پرستی و رابطه آنها با سفارت های خارجی بود[11]»

گویا این اقدامات امیر به مذاق بیشتر گروه های داخلی و خارجی خوش نیامد در برابر آن واکنش نشان دادند. تیولداران مالیات جدید را زیاده ستانی دولت قلمداد می کردند نمایندگان بریتانیا و روسیه نیز علاوه بر ناراحتیشان به تعرفه های حمایتی تصمیم امیر کبیر در جلب کمک های فنی فرانسه و اتریش و مجارستان از دست او عصبانی بودند. مادر شاه نیز در حمایت از درباریانی که به دلیل قطع درآمدهایشان در فشار شدید بودند، از نفوذ خود بر شاه استفاده کرد. سرانجام، همزمان شدن شورش بابی ها با این اصلاحات، که به بی ثباتی سیاسی عمومی منجر شد، ضربه آخر را بر پیکر امیر کبیر و اصلاحاتش وارد آورد.

امیر کبیر در سال 1230/1851 از مقام خود برکنار، تبعید و سپس کشته شد. و برنامه های علیرغم سرمایه گذاری های سنگین بدست فراموشی سپرده شد[12]. و اگر هم بعدها اقداماتی توسط برخی همچون میرزا حسین خان سپهسالار (مشیر الدوله) در سالهای 1250-1252/1871-1873 انجام گرفت، بیشرت حضور نیروهای بیگانه را شدت بخشید. به قول دکتر پلاک «میرزا تقی خان مظهر وطن پرستی بود.» نهالی که نشانده بود بارور نشده او به خاک و خون غلطید و بعد از او روزگار ایران به سیاهی کشید[13]. با کشتن امیر مخالفین نوسازی که می پنداشتند صدایی از اصلاحات دیگر نخواهد شنید، به زودی بر خیال واهی خویش پی بردند و به زودی برایشان معلوم شد که این تصورات چیزی جز خیال خام چیز دیگری نبوده است.

چرا که به قول آدمیت: «دولت از یورش افکار مصون نبود. دامنه اندیشه ها نو وسعت پیدا کرد، نگرش به اخذ بنیادهای سیاسی و اقتصادی غربی بیشتر شد، خاصه انتقاد بر غفلت دولت و عقب ماندگی مملکت اوج گرفت، همچنین بر گرد طبقه اندیشمند ترقی خواه افزون گشت، اکثریت آنان را فارغ التحصیلان دارالفنون و تحصیل کردگان فرانسه می ساختند.[14]»


امیر کبیر صدر اعظم اصلاح گر

محمد تقی، فرزند کربلایی محمد قربان در سال 1222 ه.ق در روستای «هزاره» از توابع فراهان متولد گردید و بعدها به واسطه مشاغلی که به وی سپرده شد. «میرزا»، «خان»،‌ «امیر نظام» و «امیرکبیر» ملقب گردید. پدرش آشپز مخصوص قائم مقام اول و دوم بود و به همین جهت پسر او «محمد تقی» نیز در منزل قائم مقام ها و تحت نظر آنها تربیت شد[15]. هوش سرشار و درایت و علاقه ای که جهت تحصیل از خود نشان داد باعث شد تا همراه فرزندان قائم مقام به تحصیل بپردازد. او کم کم توانست جای خود را در دل قائم مقام، امیر نظام زنگنه و فریدون میرزا پسر عباس میرزا باز کند و به عنوان مستوفی نظام و سپس به وزارت نظام آذربایجان منصوب گردید. بر اساس آنچه که اعتماد السلطنه از زبان میرزا تقی خان نقل می کند: «پس از برچیده شدن دستگاه قائم مقام نزد امیر نظام زنگنه راه پیدا کردم، مرا به جانب خود کشید، منشی نظامم کرد، تمام احکام نظامی را من می نوشتم. پس از چندی مستوفی نظام شدم و محاسبات فنون آذربایجان تمام رجوع به من می شد..[16]

به نظر می رسد که محمد خان زنگنه امیر نظام نیز تأثیر زیادی بر شخصیت امیر کبیر گذاشته باشد زیرا جهانگیر میرزا نیز به این امر اشاره می کند که پس از اینکه وزارت نظام به وی تفویض گردید «چون سال ها با محمد خان امیر نظام نشست و برخاست نموده بود و از رفتار و سلوک و آداب دائی و اخذ طرق سلوک نموده در خدمت مرجوعه به خود چندان کاردانی و خیرخواهی ظاهر گردانید که محل وثوق و اعتماد پادشاه مرحوم گردید.[17]»

امیرکبیر در مکتب سرخانه قائم مقام تحصیل کرد و سپس تاریخ و ادبیات فارسی و عربی آموخت و فن حساب و سیاق را فرا گرفت. این تحصیلات به شیوه سنتی بود و از دانش های نو بی بهره بود. از نظر منش و خوی استوار و پا برجایش کاملاً تحت تأثیر قائم مقام بود.

دومین مرحله شکل گیری شخصیت امیر هنگامی بود که دبیری قائم مقام را به عهده گرفت. (پیش از بیست سالگی). او درس سیاست را در دستگاه عباس میرزا آموخت و از اصلاحاتی که در آن هنگام توسط او و وزیرانش انجام می گرفت درس می گرفت. به هنگام خدمت در استیفای نظام نیز با خبرگان نظامی و مأموان اروپایی آشنا گردید و بدینگونه شخصیت وی شکل می گرفت[18]. با چنین تأثیرات و تجربه هایی، از آن چنان بینشی برخوردار گردید که به هنگام به دست گرفتن صدارت ناصرالدین شاه جوان و در مدت زمانی کوتاه، فعالیت های چشمگیر و اقداماتی اساسی انجام داده بود.

آنچه در مورد ویژگی های شخصیتی امیر کبیر گفته شد همگی گویای زیرکی فوق العاده،‌ اندیشه بلند و عزم پایدار و ثبات عزم و اصالت رأی اوست. توجه او به مصالح ملی باعث می شد که در مواردی همچون کنفرانس ارزنه الروم نه تنها دستورات حاجی میرزا آغاسی را نادیده بگیرد، حتی دستورات محمد شاه را نیز نادیده بگیرد. با این حال یکدنگی بی خردانه نمی کرد. رشوه نمی گرفت و دارای رفتاری متین بود و به شخصیت خویش آگاهی داشت[19].

یکی از وی‍ژگی های شخصیتی امیر کبیر، میهن دوستی وی می باشد که این ویژگی بر بسیاری از فعالیت های شخصی و اجتماعی او تأثیر گذار بوده است. در مذاکره اش با وزیر مختار انگلیس از مفاهیم سیاسی جدید همچون «وطن پرستی» و «ملیت» استفاده می کند و برای مشیر الدوله می نویسد: «می دانم تا چه حد غیرت ملت و خاک خود را دارید...» به کار بردن چنین اصطلاحاتی از سوی امیر کبیر از نظر «آدمیت» تأییدی بر درک سیاسی او از ناسیونالیسم جدید است.[20]

حتی در برخورد با استعمار سیاسی و اقتصادی اروپا، او را نماینده «ناسیونالیسم ایرانی» می دانند[21]. بهترین نمونه ایران دوستی امیرکبیر را می توان در جریان درگیری مردم «ارز روم» با وی می توان مشاهده کرد. در این درگیری که عده ای از یاران امیر کبیر مجروح شده بودند و مقرّ او به محاصره درآمده بود، مسئولان ترک برای حفاظت از جان امیر و همراهانش قصد داشتند محل اقامت وی را تغییر دهند و به همین منظور درخواست کردند جامه رومی بپوشد تا به هنگام عبور از شهر، مشکلی برایشان پیش نیاید. او این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «من هرگز نام ایران به ننگ آلوده نکنم و با جامه عثمانی به بهشت جاودانی نمی روم. اگر خواهی هم اکنون با این چند تن مردم مجروح که مراست سوار می شوم و بدین شهر عبور می دهم. اجازت دهید تا همه مردم به مبارزت ما بیرون شوند و شجاعت مردم ایران و حمله شیران را بدانند.[22]»

این جنبه از شخصیت امیر،‌ نه تنها در عملکرد او پیش از به صدارت رسیدن آشکار می شود، بلکه پس از آن نیز به وضوح دیده می شود.چنانکه در برنامه هایی که طراحی می کرد و نیز در روابطی که با دیگر دولت ها به وی‍ژه قدرت های بزرگ اروپایی برقرار می کرد این اصل را رعایت می کرد.

عوامل تأثیر گذار بر شخصیت امیر

آنچه که بر شخصیت و اندیشه امیر کبیر تأثیر گذاشت، علاوه بر قائم مقام ها، باید به مسافرت های او به خارج از کشور اشاره بکنیم. سفرهای او به روسیه و عثمانی.

این ممالک از جهات گوناگون مورد توجه ایرانیان بوده اند. یکی به جهت همسایگی و داشتن مرزهای مشترک طولانی،‌دیگر به جهت رقابت شدید در زمینه های سیاسی و اقتصادی و نظامی، و از همه مهمتر به واسطه تحولاتی که در آنها صورت گرفته بود. به وی‍ژه روسیه برای ایرانیان الگوی موفقی از پیشرفت و توسعه مملکتی ضعیف و عقب افتاده بود که پس از اصطلاحات فرگیرپطرکبیر توانسته بود پای در راه ترقی بگذارد. لذا ایرانیان پس از شکست از آن دولت و به واسطه سفرهایی که به آن مملکت انجام دادند دچار شگفتی شدند. نمونه هایی ایرانیان آن دوره درباره روسیه را می توان در سفرنامه هایشان مورد مطالعه قرار داد[23].

نخستین سفر میرزا تقی خان به روسیه در سن جوانی او(در بیست و سه سالگی ) و در شوال 1244 ه.ق صورت گرفت[24].

او به همراه هیات خسرو میرزا عباس باری عذر خواهی از تزار نیکلا به واسطه کشته شدن گریبایدوف و هیات همراه او در تهران به روسیه سفر کرد[25]. ظاهراً او مامور بود که گزارش این سفر را به قائم مقام بدهد[26].دومین سفر امیر کبیر به روسیه در دوره امیر نظامی وی رخ داد، در شوال1253 ه.ق.

وی در این سال به همراه ناصرالدین میراز ولیعهد به ایروان عزیمت کرد و از آنجایی که در آن هنگام تراز روس و هیئت ایرانی صورت گرفت[27].

امیر کبیر در سفر نخست خود به روسیه تا اندازه ای زبان آن دیار را فرا گرفت به گونه ای که در دیدرا با تزار روس با روسی سخن گفت، هرچند که در مذاکرات رسمی نیاز به مترجم پیدا کرد. در دیداری که تزار نیکلا با هیئت ایرانی در اوچ کلیسا داشت، امیر نظام به معرفی همراهان پرداخت. وی راجع به میراز تقی خان گفت: «مستوفی نظام بوده به نواسطه خدمت اکنون به وزارت نظام رسیده و در سفر سابق در پطرزبورغ به حضور مبارک امپراطور شرفیاب شده، امپراطور فرمود: که الحمدالله یک بار دیگر رفیق خود را دیدم. بعد از آن با لغت روسی فرمود که احوالت خوب است؟ وزیر نظام هم به زبان روسی عرض کرد الحمدالله از التفاف امپراطور اعظم...[28]»

امیر کبیر در نخستین سفرش به روسیه از نزدیک با دستاورهای تمدنی روس ها آشنا شد وی و دیگر اعضای هیئت ایرانی در مدت زمانی که در تفلیس، مسکو و پطرزبورگ بودند از مدارس جدید، کارخانه ها، دانشگاه ها و مؤسسات فنی و علمی روسیه دیدن کردند[29].

در آن هنگام از این گونه مراکز در ایران خبری نبود و با توجه به روحیه وطن دوستی اش، همچون برخی دیگر از اعضای هیئت، بسیار افسوس خورد[30] و تصمیم به تأسیس آنها در ایران گرفت.

اصلاحات گسترده ای که امیر کبیر پس از به قدرت رسیدن در ایران آغاز کرد از چنین زمینه ای برخوردار بود[31]. مثلاً تأسیس دارالفنون و استخدام اساتید اروپایی برای آن مدرسه، شباهت زیادی به اقدام پطر کبیر در نوگرایی روسیه داشت. زیرا می دانیم که پطر برای مدرنیزه کردن مملکتش، از اساتید و صنعت گران و صاحبان فنون غربی کمک های قابل توجهی دریافت کرد. سفر دوم امیر کبیر به روسیه که به همراهی ناصرالدین میرزا ولیعهد انجام گرفت. چندان به درازا نکشید و تأثیر سفر نخست او را نیز در بر نداشت ولی با این حال دین مناطقی از قفقاز که زمانی جزئی از خاک ایران بودند و اکنون با اصلاحات روس ها بسیار متحول شده بودند، برای امیر جالب توجه و در عین حال آموزنده بود.

در پی بروز اختلافات مرزی میان ایران و عثمانی و خواست دو دولت و نیز دولت های روس و انگلیس برای رفع این اختلاف ها،‌در سال 1259 ه.ق (در دوره حکومت محمد شاه) هیئتی به سرپرستی میرزا تقی خان امیر کبیر اعزام گردید. در آن هنگام او وزیر نظام آذربایجان بود و علیرغم اینکه قرار بود مشیر الدوله به این کنفرانس اعزام گردد با این حال، امیر کبیر اعزام گردید[32]. درباره علت فرستادن امیر به این کنفرانس نظراتی داده شده است. برخی از مورخین حسادت حاجی میرزا آقاسی به امیر کبیر و تلاش وی برای دور کردن او از ایران را دلیل این کار دانسته اند. «آدمیت» با توجه به «نظام سیاسی غلط» مسلط بر ایران دوره قاجار، آن را منکر نمی شود. اما از سوی دیگر خانم شیل، همسر وزیر مختار وقت انگلیس در تهران مدعی است که «بنابر القای شوهرش بود که وزیر نظام را به آن سفارت مأمور ساختند.»

با این حال چنین نکته ای در نامه های رسمی «شیل» یافت نشده است، ولی به دلیل تمایل روس و انگلیس به امضای قرارداد صلح میان ایران و عثمانی،‌بیماری مشیر الدوله و ناتوانی او در سفر به ارز روم موجب نگرانی سفرای روس و انگلیس گردید. از سوی دیگر نسبت به امیر کبیر و توانایی های وی نیز شناخت داشتند[33]. با رفتن امیر کبیر به ارز روم و مهارت وی در فن جدل و گفتگوی سیاسی مشخص گردید که انتخاب درستی بوده است و به خوبی توانست از حقوق ایرانیان در برابر دولتمردان عثمانی دفاع بکند.

سفر سیاسی امیر کبیر به عثمانی حدود چهار سال به درازا کشید،‌ از سال 1259 تا 1263 هجری قمری. گذشته از ماجراهایی که برای او و هیئت همراهش پیش آمد و با درایت و تیزبینی توانست آنها را پشت سر بگذارد[34] و مباحثات فراوانی که با عثمانی ها داشت و پیمان ارزشمندی که مؤید حقوق ایرانیان بر ساحل راست اروند می شد را امضا کرد، باید به تأثیراتی که این سفر بر نگرش امیر کبیر گذاشت اشاره ای شود. در هنگامی که او در عثمانی بسر می برد، اصلاحات دامنه داری تحت عنوان تظیمات (سال های 1296-1255/1876-1839م) در جریانبود. به دلیل همجواری دولت عثمانی با اروپا و مناسباتی وارد شده بود و نیز ضعف همه سویه ای که آن دولت را فرا گرفته بود، دولتمردانی هم چون ابراهیم متفرقه، احمد سوم، عبدالعزیز و عبدالمجید اصلاحاتی انجام دادند، گرچه این اصلاحات تأثیراتی در پی داشت ولی به دلایلی گوناگون چندان پایدار و عمیق نبود[35].

اصلاحات عثمانی هیچ گاه به اندازه اصلاحات پطر کبیر و جانشینان او در روسیه نبود. آن چه برای امیرکبیر جالب و به عنوان تجربه ای نو مطرح شد،‌علاوه بر آشنایی کافی با این اصلاحات (به دلیل مدت زمان طولانی اقامت در عثمانی) با توجه به اینکه دولتی شرقی و مسلمان و همچنین رقیب جدی ایران بود، می توانست الگویی جهت اصلاحات به وی ارائه بدهد. تمام محققان به تأثیر تنظیمات عثمانی بر امیر کبیر اتفاق نظر دارند[36]. در این سفر از اصلاحات محمد علی پاشا خدیو مصر نیز اطلاعات بیشتری به دست آورد[37]. محمد علی پاشا نیز توانسته بود با انجام اصلاحات دامنه دار مصر را تا اندازه ای در مسیر رشد و ترقی قرار بدهد.

از جمله موارد تأثیر گذار بر اندیشه امیر کبیر، روزنامه ها و کتاب های خارجی بود. آشنایی امیر با این منابع هم از طریق سفرهای او به روسیه و عثمانی حاصل شد و هم ایرانیان که به کشورهای اروپایی سفر می کردند و یا اروپائی هایی که به دلایل مختلف به ایران می آمدند.

او به خوبی با ارزش سیاسی و مدنی روزنامه ها آشنا بود. توجه وی به دو معنی معطوف بود: یکی اطلاع یافتن از اوضاع جهان و دیگری پرورش عقلانی مردم و آشنا ساختن آنها به دانش های نوین و اوضاع دیگر کشورها[38] این روزنامه از کشورهای مختلفی چون روسیه، فرانسه، انگلستان، اتریش، عثمانی، هندوستان تهیه می شدند و ادوارد برجیس انگلیسی مأمور ترجمه بخشی از آنها بود[39]. وی این کار را از آغاز صدارتش برقار کرد و گزارش هایی از ترجمه روزنامه ها را به صورت جزوه ای برای امیر فارهم می کردند. نمونه هایی از این جزوه ها که به دست ما رسیده است دارای اطلاعات مهمی از مسائل سیاسی و اقتصادی کشورها می باشند. پس از انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه در سال 1267 ه.ق بخش هایی از آن ترجمه ها را در روزنامه تازه تأسیس انتشار داد[40]. این اقدام امیر کبیر در روشن ساختن اذهان مردم و دولت مردان ایران و آگاه ساختن آنها نسبت به محیط پیرامون خود و جهان تأثیر بسزایی داشت.

یکی دیگر از منابع تأثیر گذار بر اندیشه امیر کبیر ترجمه کتاب های خارجی بود. به ویژه آثار فرانسوی نقش بیشتری داشتند. در هنگام اقامت در ارزنه الروم علیرغم وظیفه سنگینی که در مذاکره با عثمانی ها داشت، از توجه به مسائل فرهنگی نیز غافل نبود و به همین دلیل به جان داوود خان ترجمان هیئت دستور داد چند کتاب معتبر تاریخی و جغرافیایی و سیاسی را که خود برگزیده بود به زبان فارسی برگرداند[41]. یکی از دستاوردهای مهم این اقدام امیر کبیر، گردآوری کتاب جهان نمای جدید بود. این کتاب برگرفته از پاره ای کتاب های اروپایی بود. کتابهایی از زبان های فرانسه، ‌انگلیس و حتی نوشته های آلمانی که اتریشی ها تألیف کرده بودند، زیرا در ثبت پاره ای نام های جغرافیایی از زبان آلمانی بهره گرفته شده است. این کتاب در دو جلد و در احوال جغرافیایی، تاریخی، سیاسی و اقتصادی جهان می باشد و نخستین تألیف فارسی است که اطلاعات عمومی بسیار دقیقی از همه کشورهای پنج قطعه جهان و حتی جزایر دور افتاده اقیانوس ها با احصائیه های منظم به دست می دهد[42].

این کتاب نشان دهنده توجه امیر بود به آن چه در جهان می گذشت و تا سال های بعد از او نیز مانند آن توسط ایرانیان تألیف نگردید[43]. امیر کبیر پس از انتصاب به صدارت و علیرغم برنامه های اصلاحی گسترده ای که در دست اقدام داشت و نیز مبارزه سخت و بی امانی که با برخی درباریان فاسد و بی لیاقت آغاز کرده بود با این حال همچنان به آوردن کتاب از اروپا اقدام کرد چنان که در سال 1265 قمری تعداد دویست و نود و سه جلد کتاب و سیصد و بیست و سه قطعه نقشه جغرافیایی جهان از فرانسه وارد کرد. این کتاب ها در رشته های مختلف شامل: علوم طبیعی، صنعت، زراعت، تجارت، اقتصاد و مالیه، سیاست و قوانین، معدن شناسی، تربیت حیوانات اهلی و خانگی، پرورش درختان و باغبانی، ارتش و فنون جنگی، طب و بیطاری بود[44]

آوردن این حجم کتاب با موضوعات گوناگون علمی و فنی و صنعتی از اروپا، نشان دهنده شناختی عمیق از وضعیت صنعت و دانش در آن دیار و تلاش برای دگرگون ساختن ایران واپس مانده آن روزگار بود. از آن جایی که او پرورده افرادی روشن بین چون قائم مقام ها و در دستگاه شخصی مانند عباس میرزا کار می کرد که خواهان سربلندی و دگرگونی ایران بود و از سوی دیگر ضعف و زبونی ایران را در برابر قدرت های آن زمان چون روسیه و انگلیس مشاهده می کرد، به نوعی جهان بینی دست یافته بود که وی را از همگنانش جدا می ساخت. عمده اندیشه های امیر در هنگام صدارت کوتاه مدتش در آغاز حکومت ناصر الدین شاه به عمل در آمد هر چند که نیروهای فاسد درباری و سفرای قدرتمند روس و انگلیس او را از دست یابی به اهداف مقدسش باز داشتند.

اقدامات امیر کبیر

دوره زمامداری امیر کبیر از بیست و دوم ذیقعده 1264 ه.ق تا نوزدهم محرم 1268 (19 اکتبر 1848 تا 16 نوامبر 1851 م) یعنی به مدت سه سال و یک ماه و بیست و هفت روز قمری درازا کشید. در این مدت پیشکار دربار همایون، امارت نظارم، منصب اتابکی ولیعهد و امور کشوری را بر عهده داشت. طی این دوره کوتاه، امیر موفقیت های زیادی به دست آورد و توانست تحولات اساسی در زمینه های گوناگون ایجاد کند. انجام اصلاحات در زمینه های سیاسی، نظامی، اقتصادی و نظامی و ساماندهی وضع دولت و مبارزه جدی با فساد و رشوه خواری و ... تا اندازه ای به بهبود اوضاع کمک کرد[45].

هدف او از انجام این اصلاحات تقویت دولت قاجار بود تا بتواند از یک سو در برابر فشارهای خارجی ایستادگی کند و از سوی دیگر پاسخگوی جنبش های اجتماعی داخلی باشد[46]. در واقع ایران ضعیف واژس مانده نمی توانست دوام و بقایی داشته باشد، چه رسد به اینکه در برابر مشکلات داخلی و طمع ورزی های بیگانگان و دست اندازی های آنها ایستادگی و مقاومتی از خود نشان بدهد. به همین جهت امیر از همان ابتدای صدارت خود با سرسختی و جدیت فراوان به انجام آنها مبادرت ورزید.

مرگ محمد شاه، همچون دیگر مواقع تاریخ،‌ با آشفتگی ها،‌ شورش ها و ناآرامی ها همراه بود. نا امنی در مملکت رواج یافت به طوری که عبور و مرور در کوچه های پایتخت در شب و گاهی هم در روز مخاطره آمیز بود. اوضاع قضایی کشور نیز خراب و ارتشاء در کلیه امور در بالاترین درجه وجود داشت. چنین شرایطی در داخل کشور، سیاست خارجی مملکت را نیز دچار مخاطره نمود[47].

دولت های بزرگ روس و انگلیس از این فرصت نهایت استفاده را بردند و در همه شئونات مملکت ایران به دخالت پرداختند[48]. به گونه ای که شاه ایران در حکومت خویش تقریباً استقلالی نداشت. اقدامات امیر کبیر پس از به دست گرفتن صدارت اعظمی در آغاز حکومت ناصر الدین شاه جملگی در جهت بهبود این شرایط ناهموار و کوتاه کردن دست بیگانگان از شئونات ایران صورت گرفت.

یکی از اقدامات امیر، به کار گرفتن خفیه نویس برای اطلاع از کارهای مأموران دولت، گردنکشان و متنفذین داخلی بود. آنها بین پایتخت و ولایات رفت و آمد می کردند و یا در شهرها مقیم بودند و همه رخدادها را برای او می نوشتند. امیر از این جاسوسان برای اطلاع از کارها، تحریکات و تباهکاری های سفرای خارجی نیز استفاده می کرد، زیرا این سفیران در دوره صدارت حاج میرزا آقاسی با آزادی هر کاری انجام می دادند. لذا امیر عده ای از مأموران خویش را روانه خدمت آنها کرد و همه حرکات و مکاتباتشانرا زیر نظر گرفت. او با این کار موفق شد هر یک از رجال و سرجنبانان ایران که به طور محرمانه با سفیران انگلیس، روس و گاهی عثمانی، فرانسه و اتریش سر و سری داشتند شناسایی بکند. در مواردی از نامه ها و گزارش هایی که این سفیران برای نخست وزیران و وزیران خارجه دول خود می فرستادند آگاه می شد[49]. او با این کار می توانست از برنامه ها و توطئه های احتمالی آنها آگاه گردد و واکنش مناسب را در برابرشان نشان دهد. به نظر می رسد امیر در برابر دولت های اروپایی به گونه ای دست یافته بود که به چنین اقدامی دست زد.

یکی از مسائلی که در تاریخ ایران مطرح بوده است، مسئله بست نشینی در مساجد، امام زاده ها و یا منازل مقامات مذهبی است. به دلیل استبداد و ظلم هیئت حاکمه، افراد برای در امان ماندن به این مکان ها پناهنده می شدند. با توجه به روحیه مذهبی ایرانیان و تقدسی که برای این مکان ها قائل بودند، پناهندگان از تعرض مصون می ماندند. از آنجایی که برخی از فرصت طلبان از این مسأله سوء استفاده می کردند و اقدام به اعمال خلاف و یا حیف و میل اموال دولتی می کردند و سپس بست می نشستند. امیر کبیر مبارزه ای جدی و سخت را با این پدیده آغاز کرد، او با این کار نه تنها مانع سوء استفاده متخلفین گردید بلکه باعث شد از دخالت برخی روحانیون با نفوذ در امور سیاسی و مسائل دولتی جلوگیری کند[50].

نمونه های برجسته این سیاست امیر کبیر را می توان در برخورد او با میرزا سید محمد امام جمعه اصفهان[51]، امام جمعه تهران[52] و شیخ الاسلام تبریز[53] می توان مشاهده کرد. این پدیده در دوره معاصر و با ورود دولت های اروپایی به ایران تغییر مسیر داد و به پناهندگی و بست نشینی ایرانیان در سفارت خانه های آن دولت ها منجر گردید.

این مورد راه را برای سوء استفاده برخی ایرانیان متخلف و از سوی دیگر دخالت های سفیران برخی دولت های اروپایی در امور داخلی ایران باز می کرد. به ویژه سفرای روس و انگلیس بیشترین بهره را در خدمت اهداف خویش در می آوردند. امیر کبیر برای پایان دادن به این وضع (که در دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی بسیار رواج یافته بود) مذاکراتی با سفرای خارجی مقیم ایران انجام داد و آنها را مجبور کرد تا از حمایت و پناه دادن اتباع ایرانی که گناهی مرتکب شده بودند خودداری کنند[54] و در صورت اخطار دولت ایران متحصنین در سفارت را تحویل دولت ایران نمایند.

او با این کار موفق شد یکی از راه های مهم دخالت قدرت های بزرگ در امور داخلی ایران را سد کند.

علاوه بر اقدام فوق که امیر در جهت کاستن از نفوذ دولت های روس و انگلیس در ایران انجام داد، برنامه های دیگری نیز تدارک دید که به تقویت ملت و دولت ایران در برابر بیگانگان انجامید. رواج صنایع جدید در ایران و فرستادن عده ای از صنعت گران به روسیه برای آموزش صنایع غربی از آن جمله است. با این کار باعث شد محصولات ایرانی با محصولات بیگانه به رقابت بپردازند حتی آنها را به نمایشگاه بین المللی لندن فرستاد[55]. در حقیقت محور سیاست او را حمایت از اقتصاد ملی تشکیل می داد. ترقی صنعت داخلی و افزایش صادرات ایران و محدود کردن بازار کالاهای فرنگی از جمله اقدامات اقتصادی امیر محسوب می شوند[56].

حمایت او از بازرگانان خارجی که در ایران مشغول تجارت بودند در همین راستا صورت گرفت[57].

همان گونه که پیش از این ذکر شد طی حکومت محمد شاه و آغاز حکومت ناصر الدین شاه به دلیل مشکلات داخلی و ضعف دولت مردانی چون حاجی میرزا آقاسی، قدرت های بزرگ یعنی روسیه و انگلستان و تا اندازه ای فرانسه به دخالت در امور داخلی ایران پرداختند به گونه ای که سفیران دولت های یاد دشه به طور مستقل عمل می کردند و نیازی به اجازه از دولت مرکزی ایران احساس نمی کردند.

امیر کبیر پس از بر عهده گرفتن قدرت، به مبارزه با آنها پرداخت. او برخلاف برخی از دولت مردان ایرانی که در برابر سفیران و وزیران مختار روس و انگلیس احساس حقارت می کردند، غرور ملی ایرانی را در برابر نمایندگان سیاسی خارجی به بالاترین اندازه نشان داد[58]. در حقیقت بزرگترین هدف سیاست خارجی امیر کاستن از نفوذ دولت های روس و انگلیس در ایران و بی مقدارتر کردن آنها در نظر عموم مردم بود (چیزی که شیل به آن اعتراف می کرد.[59])

سیاست های پایدار و اساسی امیر در برابر نمایندگان آن دولت ها تغییرات عمده ای را حتی در لحن آنها با مسئولین ایرانی موجب گردید. بر اساس بررسی هایی که از نامه های رد و بدل شده میان امیر و آنها صورت گرفته است، لحن عتاب آمیز سخنان آنان عوض شده به یک باره به نرمی و اظهار دوستی گرایید[60].

فعالیت های امیر کبیر در برابر وزیران مختار روس و انگلیس در جنبه های گوناگون بود چه دخالت های سیاسی آنها، مسائل اقتصادی و یا آنچه که مربوط به اتباع ایران بود.

چنانچه طی نامه نگاری هایی که درباره شیلات استرآباد میان امیر کبیر و وزیر مختار روسیه صورت گرفت. به حقوق میرزا ابراهیم خان در اجازه شیلات آن منطقه از دولت ایران اذعان کرد و بر رعایت حقوق وی توسط روس ها تأکید نمود. لحن او در نامه اش بسیار قاطع و جدی است و برخلاف دیگر صدر اعظم های قاجار هیچگونه ضعف و هراس در برابر دولت قدرتمندی چون روسیه از خود نشان نمی دهد. او در بخشی از نامه خود در پاسخ وزیر مختار روسیه نوشت:

«... در باب اینکه قلمی داشته بودید سفارت دولیت بهیه روسیه نه وظیفه خود می داند که مواظب و مراقب حرفه عالی جاه میرزا ابراهیم خان مستأجر ایرانب باشد و نه خود را محق می داند که باعث اخلال تجارت و کسب رعایای روسی که در هر جا باشد، بشود.

از این طور جواب که مرقوم داشته بودند از انصاف و حقانیت آن جناب بسیار تعجب نمود، زیرا که خواهش دوستدار از آن جناب کرده بودند منحصر مراقبت سفارت در امورات عالی جاه میرزا ابراهیم خان بود نه محتوی بر اخلال تجارت و کسب تبعه دولت بهیه روسیه. بل حاصل مضمون مراسله دوستدار است بود که شیلات کاملاً مال ایران است و دولت حقوق خود را به عالی جاه میرزا ابراهیم خان به مبلغی معین اجاره داده است و نباید دیگری بی اذن مستأجر در آنجاها صید نماید چنانکه در همه شیلات همین قاعده معمول است.

مگر قدری از تراکمه ها که به طور دزدی ماهی از رودخانه های استرآباد و گرگان و اترک صید می کنند. به تاجر دولت بهیه روسیه قدغن بکنید مال دزدی نخرد. اگر تجارت خرید و فروش ماهی می خواهد بکند از خود ابراهیم خان که مستأجر است ابتیاع کند.[61]»

باید توجه داشت که روس ها در دوره حکومت محمد شاه و دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی توانسته بودند امتیاز شیلات شمال ایران را به دست آورده و آن را به حاجی میرزا ابوطالب دریابیگی که تحت تابعیت آنها بود داده بودند. امیر کبیر نسبت به این واگذاری تجاهل می کرد و بهره برداری از شیلات را به میرزا ابراهیم خان دریابیگی اجاره داد. (مبلغ سالیانه 90 هزار تومان)[62] سدر دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی، روس ها اجازه یافته بودند کشتی های جنگی و تجاری خود را وارد مرداب انزلی کنند. امیر کبیر آن را برخلاف عهدنامه منعقده میان دو دولت دانست و از اعتبار ساقط کرد[63].

بدین گونه هم راه ورود بیگانگان به ایران که امکان داشت امنیت ملی را دچار خطر سازد بست و هم روس ها را با سیاست های جدید دولت ایران آشنا ساخت. او همچنین با فرستادن نامه ای به والی قفقاز و مکاتبه با دالگوکی سعی کرد از استفاده اتباع ایران از پاسپورت روسی جلوگیری کند[64]. ارائه پاسپورت روسی توسط برخی از ایرانیان در حکم تبعه دولت روسیه بودن آنها تلقی می شد و عملاً دست دولت ایران را در برخورد با برخی خطاهای آنها می بست و از سوی دیگر باعث می شد برخی اتباع ایران به بیگانگان روی آورند. امیر کبیر با این اقدام نیز جلوی این سوء استفاده را گرفت. در مواردی که حقوق شهروندان ایرانی مورد تعرض بیگانگان قرار گرفت بدون ملاحظه به احقاق حق آنها پرداخت.

همانگونه که می دانید بر اساس قرارداد تجاری میان ایران و روسیه که پس از قرارداد ترکمان چای منعقد شد، بازرگانان روس فقط 5% عوارض پرداخت می کردند و در هر نقطه از خاک ایران کالای خود را برده و معامله می کردند. این شرایط برای آنها بسیار مطلوب بود. به گونه ای که حتی بازرگانان ایرانی از آن برخوردار نبودند و عوارض گوناگونی در مناطق مختلف کشور از آنها گرفته می شد. نتیجه این شد که بازرگانان و تولیدات در برابر کالاهای ارزان قیمت روس (و به دنبال آن انگلیس) شکست خوردند و به بیگانگان وابسته گردیدند[65].

امیر کبیر برای رفع این مشکل تجار و بازرگانان ایرانی اقدام کرد و بر اساس نامه ای که از وی باقیمانده است به احمدخان فرستاده خود به قفقاز نزد والی قفقاز به وی چنین دستور داد:

«... در باب تنخواه گلدی مرحوم و پاره پول ها به هر اسم وثیقه که از تبعه دولت علیه می گیرند می باید در این باب با جناب جلالت مآب جانشینی گفتگو کرد. تمامی را موقوف دارید زیرا که تبعه آن دولت بهیه در ولایات محروسه پادشاهی جزوجه صد پنج از این گونه وجود معاف و به هیچ اسم و رسم دیناری از آنها گرفته نمی شود. رعیت این دولت علیه هم نباید جز صد پنج چیزی بدهند.[66]»

امیر کبیر در روابط با انگلستان که در آن زمان قدرتمندترین دولت محسوب می شد نیز با اقتدار برخورد می کرد و هیچ گونه چشم پوشی از منافع ملی نمی کرد. در سده نوزدهم میلادی دولت مردان انگلیسی اقدامات به ظاهر گسترده ای جهت مبارزه با برده داری آغاز کرده بودند. صرف نظر از انگیزه آنها، در مکاتباتی که با امیر کبیر داشتند. از وی خواستند به این حرکت پیوسته و اجازه ورود غلام و کنیز از طریق دریا به ایران را ندهد. امیر طی نامه ای با این درخواست آنها موافقت کرد و پای بند دولت ایران را به آن اعلام کرد ولی در عین حال یادآور گردید که «البته وزراء دولت ایران به ملاحظه دوستی و یگانگی که در بین است انتظار دارند که خواهش آنها به همین تناسب از طرف دولت انگلیس پذیرفته شود.[67]»

حتی به ادعای برخی محققان،‌ امیر در فکر اصلاح سپاه ایران و تسخیر هرات و سپس لشکرکشی به هند بود[68].

پذیرش چنین ادعایی با توجه به توانایی ها و نیروی نظامی ایران در آن هنگام مشکل است، ولی اگر چنین قصدی داشته است می تواند به عنوان نوعی مبارزه جویی و ضربه زدن به منافع بریتانیا تلقی گردد. ولی باید اذعان کرد که او بیشتر تلاش می کرد که از طریق غیر مستقیم یعنی اعتلای فرهنگ، اقتصاد و صنعت داخلی به مبارزه با انگلیس بپردازد و از نفوذ آن دولت بکاهد

کلنل شیل، طی نامه ای به وزرات خارج انگلیس می نویسد:

«... او مردم را به خرید کالاهای ساخت وطن تشویق می کند، و این جریان باعث خواهد شد که جریان تجارت انگلیس در ایارن رو به کسادی برود[69]»

دخالت های وزرای مختار روس و انگلیس در ایران پس از عهدنامه ترکمانچای بسیار زیاد شده بود به گونه ای که حتی برای صدر اعظم ایران تعیین تکلیف نموده و سعی می کردند نظرات خویش را بر وی تحمیل کنند. آنها در پی ادامه این دخالت خویش در دوره زمامداری امیر کبیر نیز بودند، چنان که در این دوره برای برخی از سرسپردگان ایرانی خویش اقدام به وساطت کرده و یا خواهان اعطای برخی امتیازات برای آنها بودند که با واکنش تند امیر مواجه گردیدند و به آنها ثابت گردید که او هم چون صدر اعظم های پیشین نیست. یکی از این سرسپردگان میرزا آقا خان نوری بود که اسرار سیاسی دولت را در امور داخلی و همچنین گفتگوهای امیر را با سفارتخانه های خارجی، به طور محرمانه به سفارت انگلیس در تهران خبر می داده است.

شیل در گزارش خود به پالمرستون، وزیر خارجه انگلیس از نفرت امیر کبیر ازوی سخن می گوید و اینکه احتمال دارد او را دستگیر کند و اموالش را نیز مصادره کند[70]. حتی هنگامی که کلنل فرنت کاردار سفارت انگلیس به وساطت آقاخان نوری پرداخت، با واکنش منفی امیر مواجه شد[71]. ولی برخورد سخت تر او را در برابر وزیر مختار انگلیس بسیار آشکارتر می بینیم هنگامی که برای دو تن از اهالی شوشتر که زمانی در حیدر آباد ساکن بوده اند، تقاضای پرداخت وظیفه کرد! امیر در اینجا به وضوح منافع و مصالح ملی را مطرح کرد و استقلال خود را در امور داخلی ایران به خوبی نشان داد:

«... در هر حال دوستدار از جانب سنی الجوانب اقدس شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه مأمور است که به آن جناب بالصراحه اظهار دارد که خود را در دادن و ندادن وظایف و مستمریات ایران به ارباب استحقاق که یکی از امورات داخله ملکیه است مختار می دانم که به هر کس که لایق است می دهم و به هر کس که لازم ندانستم نمی دهم. محو و اثباتش موقوف با رضای خودمان است.[72]»

حتی در ارتباط با برخی بحران های داخلی که دولت با مشکلات جدی مواجه گردیده بود و نیاز به کمک بیگانگان داشت، ترجیح داد بدون دخالت آها مشکل را حل کند. در جریان شورش سالار[73] (پسر آصف الدوله) هنگامی که کلنل شیل تقاضای دخالت برای خواباندن آن شورش را کرد، امیر دخالت سفرای بیگانه را باعث لطمه به دولت ایران دانست و به گفته واتسن حتی شنیده شد که امیر گفته بود ترجیح می دهد برای انقیاد مردم هزار تلفات بدهد تا اینکه با دخالت اجنبی آنجا را متصرف شود.[74]»

در واقع سیاست مستقل امیر برای او نه معتمدی در میان روس ها و نه میان انگلیس ها فراهم نمی ساخت[75] و همین سیاست همانگونه که خواهیم دید از اسباب اصلی و عمده کشتن وی گردید. همسر وزیر مختار انگلیس در ایران، لیدی شیل به خوبی به این وی‍ژگی امیر پی برده بود. او پس از برکناری وی از قدرت درباره اش گفت: «صدر اعظمی که واقعاً برای حکومت لایق بود، و البته گاهی هم در کمال بی احتیاطی به مقابله و مواجهه با دو شیر بر می خواست، دو شیری که به گفته صدر اعظم پیشین بره مطیع و آرام ایران را در میان گرفته بودند.[76]»

یکی از قدرت های اروپایی که در سده نوزدهم تلاش زیادی برای ورود به ایران و پیگیری سیاست های خود در این کشور انجام داد فرانسه بود که در رقابت با دیگر دولت های اروپایی و به منظور ضربه زدن به منافع رقیبانی همچون انگلیس و روسیه قراردادهایی با ایران امضا کرد و هیئت هایی میان دو طرف رفت و آمد کردند. با این حال فرانسویان در روابط خود با ایرانیان بسیار ضعیف عمل کردند و نتوانستند موفقیت قابل توجهی به دست آورند و رقیب آنها انگلستان توانست جایشان را در ایران بگیرد.

تیرگی روابط دو دولت ایران و فرانسه به دوره های بعد نیز کشیده شد. به ویژه به هنگام وزارت امیر کبیر به وضوع دیده می شود. امیر برای اصلاح هیأت فرماندهی و تربیت صاحب منصب از دولت فرانسه کمک نگرفت، علت اصلی آن باید تیرگی روابط دو دولت در این زمان باشد حتی سفیر فرانسه بساطش را جمع کرد و رفت. از سوی دیگر امیر، فرانسویان را یک مشت مرد فضولی می دانست[77]. او عهدنامه تجاری که با حاج میرزا آقاسی امضا کرده بودند را تأیید نکرد زیرا به نظرش صلاح و صرفه دولت ایران در بستن چنین عهدنامه تجارتی نیست و در اکثری از فصول آن نفع دولت فرانسه و مرز دولت علیه ملاحظه می شود.»

تهدیدهای وزیر مختار فرانسه، گراف سرتیژ به قطع ارتباط با ایران نیز تأثیری در امیر نکرد.

استفاده از نیروی سوم در سیاست خارجی

یکی از سیاست های آشکار امیر، همانگونه که ذکر شد، اندیشه بی طرفی ایران در قبال قدرت های بزرگ بود و تلاش می کرد که در برابر تقاضاهای آنها ایستادگی کند. این تفکر را رمضانی به عنوان «نوپردازی در دیپلماسی ایران» مطرح کرده و آن را «سیاست توازن» نامیده است[78]. در سال 1850 امیر کبیر متوجه آمریکا گردید. دولت آمریکا به علت پیروی از دکترین مونرو در امور دیگر کشورها دخالت نمی کرد[79]. لذا امیر می توانست به آن دولت به عنوان نیروی سوم در سیاست خارجی خود نگاه کند، به ویژه اینکه او به رقابت میان دو دولت آمریکا و انگلیس در خلیج فارس پی برده بود. وی به جلب همکاری آمریکا برآمد و با آن دولت پیمان بازرگانی و کشتیرانی بست[80].

بدین گونه با توجه به شناختی که از غرب و رقابت های موجود میان غربی ها پیدا کرده بود به سیاست خارجه خود جانی تازه بخشید.

او عملاً با این کار خود توانست دولت ایران را به صورت دولتی فعال در صحنه بین الملل نشان دهد، نه پیش از امیر و نه پس از وی چنین چیزی را مشاهده نمی کنیم. تأسیس مدرسه دارالفنون در تهران نیز از جمله برنامه های جالب توجه امیر محسوب می شود. نگاهی به این مدرسه از جهت علمی از یک سو نشان دهنده بینش بالای بنیانگذار آن است، از سوی دیگر انتخاب اساتید و ملیت آنها بینش سیاسی خاص او را بر ما نمایان می سازد.

تأسیس مدرسه دارالفنون

یکی از اقدامات ارزنده و اساسی که طی وزارت امیر کبیر صورت گرفت، تأسیس مرکز علمی تحت عنوان دارالفنون بود. تأثیر پذیری امیر از غرب در بنیانگذاری آن و استفاده از معلمین اتریشی برای تدریس به خوبی گویای اندیشه های فرهنگی و اهداف سیاسی وی می باشد. همانگونه که پیش از این دیدیم امیر پیش از انتصاب به صدارت عظمایی، سفرهایی به روسیه و عثمانی رفت و از نزدیک با تحولاتی که در آن مملکت ها صورت گرفته بود آشنا گردید. فکر ایجاد مدرسه ای در ایران همچون مدارس علمی به سبک جدید که در روسیه و عثمانی وجود داشت از این سفرها برای او به وجود آمد.[81]

و به همین دلیل است که پس از بر عهده گرفتن منصب مهم صدر اعظمی در پی تأسیس آن برآمد. او هدف خویش را از تأسیس دارالفنون چنین بیان می کند:

«امنای دولت مقرر داشتند، تعلیم خانه ای بسازند که علوم و صنایع در آن تعلیم و تعلم شود، برای تحصیل علوم غریبه از بابت حکمت و هندسه و متون شناسی و آداب جنگ و غیره،‌ مدرسه ای تأسیس یافت.[82]»

نقشه این مدرسه به وسیله میرزا رضا مهندس (از دانشجویان اعزامی ایران به انگلستان در دوره فتحعلی شاه) کشیده شد و در سال 1266 بنای آن آغاز گردید[83]. و در اواخر سال 1267 بخش شرقی آن به پایان رسید و بقیه ساختمان تا اوایل 1269 پایان یافت. در گوشه شمال شرقی آن تالار تئاتر و در پشت آن کارخانه شمع کافوری و آزماشگاه فیزیک، شیمی و دواسازی، ساخته شد. چاپخانه ای هم به آن ضمیمه کردند و کتابخانه و سفره خانه ای نیز برایش ساختند[84].

دارالفنون روز یکشنبه 5 ربیع الاول سال 1268 (اندکی پیش از کشته شدن امیر کبیر) گشایش یافت.

با اینکه در ابتدا قرار بود 30 نفر شاگرد بین 14 و 16 ساله در دارالفنون پذیرفته شوند در نخستین سال افتتاح مدرسه تعداد این شاگردان به چندین برابر افزایش یافت!

مهندسی 12 نفر، توپخانه 26 نفر، پیاده نظام 39 نفر، سواره نظام 5 نفر، طب و جراحی 20 نفر، فیزیک و شیمی و دواسازی 7 نفر، معدن شناسی 5 نفر.

در حقیقت این دانشجویان هر کدام در شعبه های هفت گانه ای که در دارالفنون تأسیس یافته بودند تحصیل می کردند که البته بر رشته های مذکور، تاریخ و جغرافیای طبیعی، ریاضی، زبان فرانسه و امثال آن نیز در دارالفنون تدریس می شد[85].

در میان آموزش هایی که در این مدرسه داده می شد آموزش نظامی مورد تأکید فوق العاده امیر کبیر بود[86]. و به نظر می رسد علیرغم اینکه در شرایط صلح کار می کرد ولی تحت تأثیر دوره جنگ های ایران و روس قرار داشته و کاملاً راه عباس میرزا و قائم مقام را ادامه می داد. شاید برخی از برنامه های نظامی را در نظر داشته است و برای انجام آنها نیاز به زمان داشته که توطئه های داخلی و خارجی این فرصت را به او نداد!

آدمیت درباره تأثیر این بنیاد فرهنگی در ایران می نویسد:

«یکی از نظر تحول عقلانی، توانست خلأ فکری موجود و نقیصه های آموزشی پیشینیان را رفع نماید.

دوم آنکه: در سال تأسیس مدرسه معلمان کتاب های جدیدی را تألیف کرده که عمدتاً توسط مترجمان و شاگردان مدرسه تألیف شدند. در واقع دارالفنون دریچه ای به جهان معرفت نو باز کرد.

سوم آنکه: با گذشت زمان فارغ التحصیلان مدرسه گروه جدیدی را که بیشتر از فرزندان اعیان و اشراف و لشکریان طبقه روشنفکران جامعه تشکیل دادند که توانستند در تحول فکری دو نسل بعد اثر گذارند[87]»

آنچه که در تأسیس این مدرسه جنبه سیاسی پیدا می کند و نشان دهنده هوش و درایت امیر کبیر است، برگزیدن اساتید آن است. او برای این کار از اساتید بیگانه و ایرانیان فرنگ دیده ای که در آنجا تحصیل کرده بودند کمک گرفت. با توجه به نفوذ فوق العاده دولت های روسیه و انگلیس در ایران و نقش استعماری این دولت ها، امیر همان گونه که در برنامه سیاست خارجی خود عمل کرده بود، از نیروی سومی استفاده کرد که از سیاست بی طرف برخوردار بود و همچنین دارای پیشینه استعماری نبود. به همین منظور از دولت اتریش برای این هدف خود بهره گرفت[88].

وی موسو جان داود مترجم اول دولت ایران را به وین فرستاد و از امپراطور اتریش اساتیدی برای دارالفنون درخواست کرد.

«و هفت تن از مردم صاحب منصب که هر یک در فن خویش محلی بودند، امپراطور آستریه به اتفاق او روانه درگاه ملک الملوک ایران نمود. نخستین معلم پیاده، دوم معلم سواره، سیم معلم توپخانه، چهارم معلم هندسه، پنجم معلم علم طب، ششم معلم دوا ساختن و عقاقیر شناختن، هفتم معلم شناخت معادن و تدبیر آن.[89]»

«دکتر پولاک» که خود از اساتید استخدامی از اتریش بود و دیر زمانی در ایران خدمت کرد حدود ده سال و سفرنامه ارزنده ای از خویش بر جای گذاشته است،‌ در این ارتباط می نویسد:

«نیت امیر کبیر آن بود که معلمین استخدام شده را حتی المقدور از سیاست مملکت بر کنار نگاه دارد تا اینکه آنان یک سره و یک دله به کار تدریس و تعلیم خود سرگرم باشند. به همین سبب از روس ها و انگلیس ها و همچنین فرانسوی ها فاصله گرفت و یکی از مخلصین خود را که مردی محترم بود به نام میرزا داود خان ارمنی به اتریش فرستاد تا در آنجا به استخدام معلمین مناسب بپردازد.

وی در مدت کوتاهی موفق به جلب موافقت افسران زیر شد:

سروان زاتی برای رشته مهندسی،‌ سروان گرموان برای پیاده نظام، ستوان یکم کرزیس که فعلاً سرگرد بازنشسته است برای رشته توپخانه،‌ ستوان یکم نمیرو برای سواره نظام. برای قسمت معادن آقای چارنوتا به استخدام درآمد و در اثر توصیه های محبت آمیز استادان دانشگاه وین یعنی آقایان دو مرایشر و دیتل مرا برای معلمی رشته داروسازی برگزیدند.»

به دلیل اینکه اتریش در ایران نمایندگی سیاسی نداشت به افسران مذکور اعلام شد که: اقدامات آنها کاملاً جنبه شخصی و فردی دارد[90]. مدت خدمت این اساتید 5 سال و حقوق سالیانه هر کدام از آنها 600 تومان تعیین گردید. از آنجایی که این تعداد معلم برای کلیه رشته های موجود در دارالفنون کافی نبود و همچنین نیازی که به مترجمین برای تدریس این اساتید داشتند لذا از میان اروپائیانی که در خدمت دولت ایران بودند و نیز برخی از ایرانیانی که در اروپا تحصیل کرده بودند استفاده کردند[91].

علیرغم زحمت و تلاشی که امیر کبیر در استخدام اساتید اتریشی از خود نشان داد، آنها چندان موفق نبودند. عوامل آن می توانست مربوط به این اساتید باشد که با روحیه ایرانیان آشنایی نداشتند و نیز ناشی از غرض ورزی برخی از دولتمردان و یا کارشکنی دولت های خارجی! آقای نوایی معتقد است که در انتخاب آنها دقت و توجه کافی به کار نرفته بود[92].

ولی از آنجایی که اهداف سیاسی خاص را که امیر در نظر داشت تأمین می کردند لذا در مدرسه مورد نظر به کار گرفته شدند. با این حال اندکی پیش از رسیدن اساتید اتریشی به ایران، امیر کبیر از کار برکنار گردید.

دکتر پولاک که خود از اعضای این هیئت محسوب می شد در سفرنامه اش می نویسد:

«در 24 نوامبر 1851 به تهران رسیدیم، پذیرایی سردی از ما شد، احدی برای تهنیت به استقبال ما نیامد و به زودی آگاه شدیم که صحنه در این فاصله به زیان ما تغییر کرده است. چند روزی پیش از ورودمان امیر در اثر توطئه های داخلی دربار، به خصوص از جانب مادر شاه که دشمن سرسخت تلاش های اصلاح طلبانه او بود دچار بی مهری شاه شده بود[93]».

سرنگونی و قتل امیر

درباره علت یا علت های مغضوب واقع شدن امیر کبیر مسائل گوناگونی مطرح گردیده است که باید به دو دسته علت های داخلی و خارجی تقسیم گردد. بخشی از آنها مربوط به شخصیت و رفتارهای امیر کبیر و روابط با شاه مربوط می شد و بخشی نیز به عملکرد او در برابر درباریان. با توجه به قدرت مطلقه و استبدادی شاه در ایران و ارتباط نزدیکی که میان شاه و صدر اعظم بود، گاه و بیگاه برخوردهایی میان آنها پیش می آمد. در چنین وضعیتی صدر اعظم می بایست با پذیرش نظر شاه بلافاصله مشکل به وجود آمده را حل می کرد در غیر این صورت رخدادهای بعدی قابل پیش بینی نبود.

آنچه در روابط میان امیر کبیر و ناصرالدین شاه مشاهده می شود نوعی غرور و تحکم و خود رأیی از سوی صدراعظم در برابر شاه است![94] شاید جوان بودن شاه، بی تجربگی او در امر سلطنت، وصلت امیر با خانواده سلطنتی، مدت زمان خدمت نسبتاً طولانی او در دستگاه حکومتی قاجار را بتوانیم از جلمه علل این رفتار امیر بدانیم.

خورموجی در این ارتباط می نویسد:

«امیر رویه تکبر و تجبر و شیوه مذمومه تحیر و تبختر پیش گرفت. به اطمینان خدمت و استظهار مضاهرت در حضرت جم مرتبت گستاخانه محاورت می کرد و امورات مملکتی را بدون اجازه و رخصت به صوابدید خود به انجام می رسانید.

طبیعت غیور سلطنت و غرور شباب و فراغت را زیاده تحمل و طاقت نماند، خاطر مبارک شاهی مکدر و اتمام امرش مقدر گردید[95]

علاوه بر این قدرت فزاینده امیر و چیرگی او بر کارها و به حاشیه راندن شاه از جمله اسباب وحشت و اضطراب شاه از او بود،‌ در این میان برخی درباریان مغرض نیز به توطئه چینی بر ضد او و ترسانیدن شاه از او پرداختند.

پولاک پزشک اتریشی دربار ناصری که در آن هنگام شاهد وقایع بوده است می نویسد:

«شاه صدور فرمان قتل امیر را نوعی دفاع از خود تعبیر می کرد زیرا حیثیت امیر چندان بالا رفته بود که مردم فقط او را می شناختند و از او حساب می بردند، در حالی که مقام شاه در درجات بعد قرار گرفته بود. به هر حال این اندیشه و نگرانی شاه به کلی هم بی دلیل نبود. زیرا ممکن بود امیر با همه اخلاص و فدویتی که داشت به مرور زمان در اثر اوضاع و احوال کارش به جایی بکشد که نقش غاصبی را بخواهد ایفا کند.[96]»

از این گفته پولاک مشخص می شود که در آن هنگام شاه نگرانی هایی از امیر داشته است و احتمال خطر از جانب امیر نیز در میان بوده است.

ناصر الدین شاه برادر ناتنی داشت به نام عباس میرزا، که خود و مادرش بسیار مورد توجه محمد شاه بودند. او آنچنان نزد محمد شاه عزیز بود که احتمال انتخاب وی به جای ناصرالدین میرزا نیز وجود داشت. به همین دلیل روابط خوبی با این برادرش نداشت. با این که امیر نیز چندان دوستی با این عباس میرزا نداشت با این حال مفسدین به ارض والده شاه رسانیدند که عباس میرزا با امیر نظام یکی شده و شاه را کشته، عباس میرزا را شاه خواهند کرد.[97]»

به گفته خورموجی نخستین اختلاف آشکار میان امیر کبیر و ناصرالدین شاه بر اثر اقامت او پیش آمد در حالی که شاه قصد داشت او را در قم اسکان دهد، امیر کبیر مخالف اقامت او در این شهر بود و این زمینه ایجاد کرد که مخالفین دلایل و براهین به لباس های رنگین و سخنان شیرین در حضرت پادشاهی یکایک به سعایت اتابک معروض می داشتند[98]»

تلاش امیر برای تبعید پیشخدمت مخصوص شاه به نام میرزا محمد علی به گروسی نیز باعث کدورت در بین طرفین گردید. علیرغم اینکه شاه نظر او را پذیرفت ولی در دل از او ناراحت گردید[99]. و این نیز باعث شد که دشمنان امیر کبیر و در رأس آن مادر شاه مهد علیا و میرزا آقاخان نوری بودند بر ضد او به توطئه چینی مشغول شوند و ذهن شاه را نسبت به وی مکدر سازند.

بالاخره تمامی عواملی که می توانست امیر را نزد شاه جوان خطرناک جلوه دهد و توطئه هایی که از سوی عوامل داخلی و احیاناً خارجی بر ضد او صورت گرفت،‌ به برکناری وی از صدارت و سپس تبعید او به کاشان منجر گردید[100].

وزیر مختار روسیه در تهران در 27 محرم 1268 ه.ق کلیه اعضای سفارت خانه را با لباس متحد الشکل به محافظت خانه امیر گذاشت، از آنجایی که مادر و خواهر شاه در آنجا زندگی می کردند، شاه خانه امیر را ملک شخصی خود می دانست و راضی به این امر نمی شد لذا در ساعت 3 شب با فرستادن نیروهای نظامی، روس ها خانه امیر را ترک کردند[101].

این اقدام روس ها در تبعید امیر کبیر نقش اساسی ایفا کرد. خانم شیل که خود شاهد تبعید امیر و خانواده اش به کاشان بوده در این ارتباط می نویسد:

«تصادفاً با گروهی در ابتدای جاده اصفهان مواجه شدیم که همان قافله حامل امیر و شاهزاده خانم همسر امیر بود هر دوی آنها درون تخت روانی حرکت می کردند که در محاصره قراولان قرار داشت. این صحنه که بی شباهت به تشییع جنازه نبود،‌ به قدری منظره غمناکی داشت که من تاکنون شبیه آن را ندیده بودم ... انگار سرنوشتی را که منتظر او بود احساس می کردم![102]»

دشمنان امیر پس از برکناری و تبعید او به کاشان همچنان به فعالیت بر ضد او ادامه دادند و موفق شدند فرمان قتل او را نیز از شاه جوان بگیرند[103]. آنها توانستند او را از همسر باوفایش که مراقبش بود جدا سازند و نهایتاً در 18 ربیع الاول 1268 ه‍.ق او را کشتند.

«با حکم قهرمان طبیعت سلطنت، خلیل خان بیات، با یکصد سوار مشار الیه را با منتثبان به کاشان برد، در قریه فین عزلت گزین گردانید. پس از گذشت یک اربعین بر حسب صوابدید امنا فنایش بر بقا مرجح گردید. حاجی علی خان فراش باشی به کاشان شتافت. روز 18 ربیع الاول در گرمابه بدون ظهور عجز و لابه ایادئی که مدتی متمادی از یمین و یسار اعادی و اشرار را مقهور و خوار می داشت، فساد دژخیم نهاد اجل به قصد یمین و یسارش پرداخته به دیار عدمش روانه ساخت.[104]»

کشته شدن امیر کبیر به فرمان ناصرالدین شاه ضربه سختی برای ایران و ایرانیان محسوب می شد. اقدامات اصلاحی او در زمینه های گوناگون در صورتی که ادامه می یافت تغییرات ژرفی در ایران به وجود آورد ولی همان گونه که ذکر شد نیروهای قدرتمند داخلی که مادر شاه در رأس آنها قرار داشت و سفیران روس و انگلیس که منافع خویش را در خطر می دیدند به سختی به تکاپو افتادند و موفق شدند او را از پای درآورند[105].

با این وجود در نامه ای که جستن شیل وزیر مختار انگلیس نامه وزیر امور خارجه آن کشور را به میرزا آقاخان فرستاد در باره قتل امیر کبیر آن را امری شنیع و وحشی منشآنه خواند و اعلام کرد که «اگر علیحضرت شاه اینگونه تصور می کنند که از صدور این گناه عظیم خیر اندیشی هایی که نسبت به دولت ایران داشتند کاسته نخواهد شد درباره خیالات دولت انگلیس خبط کلی کرده اند.[106]»

چنین برخوردی از سوی دولت مردان انگلیس را باید به عنوان یک ژست سیاسی تلقی کرد زیرا اقدامات امیر مورد پسند دولت انگلیس نبود و در ضمن شخصی که پس از او به عنوان صدر اعظم ایران انتخاب گردید میرزا آقاخان نوری از نوکران شناخته شده انگلیسیان شناخته می شد، لذا مرگ امیر کبیر فرصت مناسبی برای آن دولت فراهم می آورد!

وزیر مختار روسیه نیز از روی کار آمدن شخص انگلوفیلی چون میرزا آقاخان نوری به جای امیر کبیر وحشت کرده بود[107]. زیرا امیر جانب هیچ کدام از قدرت های استعماری یعنی روس و انگلیس را نمی گرفت.

امیر کبیر از خانواده ای ضعیف بود و فقط با توانایی های شخصی خود بود که توانست مدارج ترقی را در دربار قاجار طی کند تا به بالاترین منصب یعنی صدارت اعظمی برسد. تحولاتی که در جامعه ایران در حال وقوع بود و این تحولات به ویژه در سده نوزدهم با ارتباطاتی که با دولت های غربی ایجاد شد دچار دگرگونی اساسی گردید. مدت زمان طولانی خدمت او در دستگاه های دولتی و توجه به نقاط ضعف و قوت آنها و قرار گرفتن در جوار بزرگانی چون قائم مقام ها و عباس میرزا و از همه مهمتر مسافرت هایش به خارج از کشور، او را دارای بینش و شناختی از غرب کرده بود که قادرش می ساخت به هنگام در دست گرفتن صدارت به خوبی در برابر آن واکنش نشان دهد و برنامه های دولت های غربی را درباره ایران تا اندازه ای بی اثر سازد و فعالیت های لازم را برای پیشبرد اصلاحات در مملکتش انجام دهد.

به گفته وزیر مختار انگلیس، امیر کبیر از امور سیاسی اروپا و بنیادهای اجتماعی مغرب آگاهی داشت. او همواره در باره سیستم حکومت کشورهای ژرمنی با اروپایی ها گفتگو می کرد[108]. وی حتی از وضعیت روزنامه های آن ممالک وتفاوت های موجود میان روزنامه های عثمانی و اروپا اطلاع داشت[109]. ولی باید به این نکته توجه کرد که او به دنبال فرنگی کردن مملکت نبود[110]. بلکه قصد داشت از دستاوردهای آنها برای پیشبرد مقاصد مملکت خویش بهره بگیرد، حفظ اصالت ایرانی و به وجود آوردن تلفیقی از سن ملی و نوآوری ها از برنامه هایی بود که در دست اقدام داشت[111].

شاید تلاش های اصلاحی او در زمینه های گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی برای ایجاد هویت مستقل ایرانی در برابر قدرت های بزرگ غربی آن زمان بود زیرا تا هنگامی که ایرانیان از نظر سیاسی، اقتصادی ضعیف بودند نمی توانستند از استقلال خود دم بزنند و مجبور به تسلیم در برابر خواسته های دیگران بودند.

علاوه بر این سیاست خارجی فعال و پویایی که امیر در پیش گرفت و با قدرت و سیاست برنامه های خارجی خود را پیش برد حاکی از شناخت ویژه او از غرب می باشد، در این رابطه استفاده از قدرت سوم در سیاست خارجی (ایجاد روابط با دولت های آمریکا و اتریش و امضای قراردادهایی با آنها)، بینش سیاسی و‌ آگاهی او از رقابت های موجود میان قدرت های غربی را بر ما آشکار می سازد. شکست امیر در اجرای برنامه هایش از سوییی به برخی ویژگیهای شخصیتی او، قدرت و یکپارچگی نیروهای مرتجع داغخلی و منافع پیوند خورده دولت های اروپایی با این نیروها و غفلت او از توانایی های بالای آنها مربوط می شد.

امیر کبیر هم چونه تمام بزرگان تاریخ دارای دشمنانی سرسخت بود که تا پای جان با او جنگیندند و نهایتاً موفق شدند او را از پای درآورند. نابودی چنین شخصیتی که می توانست خدمات شایانی به مملکت خویش بنماید و ایرانیان را از مواهب خدمات خوش بهره مند گرداند، ظلم بزرگی بود. جای خالی امیر را کسی نتوانست در تاریخ ایران پر کند.

گفته شده است که ناصر الدین شاه پیوسته بر مرگ او تأسف می خورده است![112] و حتی در نصیحت به پسرش مظفرالدین میرزا ولیعهد به او نوشت:

«قدر نوکر خود را بدان، من چهل سالی است بعد از امیر خواستم از چوب آدم بتراشم و نتوانستم.[113]» نویسندگان بیگانه و خودی نیز در وصف شخصیت او و برنامه های اصلاحی اش مطالب جالب توجهی نوشته اند.

واتسن که خود از کارگزاران استعمار انگلیس در ایران است و در تاریخ قاجاری ایرانیان را مورد حملات و نیش و کنایه خویش قرار می دهد، درباره امیر می نویسد:

«شاید در تمام مشرق زمین بین فرمانروایان و نامدارانی که نامشان در تاریخ کنونی ایران ذکر شده تنها کسی که واحد خصائل و تعلیمات دی جونس بوده و او را زیبنده و شایسته چنین توصیف است مولود این پاک نهاد از بزرگترین موهبت های رحمان بود[114]» و ناظم الاسلام کرمانی او را کسی می داند که باعث بیداری ایرانیان وقدم گذاردن آنها به راه تمدن بوده است[115] جابری انصاری نیز با افسوس «عهد او را چون دوران گل» می خواند و سیاست عاقلانه و عادلانه اش را باعث عمران و آبادانی می داند[116].



[1] آدمیت، فریدون، امیر کبیر و ایران،‌تهران، امیرکبیر، 1378، چاپ هشتم، 137

[2] آدمیت، فکر آزادی، مقدمه نهضت مشروطیت، ص 34

[3] آدمیت، امیر کبیر، ایران، ص 380

[4] آبراهامیان، همانچا، ص 70-69

[5] رجایی، فرهنگ، مسئله هویت ایرانیان امروز، ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ، تهران، نشر نی، 1382، ص 198

[6] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 363-354-353

[7] آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، ص 48

[8] همانجا، ص 45

[9] همانجا، ص 48، و همچنین ر.ک آبراهامیان، ایران پس از دو انقلاب، ص 70

[10] همانجا، ص 53-52 و نیز ر.ک وحدت، فرزین، رویارویی فکری ایران با مدرنیت، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران، ققنوس، 1382، چاپ اول، ص 59

[11] آدمیت، همانجا، ص 50

[12] آبراهامیان، همانجا ص 71-70

[13] آدمیت، همانجا، ص 55

[14] آدمیت،‌فریدون، اندیشه و ترقی وحکومت قانون،‌عصر سپهسالار، تهران، خوارزمی، 1356

[15] شمیمم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 158

[16] آدمیت،‌ امیر کبیر و ایران، ص 35، کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 51

[17] جهانگیر میرزا، تاریخ نو،‌ص 86

[18] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 58-157

[19] آدمیت، امیر کبیر و ایران،‌ص 42-38

[20] آدمیت، همان، ص 189

[21] آدمیت، همان ص 215

[22] کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 52

[23] درهمین رساله برخی از این سفرنامه ها مورد بررسی دقیق قرار گرفته اند.

[24] ادمیت: امیر کبیر و ایران، ص53 : نجمی: وزیران مقتول ایران،ص161.

[25] مکی: زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر،ص 7، جان اج لونز:«امیرکبیر، نوژرداز ایران در سده نوزدهم»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، سال یازدهم، شماره سوم و چهارم 1375،ص33.

[26] آدمیت: همان،ص56

[27] نجمی: همان، ص163: شمیمک ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 160

[28] مکی، زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 10، آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 60

[29] یغمایی، مدرسه دارالفنون،‌ص 14، آدمیت، همان، همان صفحه، نجمی، وزیران مقتول ایران، ص 162

[30] سفرنامه خسرو میرزا به پطرز بروگ، نوشته میرزا بهاء الدین افشار

[31] آدمیت، همان،‌ص 165

[32] عباس اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان امیر کبیر، تهران، دانشگاه تهران، 1340،‌ص 37

[33] آدمیت، امیر کبیر و ایران،‌ص 71-70

[34] ابراهیم صفایی، یکصد سند تاریخی، تهران، نشر انجمن تاریخ، 1352، ص 7-46

[35] عبدالرزاق مفتون، مآثر سلطانیه،‌ص 188، استانفورد جی، شاو، ازل کورال شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان زاده، مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس، 1370، چ ئ.ک، ص 290-107

[36] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 82-181، مکی،‌زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 122، جهانبگلو، ایران و مدرنیته، ص 15، آبراهامیان،‌ایران بین دو انقلاب،‌ص 70-69، لورنز، امیر کبیر، نوپرداز ایران در سده نوزدهم، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ص 33

[37] آدمیت، همان، ص 158

[38] آدمیت، همان، ص 371

[39] شیل، خاطرات لیدی شیل، ص 157، وزیران مقتول ایران، ص 208

[40] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 188

[41] آدمیت، همان، ص 158، یغمایی، دارالفنون، ص 18، ناطق، کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران، ص 7

[42] آدمیت، همان، ص 85-184

[43] آدمیت، همان، ص 85-184، رضاقلی، جامعه شناسی نخبه کشی، ص 115

[44] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 380

[45] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 203

[46] خورموجی، حقایق اخبار ناصری، ص 45، شیل، خاطرات لیوی شیل، ص 222،‌ آل داود،‌اسناد و نامه های امیر کبیر، ص 134

[47] مکی، زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 41-40

[48] هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر ایران، ص 13

[49] رائین، حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص 32-229، شمیم،‌ ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 347، مهدی نیا، قتل های سیاسی و تاریخی 30 قرن ایران، ج اول، ص 628

[50] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 34-423

[51] جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص 273

[52] رائین، حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص 237

[53] کرزن، ایران و قضیه ایران،‌ج اول، ص 90-589

[54] عباس خالصی (شیرازی)، تاریخچه بست و بست نشینی، تهران، انتشارات علمی،‌1366،‌ص 42-140

[55] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 220

[56] آدمیت، همان، ص 4-402، زرگری ن‍اد،‌تحول اندیشه های سیاسی در دوره قاجاریه، پایان نامه دکتری، ص 616

[57] مکی، زندگانی میرزا تقلی خان امیر کبیر، ص 67

[58] شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 343

[59] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 217

[60] آدمیت، همان، ص 247

[61] ال داوود، اسناد ونامه های امیر کبیر، ص 147

[62] حسین مکی، امیر کبیر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360، ص 92-191

[63] مکی، امیر کبیر، ص 8-47

[64] آل داود، اسناد و نامه های امیر کبیر، ص 15-114

[65] فلور، جستارهایی از تاریخ ایران در عصر قاجار، ج 2، ص 78-176

[66] آل داود، اسناد و نامه های امیر کبیر، ص 118

[67] مکی، امیر کبیر، ص 2-91

[68] مکی، امیر کبیر، ص 40-139

[69] شیل، خاطرات لیدی شیل، مقدمه مترجم، ص 5-4

[70] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 196

[71] اقبال، میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 50-249

[72] آل داوود، اسناد و نامه های امیر کبیر، ص 86-183

[73] عباس اقبال، تاریخ ایرا»، ص 22-815 و مکی، امیر کبیر، ص 82-272

[74] واتسون، تاریخ قاجار، ص 248

[75] هوشهنگ مهدی، سقوط میرزا تقی خان امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر ایران، ص 31، نجمی، وزیران مقتول ایران، ص 174

[76] شیل، خاطرات لیدی شیل، ص 222

[77] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 289

[78] لورنز، امیر کبیر، نوپرداز ایران در سده نوزدهم، اطلاعات سیاسی، اقتصادی،‌ سال یازدهم، شماره سوم و چهارم، آذر و دی 1375 خورشیدی، ص 36

[79] هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر، ص 16

[80] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 90-189 و ص 417 همچنین رضاقلی، جامعه شناسی نخبه کشی، ص 143

[81] اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 481،‌ آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 347

[82] محمد علی اکبری، میرزا تقی خان امیر کبیر در ترازوی تنقیه، تاریخ معاصر ایران، کتاب هفتم، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، تهران، 1374، ص 80

[83] شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 163

[84] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 349

[85] آدمیت، همان، ص 357، نوایی، ایران و جهان، ج 2،‌ ص 505، شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 163

[86] اکبری، میرزا تقی خان امیر کبیر در ترازوی تنقیه، تاریخ معاصر ایران، کتاب هفتم، ص 86، ناصر نجمی، تهران عهد ناصری، انتشارات عطار،‌تهران، 1364، ص 99

[87] آدمیت، امیر کبیر و ایران،‌ص 49-348

[88] مستوفی، شرح زندگانی من، ج اول، ص 70 ، اعتماد السلطنه، مرآت البلدان،‌ ج 2،‌ ص 1079، بغمایی،‌مدرسه دارالفنون،‌ص 49، هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر، ص 16، آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 356، عهد قاجار: بازنگری در تاریخ قاجار، ص 165

[89] سپهر، ناسخ التواریخ، ص 1170

[90] یاکوب، ادوراد پولاک، سفرنامه پولاک، ایران و ایرانیان، ترجمه کیکاوس جهانداری،‌ انتشارات خوارزمی، تهران، 1368، چ دوم، ص 206

[91] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 363، نوایی، ایران و جهان، ج 2، ص523-506

[92] نوایی، ایران و جهان، ج 2، ص 523

[93] پولاک، سفرنامه پولاک، ص 207

[94] لیدی ماری شیل، خاطرات لدی شیل، ترجمه حسن ابوترابیان، نشر نو،‌ تهران، 1368، ص 158، لین تورنتم، تصاویری از ایران (سفر کلنل ف. کلباری به دربار شاه ایران)، ترجمه مینا نوایی، دفتر پژوهش های فرهنگی، تهران، 1374، ص 86

[95] خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، ص 104

[96] پولاک، سفرنامه پولاک، ص 208

[97] عباس میرزا ملک آرا، شرح حال عباس میرزا ملک آرا، ص 48

[98] خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، ص 104

[99] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 72-471

[100] فوران، تحولات اجتماعی ایران، ص 248، کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 53، حافظ فرمانفرماییان، خاطرات سیاسی امین الدوله به کوشش ایرج افشار، امیر کبیر، تهران،‌1370، ص 9، آدمیت، پیشین، ص 484، ساسانی، سیاست گران دوره قاجار، ص 4

[101] آدمیت، پیشین، ص 486، آوری، تاریخ معاصر ایران، ص 130

[102] شیل، خاطرات لیدی شیل، ص 225

[103] عباس میرزا ملک آرای، شرح حال عباس میرزا ملک آرا، ص 49، فرمانفرمائیان، خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 10

[104] خورموجی، اخبار الحقایق الناصری، ص 105

[105] شیل، خاطرات لیدی شیل، ص 225، اقبال، تاریخ مفصل ایران، ص 29-828، رعدی آذرخشی، امیرکبیر و دارالفنون، ص 97، دوست علی خان معیر الممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، نشر تاریخ ایران، تهران، 1362، چ دوم، ص 11-12

[106] ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ص 5

[107] هوشنگ مهدوی، سقوط میرزا تقی خان امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر ایران، ص 62

[108] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 224

[109] آدمیت، پیشین، ص 189

[110] رضاقلی، جامعه شناسی نخبه کشی، ص 116

[111] آدمیت، پیشین، ص 191، رضاقلی، پیشین، ص 14-113

[112] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 54

[113] یغمایی،‌دارالفنون، ص 29

[114] واتسن، تاریخ قاجار، ص 248

[115] کرمانی، تاتریخ بیداری ایرانیان، ص 50

[116] جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص 34-33

نظرات 1 + ارسال نظر
اسما چهارشنبه 12 مهر 1391 ساعت 16:23 http://eshgh-poshali.blogfa.com

+ سلام اقای محمد رضا ممنون بابت وب خوبت ی سوال خیلی مبهم دارم دررابطه با امیر کبیر میتونی جواب بدی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد