با سری به هوا

سر به هوا با سری به هوا اگر هوایی باشد یک نفر از بالای پل خودش را پرت کرد تا پر کلاغان اتوبان را که پر از راه راه های سفید و سیاه بود با حوصله در خور توجه ای قرمز کند. یک نفر تمام بعد از ظهر را شعر نوشت و سیگار کشید و سیگار کشید و از ریه هایش کار کشید و کار کشید تا به دختر کوچولویی که مادرش را در نمی دانم پیچ چندم زندگی گم کرده بود خروس قندی بدهد و آبروی تمام خروس ها را ببرد و برای مرغ های پشت یخچال مغازه حسن آقا حرف در بیاورد و در بیاورد از ته جیب سوراخش اگر پیدا بشود، آدرس مادرش را یک نفر سر به هوا با سری به هوا- اگر هوایی باشد- رفت و رفت و رفت .... تا تمام شد محمدرضا عباس زاده، شاهرود، 29 دی ماه 1385 خورشیدی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد