نگاهی به تاریخ تشکیل ارتش منظم در ایران

فهرست مطالب

مقدمه .................................................................................................................................................................

نگاهی به تاریخ تشکیل ارتش منظم در ایران...........................................................................................

رویای شاهان قاجار...........................................................................................................................................

ارتش ایران در زمان ناصرالدین شاه.............................................................................................................

تشکیل اولین بریگاد قزاق در ایران..............................................................................................................

دوره ی مظفرالدین شاه (1313 تا 1324 ه ق./1275تا 1285 ش).................................................

 دوره محمد علی شاه (1324 تا 1327 ه ق /1285 تا 1288 ش)..................................................

دوره ی احمد شاه ( 1327تا 1343 ه ق )...............................................................................................

اسلحه دیویژیون.................................................................................................................................................

منابع و مآخذ.....................................................................................................................................................


مقدمه

ایل قاجار تا دو سه قرن پیش از اینکه تحت رهبری آقا محمد خان قاجار قرار گیرد همواره برای خود نظامیان و جنگاورانی داشته است که زیر نظر و فرماندهی خان و دیگر سرکردگان ایل به جنگ و دفاع می پرداختند. فتحعلی خان توانست گونه ای انضباط نظامی را در میان افراد ایل پدید آورد. او سواران و پیاده هایی را که از نظم نسبی برخوردار بودند، تربیت کرد و به صحنه های نبرد فرستاد. محمد حسن خان و حسینقلی خان جهانسوز طی چندین سال نبرد پیاپی، همین شیوه را به کار بستند و از افراد قاجار نیروی نظامی نسبتاً منسجمی تشکیل دادند که آغا محمد خان چه در روزگار سرکشی و چه در دوره فرمانروایی از آنها بهره بسیار گرفت.

آغا محمد خان زمانی که می خواست هسته قشون را تشکیل دهد نخست به سوی ذخیره های همیشگی افراد مسلح یعنی عشایر دست دراز کرد و قبیله های پراکنده عرب و کرد را که از سرنوشت خود ناراضی بودند، با خود همراه ساخت و سپس طبعاً به ایلی که خود از آن برخاسته بود و عشایر مازندران که دست کم از سه پشت با خاندان او بستگی پیدا کرده بودند روی آورد و همچنین مزدورانی را به خدمت درآورد و از آنان هسته های تفنگچی تشکیل داد.

وضع سپاهیان آغا محمد خان، برخلاف تعداد آنها، چندان خوب نبود و مخصوصاً مزدوران وضع نا به هنجاری داشتند. این دسته ها که لباس یک شکل نداشتند با تن پوش های ژنده و گوناگون و تفنگ های دراز که گاه به جای کمان بر می داشتند منظره ناخوشایندی پیدا می کردند.

نوعی از سپاهیان که در دوره آغا محمد خان در قشون وجود داشت نیروی چریکی بود که از گروه های پیشه ور و غالباً داوطلب شهری تشکیل می شد.به هر حال وضعیت قشون ایران چه از نظر آموزش و تریت نیروی انسانی و چه از نظر تجهیزات و سلاح های مورد نیاز و به طور کلی ملزومات نظامی، تا زمان ناصر الدین شاه تقریباً به همین منوال عصر آقامحمد خان و فتحعلی شاه و محمد شاه بود و پس از ناصرالدین شاه بود که تغییرات عمده ای در قشون ایران حاصل شد.

هدف از انتخاب این موضوع برای پژوهش، آشنایی با تحولات قشون و شکل گیری ارتش منظم در این دوران بوده است.

سؤالاتی که در این باب مطرح می شود از این قرار است:

نحوه شکل گیری قشون منظم در ایران به چه صورت بوده؟

و از زمان کدام پادشاه این تحولات نمود بیشتری یافته؟

و سلاح هایی که در جنگ ها استفاده می شده از چه قرار بوده است؟

که در طول تحقیق سعی شده به این سؤالات پاسخ داده شود.

در باب این موضوع تحقیقات اندکی صورت گرفته است و فقط کتاب های محدودی در این باب به نگارش در آمده است که آنها نیز بیشتر به کل ادوار ایران پرداخته و در فصول خاص این دوره را مورد بررسی قرار داده اند. از جمله این کتاب ها کتاب تحولات قشون در ایران تألیف دکتر ناصر تکمیل همایون می باشد که فصلی را به این موضوع اختصاص داده و کتاب های مربوط به این دوره که آنها نیز اشاراتی هر چند مختصر به این موضوع داده.

روش تحقیق در این پژوهش به صورت کتابخانه می باشد که در ابتدا به صورت مطالعه و فیش برداری و سپس گردآوری و تنظیم آن به صورت مجموعه ای منظم می باشد. از مشکلاتی که در گردآوری این مجموعه بوده می توان به نبود کتاب و نتایج خاص در این موضوع به صورت کلی و عدم دسترسی به این منابع محدود می باشد.


نگاهی به تاریخ تشکیل ارتش منظم در ایران

رویای شاهان قاجار

اواخر عمر آغا محمد خان قاجار چند تن از افسران روسی که به ایران آمده بودند، توسط شاه قاجار ماموریت یافتند تا در شهر قزوین به تعلیم و تربیت قوای نظامی بپردازند. این اسران روس بعد از برادران شرلی در زمان شاه عباس صفوی اولین افراد خارجی بودند که به تعلیم قوای ارتش ایران گمارده شدند و گویا چندین گردان ناقص نیز توسط آنها ایجاد شد  اما نتیجه مطلوبی از آنها به دست نیامد. آغا محمد خان نیز همچون شاه عباس صفوی به این مهم پی برده بود که ایران نیازمند ارتش منظمی به سبک اروپایی است اما از  آنجا که در طول سالهای حکومتش دائما در حال ستیز با بازماندگان خاندان زند و سرکوب شورش هایی که هر از گاهی در قسمتی از کشور بر پا می شد و تثبیت حکومتش بر ایران بود، فرصت آن را نیافت تا این امر مهم را به نحو شایسته به نتیجه برساند و عاقبت نیز خود در جریان سرکوب یکی از شورش ها به قتل رسید و برادرزاده اش خان باباخان معروف به فتحعلی شاه قاجار بر تخت او تکیه زد. (سال 1212 ه ق)  سال های ابتدایی حکومت فتحعلی شاه به سرکوب و آرام کردن مدعیان سلطنت گذشت. در این دوران سازمان ارتش ایران تقریبا به همان وضع دوره صفویه بوده است، بدین گونه که ارتش ایران به طور  کلی به دو قسمت تقسیم می شد، یکی قشون پارکابی شامل هفتاد. پنج هزار نفر بود که همیشه ملتزم رکاب شاه بودند و قشون ولایتی تحت فرماندهی حکام محلی، شاهزادگان و سران ایلات بودند. در سال 1323 ه  ق ژنرال گاردان در راس یک هیات از افسران فرانسوی از سوی ناپلئون بناپارت ماموریت یافت تا به ایران آمده و نقشه حمله به هندوستان را که مستعمره انگلستان بود، طرح ریزی کند.[1] ژنرال گاردان در گزارشی که به امپراتور ناپلئون می دهد، ارتش ایران را از نظر تقسیمات رسته ای شامل رسته های زیر معرفی می کند.

1.   پیاده نظام که عبارت از شش هزار نفر بوده و اسلحه آنها تفنگ سر پر بسیار سنگینی بودکه هنگام شلیک آن را روی سه پایه ای قرار می دادند.

2.   سواره نظام که شامل 144 هزار نفر بوده و اسلحه آنها تفنگ سر پر و نیزه بوده و تفنگ های آنها بلند و قطر سپرهایشان نزدیک به 45 سانتی متر بوده است.

3.   توپخانه که شامل 2500 نفر توپچی که توپ های آنها بیشتر از نوع روسی و زنبورک هایی بوده که با شتر حمل می کردند.

طی این سال ها درجات نظامی را با همان اصطلاحات زمان صفوی می نامیدند تا اینکه جنگ میان فرانسه و انگلستان بالا گرفت و ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه تصمیم گرفت دوستی ایران را جلب کرده و از طریق خاک ایران به هندوستان که مستعمره انگلستان بود حمله کند،  از سوی دیگر ایران نیز در حال جنگ با امپراتوری تزار روس بود[2]. برای مقابله با این کشور لازم بود که با یکی از قدرت های نظامی اروپا متحد شود تا با قدرت ا فزون تری به مقابله با دشمن بپردازد. از این  رو عهدنامه فین کنشتاین در 16 ماده میان ایران و فرانسه منعقد شد طبق مفاد این عهدنامه، فرانسه استقلال و تمامیت ارضی ایران راتضمین کرد و گرجستان را که به صرف نیروهای روسیه در آمد بود متعلق به کشور ایران دانست و تعهد کردکه در باز پس گیری گرجستان و دیگر نواحی متعلق به ایران که به تصرف روسی ها در آمده بود، تمام کوشش خود را به کار گیرد. ایران نیز در مقابل متعهد شد تا روابط دیپلماتیک و تجاری خود را با انگلستان قطع کرده و به این کشور اعلان جنگ دهد و با افغان ها به منظور حمله به هندوستان قرار داد اتحاد منعقد  سازد.  لازم به ذکر است تقبل از اینکه عهدنامه فین کنشتاین میان ایران و فرانسه منعقد شود، پادشاهی انگلستان تمایل خود را برای انعقاد قرار  داد اتحاد میان ایران و انگلستان اعلام کرده بود.[3] کشور انگلستان در مقابل دفع حمله روس ها سه خواسته از دولت ایران داشت که عبارت بودند از :

دولت ایران حق مالیکت جزیره خارک در خلیج فارس را به انگلستان واگذار کند.

بنادر مازندران به منظور تجارت به کشور انگلستان واگذار می شود.

اجازه داده شود انگلیسی ها در بوشهر استحکامات نظامی فراهم سازند.

این شرایط از سوی فتحعلی شاه مورد موافقت قرار نگرفت و مقارن آن قرارداد فین کنشتان میان ایران و فرانسه منعقد شد و در پی این قرار داد، پیمان جداگانه ای دیگری میان دو دولت ایران و فرانسه منعقد شد که بر اساس مفاد این قرار داد هیاتی نظامی از سوی دولت فرانسه به منظور تعلیم ارتش ایران به ایران اعزام شدند. این هیات شامل رسته های مهندسی، توپخانه و پیاده نظام بودند. هیات مذکور شامل بیست و پنج نفر به سرپرستی ژنرال گاردان بودکه وی در عین حال سمت سفیر فرانسه در ایران را نیز داشت[4]. بدین ترتیب اسامی ارتش نوین به روشی اروپایی در ایران به وجود آمد و به زودی چند سپاه در آذربایجان و مازندران و عراق پدید آمد. افراد سپاه آذربایجان را سرباز و افراد سپاه مازندران و عراق اراک را جانباز نامیدند. کل نیروهای سرباز تحت فرماندهی عباس میرزا ولیعهد ایران قرار گرفت و نیروهای جانباز نیز تحت فرماندهی یوسف خان گرجی قرار گرفتند و او را ملقب به سپهدار نمودند. تعداد نیروهای هر یک از این دو سپاه بالغ بر دوازده هزار تن بود، اما به زودی اوضاع سیاسی در اروپا تغییر کرد و میان فرانسه و روسیه پیمانی منعقد شد و دولت فرانسه تعهدات خود با دولت ایران را را به فراموشی سپرد و دیگر برای استرداد گرجستان به ایران تلاشی از خود نشان نداد.[5]

 زمانی که خبر انعقاد قرار داد جدید به ژنرال گاردان رسید او و هیات  تحت امرش نیز در تعلیم ارتش ایران دیگر جدیت لازم را نشان نداد و همین امر موجبات اعتراض فتحعلی شاه به وی را فراهم ساخت. دولت انگلستان نیز که منتظر چنین فرصتی بود فرستاده جدیدی را به نام سرهارد فورد جونز به همراه چهار کشتی جنگی به سواحل جنوبی ایران در خلیج فارس فرستاد.  عاقبت وعده های توام با تهدید انگلستان کارساز شد و دولت ایران با قبول سفیر انگلستان، سفیر فرانسه را رد کرد و از این رو هیات فرانسوی در 27 ذی الحجه 1223، ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد و فردای آن روز سفیر انگلستان با هدایای فراوان به همراه شصت تن سرباز و تعداد افسر به تهران وارد شد. ارتش ایران که بر اساس تعلیمات فرانسویان شکل گرفته بود، بعد از خروج آنها از ایران عملا بی سرپرست ماند و جنگ اول و دوم ایران و روس به قسمت شکست ایران و از دست دادن قسمت قابل توجهی از خاک ایران طی دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای پایان یافت.

سفیر انگلستان ماموریت داشت تا عهد نامه ای را با دربار فتحعلی شاه منعقد سازد. به این منظور ابوالحسن خان شیرازی معروف به ایلچی به عنوان سفیر همراه با سفیر انگلستان به لندن رفت و در آنجا قرار دادی را از طرف دولت ایران امضا کرد. طی این قرار داد مقرر شد که  کشور انگلستان در عروض جلب دوستی دربار ایران سالانه دویست هزار تومان کمک مالی به ایران بنماید. در بازگشت سفیر دیگری به نام سرکو اوزلی برانت به همراه سفیر ایران تعدادی از افسران و مهندسان و چند معلم و چند گروهبان که جمعا سی تن می شدند به همراه سی هزار تفنگ و بیست ارابه توپ و مقداری مهمات به سوی ایران حرکت کردند. به موجب عهدنامه تکمیلی که سفیر انگلستان در ایران بار دربار منعقد ساخت مقرر شد در صورت بروز جنگ میان ایران و یکی از کشورهای اروپایی، کشور  انگلستان به درخواست دولت ایران، سپاه و سلاح جنگی را برای کمک به ایران گسیل کند و در صورتی که اعزام نیروی نظامی مقدور نباشد مادامی که طرفین در حالت جنگ به سر می برند، دولت انگلستان سالانه  دویست هزار تومان به ایران بپردازد، دربار ایران هرگز نتوانست نتیجه لازم را از عهدنامه مذکور به دست آورد چرا  که انگلستان در مورد گرجستان کمترین یاری به ایران نکرد و بعد از انعقاد قرار دادی با دولت روسیه در سال 1328 به افسران خود که در خدمت دولت ایران بودند دستور داد در مورد جنگ ایران و روس دخالت نکنند[6].

بعد از مرگ فتحعلی شاه در 19 جمادی الاخر  1250 ه ق محمد میرزا فرزند عباس میرزا در اثر کوشش ابوالقاسم قائم مقام فراهانی به تخت سلطنت نشست پس از مرگ قائم مقام فراهانی دولت انگلستان هیات دیگری مرکب  از یک افسر به نام ویل براهام و بیست و سه گروهبان به هیات سابق خود افزود.

محمد شاه که پس از مرگ پدرش عباس میرزا یک بار موفق به تصرف هرات نشده بود بار دیگر به فکر تصرف این شهر افتاد، لذا در سال 1254 در راس سپاهی عازم هرات شد. انگلیسی ها که این عمل را مخالف منافع خود می دیدند سعی در منصرف کردن شاه از این لشگر کشی کردند. اما شاه در عقیده خود راسخ بود. انگلیسی ها به صورت پنهانی افغانی ها را تقویت می کردند. از سوی دیگر روس ها محمد شاه را در این کار تشویق می کردند. لذا دو تن از مستشاران نظامی خود را به دربار شاه قاجار فرستادند. وقتی انگلیسی ها متوجه شدند که محمد شاه دست از محاصره هرات بر نخواهد داشت با فرستادن چند کشتی جنگی به نزدیکی بنادر خلیج فارس این بنادر را مورد تهدید قرار دادند و از سوی دیگر سفیر انگلستان با تعطیل سفارت به همراه همه ی اعضای سفارت و مستشاران نظامی که در خدمت دولت ایران بودند، تهران را ترک کرد[7]. بدین ترتیب روابط  دیپلماتیک و نظامی ایران و انگلستان قطع شد. محمد شاه در اثر فشار انگلیسی ها ناچار شد دست از محاصره هرات بردارد و پس از آن سفیری را به اروپا بفرستد که میرزا حسین خان آجودان باشی نام داشت. وی در پاریس موفق شد دولت فرانسه را راضی سازد تا تعدادی از مستشاران نظامی خودت را به ایران بفرستد لذا هیاتی متشکل از یازده افسر شامل یک فرمانده، سه افسر توپخانه، دو افسر سواره نظام، پنج افسر پیاده نظام، به همراه یک سرتیپ به نام داماس که از افسران ناپلئون بناپارت بود و بعد از او کنار گذاشته شده بود و در این موقع خود داوطلب سفر به ایران شده بود، به ایران اعزام شدند اما این عمل موجبات اعتراضات شدید  دولت های انگلیسی و روسیه را فراهم کرد و این هیات بی آنکه بتواند کاری در ایران انجام دهند و نیرویی را تربیت کنند پس از چهار سال بیکاری و سرگردانی ایران را ترک کردند.

ارتش ایران در زمان ناصرالدین شاه

در آن زمان قشون نظامی حقوق و مزایا به صورت ماهیانه یا هفتگی دریافت نمی کردند و بیشتر آنها بعد از انجام و پایان خدمت روزانه در کوچه و بازار کاسبی می کردند[8].

سربازان بعد از یک سال خدمت زمانی که می خواستند به شهر و دیار خود بازگردند مواجب خود را که شامل ماهیانه هفت قران و ده شاهی بود از رئیس خزانه دریافت می کردند.  البته از مجموع حقوق مذکور از بابت هر تومان یک عباسی و دو شاهی کسر می شد که یک عباسی آن به معاون رئیس خزانه می رسید و دو شاهی دیگر بین مستخدمین تقسیم می شد[9].

در این زمان درجات افسری که قابل معامله بود بدین صورت که هر جوانی که قصد داشت افسر شود به نسبت درجه ای که تمایل داشت به دست آورد مبلغی ما بین 20 تا 50 تومان به لشکر نویس ها پرداخت می کرد لشکر نویس ها مجاز بودند  بر اساس مبلغ پرداخت شده حکم درجه ای از نایب دومی ستوان دومی تا سرهنگی را برای فرد تهیه کرده و به امضای نایب السلطنه کامران میرزا برسانند. اشخاصی که درجات و مناصبی بالاتر از سرهنگی را طالب بودند نیز از این قاعده مستنثی نبودند ولی مبالغی که برای این گونه درجات و مناصب پرداخت می شد و ارادی که دریافت کننده وجه بودند متفاوت بودند طالبان مناصب سرهنگ به بالا می بایست چند سکه پنج هزاری طلا از طریق دلال ها به عنوان پیشکش به کامران میرزا می پرداختند و او را رضای می کردند که درجه سرهنگی را به سلطان پیشنهاد بدهد. به همراه درخواست مبلغ هزار تومان نیز برای ناصرالدین شاه فرستاده می شد و شاه مبلغ را به خزانه دار اندرونی تحویل می داد و فرمان منصب قشون را صادر می کرد. افسری  که به مقام سرهنگی می رسید مطابق ذوق خود هر قدر می توانست  یراق به دور لباس خود می پیچید و با آویختن شمشیر و ششکه به خدمت ناصرالدین شاه شرفیاب می شد و شاه او را مورد لطف و تفقد  خود قرار می داد. در موقع  مراجعت نیز مقداری پول و طلا و نقره به مستوفیان و سردارها و درباریان پرداخت می کرد و از آن پس در کلیه مراسم رسمی با درجه ی سرهنگی حاضر می شد[10].

تشکیل اولین بریگاد قزاق در ایران

میرزا حسین خان سپهسالار که معتقد بود شاه ایران باید از ملل مترقی اروپا دیدن کند و با آن کشورها آشنا شود،  آنقدر در گوش ناصرالدین شاه نجوا کرد تا عاقبت شاه قاجار حرمسرا و اندرونی را رها کرده و برای اولین بار عازم خارج از ایران شد و به روسیه رفت. شاه قاجار در شهر سن پترزبورگ میهمان تزار امپراتور روسیه بود و بارها از اسکورت و گارد مخصوص امپراتور سان دید. گارد مخصوص لباس قزاق به تن داشت و ناصرالدین شاه به شدت مجذوب لباس قزاق به تن داشت و ناصرالدین شاه به شدت مجذوب لباس های یکدست و حرکات منظم این گروه شده بود، از این رو از امپراتور روسیه درخواست کرد افسران روسی برای سواره نظام ایران تشکیلاتی همانند اسکورت تزار تربیت کنند. به این منظور قرار دادی میان شاه ایران و امپراتور روسیه منعقد شد و بر اساس آن یک کلنل، دو کاپیتان چهار استوار و یک گروهبان به ایران اعزام شدند. این هیات روسی پس از ورود به ایران، اولین بریگاد را که بیشتر افراد آن را مهاجرانی که پس از قرار داد  ترکمن چای به تهران آمده بودند و مایل به بازگشتن به سرزمین های جدا شده نبودند،  تشکیل دادند. در میان این گروه مهاجران همه نوع آدمی یافت می شد از اعیان و اشراف تا افراد متوسط و عادی.  هیات روسی پس از تشکیل سازمان سواره نظام آن را بریگاد قزاق اعلیحضرت همایون شاهنشاهی نام گذاری کردند.  بریگاد قزاق علاوه بر نیروی انتظامی، تاج و تخت ناصرالدین شاه را نیز در قبضه اقتدار خود قرار دادند.  افسران روسی دستورات خود را نه از ناصرالدین شاه بلکه مستقیما از امپراتور روسیه می گرفتند.

ناصرالدین شاه که علاقه وافری برای ایجاد یک نیروی نظامی قوی و منظم  در کشور خود  احساس  می کرد در سفر دیگری به اروپا هنگام اقامت در آلمان امپراتور این کشور نیز درخواست  کرد تا تعدادی  مستشار نظامی به ایران اعزام کند  اما امپراتور آلمان به گرفتاری های زیادی در اروپا داشت  از انجام درخواست خود مصمم بود لذا  برای رسیدن به مقصود خود با امپراتور اتریش وارد مذاکره شد و با دریافت پاسخ مثبت  قرار  دادی سه ساله میان ایشان منعقد شد. بر اساس آن  در اوایل سال 1295 ه ق یک گروه سیزده نفره از افسران اتریشی وارد خاک ایران شدند. افسران اتریشی بعد از تنظیم  کار خود عده ای از دانشجویان مدرسه دارالفنون را که در رسته نظامی هم تعلیم می دیدند  برای خدمت و فرا گرفتن فنون خود درخواست کردند . ورود مستشاران نظامی اتریشی به ایران خوشایند روس ها و انگلیسی ها نبود.  این دو کشور هرگز خواهان قدرت  یافتن ایران خصوصا  در زمینه نظامی نبودند لذا توسط افراد و ایادی خود در دستگاه حکومت قاجار مخارج حضور هیات اتریشی را در نظر شاه بسیار سنگین و کمر شکن جلوه گر ساختند. با  آنکه افراد تحت تعلیم هیات اتریشی در اندک مدتی در اثر تعلیمات درست هم ردیف افسران اروپایی عمل می کردند،  شاه هوسران که بیشتر اوقاتش را در اندرونی و حرمسرا سپری می کرد، تحت تاثیر تلقینات اطرافیان  خود قرار گرفت و بعد از سه سال عذر هیات اتریشی را خواست و آنها را مرخص  کرد و بدین ترتیب  به راحتی افواجی  که بازحمت افسران اتریشی و خرج مبالغ هنگفت از کیسه ملت به خوبی تربیت شده بودند از هم پاشید.

از هم پاشیدن فوج های مذکور بدین قرار بود: پس از آنکه مستشاران اتریشی از ایران رفتند ظل السلطان که حکمرانی نواحی مرکزی ایران را در اختیار داشت افواج مذکور را که اکثریت آنها اهل نواحی مرکزی ایران بودند، نزد خود به اصفهان خواند و به گونه ای که روایت شده و اگر راویان اغراق نکرده باشند ظل السلطان 28 فوج  تعلیم دیده و منظم را که آماده به جنگ بودند، در اختیار داشت. از آنجا که وی انتظار داشت ناصرالدین شاه او را بعد از خودا به عنوان جانشین انتخاب کند ولی این گونه نشده بود و مظفر الدین میرزا به ولیعهدی انتخاب شده بود، به همین دلیل ظل السلطان قدری از شاه مکدر شده بود از سوی دیگر نایب السلطنه که به رفتار و حرکات ظل السلطان ظنین بود با قرار گرفتن افواج تعلیم دیده افسران اتریشی در اختیار او به شدت مخالفت می کرد[11].

همچنین قدرت های روسی و انگلیسی  نیز مایل نبودند چنین نیروی نظامی  تعلیم دیده و منظمی  در مرکز ایران  وجود داشته باشد، از این رو توسط عوامل خود در دربار ذهن شاه را مشوش کردند. شاه قاجار شخصی به نام واگنرخان را به اصفهان فرستاد تا اوضاع آنها را بررسی کرده و به اطلاع شاه برساند. ظل السلطان از فرستاده شاه پذیرایی شایانی به عمل آورد و مانور مفصلی را توسط افواج تحت اختیار خود ترتیب داد و به این ترتیب اسلحه های جدید را که برای نیروهای خود تهیه کرده بود در معرض دید واگنوخان قرار داد. فرستاده شاه هنگام مراسم سان و رژه  و انجام مانور عکس های جالبی نیز تهیه کرد و بعد از بازگشت به تهران گزارش مفصلی برای شاه نوشت و عکس ها را نیز ضمیمه آن کرد.  او در گزارش خود چنین عنوان کرد که من اصفهان را یک  فرنگستان  کوچک یافتم.  هر چند شاه علاقه  زیادی فره فرنگ داشت اما بی شک حاضر نبود فرنگستان کوچکی را در نزدیکی خود همراه با ارتشی که با نیروهای نظامی اتریش برابری می کرد تحت فرمان فرزند خود تحمل کند. ناصرالدین شاه بی آنکه در این مورد تعمق کند، دستور عزل ظل السلطان را داد و همچنین دستور داد تا افواج او کاملا منحل گردد. او به راحتی یکی از نگرانی های عمده نیروهای استعماری را از میان برداشت و اجازه داد  برای سال ها تنها ارتشی ایران بریگاد قزاق باقی بماند. ارتشی  که فرماندهان آن دستورات خود را نه از دربار شاه قاجار بلکه مستقیما از دربار تزار امپراتور روسیه دریافت می کرد[12].

دوره مظفرالدین شاه (1313 تا 1324 ه ق./1275تا 1285 ش)

در زمان این پادشاه نیز وضع قشون از نظر آموزش پیشرفتی نداشت و از نظر انضباط و وضع ظاهری نیز رو به انحطاط نهاد. قوای ایران در آن زمان متشکل از 74 فوج پیاده و عده ی زیادی سواره بود که در ایالت های مختلف کشور مستقر بودند و در مکاتبات رسمی تا 150 هزار تن نیز قلمداد می گردید ولی  هیچ گاه بیش از یک درهم این عده هم حاضر به خدمت نبوددند. تازه این مقدار نیز از حیث  خورد و خوراک و پوشاک از وضع مناسبی برخوردار نبودند.  تنها تعدادی از افراد قزاقخانه دارای ظاهری آراسته بودند و حقوق، جیره و لباس خود را مرتب دریافت می کردند. آموزش نظامی این افراد بالنسبه خوب بود ولی متاسفانه این سازمان در جهت حفظ منافع روسیه تزاری بکار می رفت. سفرهای شاه به اروپا، بیماری جسمی، بی اطلاعی زمامداران وقت از اوضاع مملکت و وصول نشدن مالیات ها و تهی بودن خزانه دست به دست هم داده و رشته انتظام قوای ایران را از هم گسیخته بود[13].

 دوره محمد علی شاه (1324 تا 1327 ه ق /1285 تا 1288 ش)

 در این دوره نیز سازمان ناظمی ایران هم چنان راه انحطاط می پیمود و به واسطه ی اتکایی که پادشاه به روس ها داشت، روز به روز  بر نفوذ آنها در بریگاد قزاق می افزود. افزون بر آن هرج و مرج ناشی از انقلاب مشروطیت،  فرصتی برای تثبیت  نیروهای بیگانه به عنوان ارتش در ایران فراهم شد، بطوری که دوره محمد علی شاه ( استبداد صغیر )  پس از تمام قرار دادها و رفت و آمدها کلیه ی قوای انتظامی ایران اعم از ژاندارم و پلیس بیش از 16000 نفر نبود اما دفاتر وزارت جنگ بیش از این ارقام نشام می داد،  زیرا از طریق این فهرست ها غیر واقعی  هر ساله هزینه ی سنگینی بر عهده ملت گلاشته می شد. از این عده هم گروهی اسلحه و تعلیمات نظامی کافی نداشتند و تنها نیروی منظم این زمان یک فوج سرباز بود که یفرم خان در مدتی که ریاست نظمیه را داشت تهیه کرده بود. افراد بختیاری مسلح و آماده هم که جز حقوق بگیران روس بودند وظیفه یی جز محافظت از شاه نداشتند[14].

دوره احمد شاه ( 1327تا 1343 ه ق )

تا این تاریخ تشکیلات قزاقخانه، در خارج از پایتخت وجود نداشت ولی از این پس پادگان هایی نیز  در خارج  از مرکز تشکیل گردید تا جایی که 9 آتریاد در سراسر کشور استقرار پیدا کرد و بریگاد قزاق به دیویزیون تبدیل شد.

بودجه این تشکیلات را به هر  ترتیبی بود دولت در اختیار فرماندهان قزاق می گذاشت و چون بانک استقراضی روس افتتاح گردید فرماندهان  روسی به  دلخواه خود ماه به ماه بودجه قزاقخانه را به حساب دولت ایران از آن بانک می گرفتند.

 تشکیلات یک دیوزیون قزاق عبارت بود از یک ارکان حرب و 9 آتریاد. ارکان حرب دیویزیون به دو شعبه اجراء و تشکیلات تقسیم می شد.

فرماندهی دیویزیون و ریاست ارکان حرب به عهده افسران روسی بود و کارمندان آن را صاحب منصبان روسی و ایرانی تشکیل می دادند.

آتریادها مرکب از صنوف مختلف و به اسم نواحی که در آن جا پادگان داشتند نامیده می شدند مثل آتریاد  تهران، تبریز، اصفهان، مشهد، اردبیل، مازندران و ارومیه

حداکثر استعداد یک آتریاد مختلط عبارت بود از:

یک فوج پیاده، یک فوج سوار، دوازده شصت تیر (مسلسل) و یک آشتبار توپخانه صحرایی یا کوهستانی و حداقل یک گروهان پیاده، یک بهادران سوار و دو شصت تیر بود.

اسلحه دیویزیون

در دیویزیون قزاق فتنگ ها عموما از نوع روسی، شصت  تیرهای مختلف،  توپخانه کوهستانی و صحرایی از انواع روسی و فرانسوی و مهمات آنها بسیار محدود بوده است.

لباس افراد مطابق لباس قزاق روسی بود و برای لباس هر نفر در سال بیست و دو تومان منظور می گردید.

افراد معمولا داوطلب وارد خدمت می شدند، ولی در اواخر به صورت بنیچه انتخاب می شدند و پس از پانزده سال خدمت حقوق بازنشستگی به آنها تعلق می گرفت.

برای توپخانه و وسایل نقلیه اسب می خریدند ولی افراد سوار، هر یک اسب از خود داشتند. میزان حقوق افسران روسی  و ایرانی در یک درجه  ی مساوی، تفاوت بسیار فاحش داشت و حقوق افسران ایرانی هیچ گاه از یک پنجم حقوق هم رتبه های روسی خود تجاوز نمی کرد و در مقامات و درجات پایین تر این  نسبت به یک پانزدهم هم می رسید[15].

برای ترفیع به درجه افسری یک مدرسه در تهران به نام قزاقخانه وجود داشت که شاگردان آن را از میان افراد صف انتخاب می کردند. در این مدرسه گذشته  از برنامه ی دبیرستان،  تعلیمات نظامی هم داده می شد و کلیه ی دروس به استثنای فارس و عربی و اصول دین به زبان روسی تدریس می شد و شاگردان پس از طی دوره ی مدرسه به درجه ی ستوان دومی نایل می شدند.

گذشته از آن یک مدرسه گروهبانی هم بود که پسران گروهبانان و قزاقان در آن تعلیم می یافتند و در پایان به درجه  گروهبانی نایل می شدند.

اصول تعلیم و تربیت به روش روسی بود و فرامین به زبان های مختلف داده می شد. هزینه دیویزیون قزاق سالیانه در حدود نوزده میلیون ریال بوده است.

در طول دوران حیات چهل ساله ی نیروی قزاق(1920-1879) جمعا دوازده فرمانده ی روسی به ایران آمدند که اسامی آنها در زیر آورده می شود :

1.      کلنل دومانتویچ

2.      کلنل چارکوفسکی

3.      کلنل کوزمین-کاراوایف

4.      کلنل اشنویر

5.      کلنل ( و سپس ژنرال ) کاساگوفسکی

این پنج فرمانده ی روسی همگی در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمدند و آخرین آنها،  ژنرال کاساگوفسکی، تقریبا هفت سال بعد از قتل ناصرالدین شاه هم در ایران بود و تشکیلات قزاق ایران را اداره می کرد.

1.      کلنل جرنوزوبوف ( فرمانده ی نیروی قزاق ایران در زمان مظفرالدین شاه )

2.      کلنل ولادیمیر لیاخف

این فرمانده ی روسی که دوره ی ماموریتش در ایران از پانزدهم سپتامبر 1907 شروع شد. همان افسری است که مجلس شورای ملی ایران به دستور محمد علی شاه به توپ بست و مشروطیت ایران را تعطیل کرد. کودتایی که وی در 23 ژوئن 1908 در تهران انجام داد، نخستین کودتای نظامی در تاریخ معاصر ایران به شمار می رود. لیاخف پس از خاتمه ی ماموریتش در ایران و بازگشت به قفقاز، به دست انقلابیون قفقازی ترور شد[16].

1.      ژنرال پرنس وادبولسکی

2.      سرهنگ پروزور کویچ

3.      ژنرال بارون مایدل

4.      کلنل کلرژه

5.      ژنرال استاروسلسکی

پنج فرمانده ی اخیر ( از ژنرال وادبولسکی به بعد) جملگی در دوران سلطنت شانزده ساله ی احمد شاه در ایران خدمت کرده اند.


منابع و مآخذ

1.      -همایون، ناصر، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، دفتر پژوهش های فرهنگی تهران  1376

2.      قائم مقامی، جهانگیر، تاریخ ژاندارمری ایران، تهران، روابط عمومی ژاندارمری، 1355

3.      میرزایی، دیویژن قزاق در ایران، تهران، علم، ج 2، 1383

4.      شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، ابن سینا، 1380

5.      حجازی، محمد، خلاصه تاریخ ایران تا انقراض قاجاریه، ابن سینا، تهران، 1335

6.       لمبتون، آن، ایران عصر قاجار، ترجمه سیمین فصیحی، تهران، گوتنبرگ، 1375

7.      اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، ج 2، تهران، دنیای کتاب، 1367

8.      نبوی، حسن، تاریخ معاصر ایران، دانشسرای عالی، 1350

9.      سعادت نوری، حسین، رجال دوره قاجاریه، تهران، وحید، 1364

10.  صفایی، ابراهیم، آیینه تاریخ، تهران، فرهنگ و هنر، 1353

11.  همایون، ناصر، تحولات قشون در ایران، ج اول، 1377

12.  قوای نظامی ایران، نشریه صف، شماره 247

13. یحیی مدرسی، حسین سامعی، زهرا صفوی مبرهن، فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار، قشون و نظمیه، دتفر پژوهش های فرهنگی، 1380



[1] تکمیل همایون، ناصر، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، دفتر پژوهش های فرهنگی تهران  1376 ص110

[2] قائم مقامی، جهانگیر، تاریخ ژاندارمری ایران، تهران، روابط عمومی ژاندارمری، 1355

[3] همان جا

[4] میرزایی، دیویژن قزاق در ایران، تهران، علم، 1383، ج 2، ص 58

[5] شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، ابن سینا  ص 125

[6] حجازی، محمد، خلاصه تاریخ ایران تا انقراض قاجاریه، ابن سینا، تهران، 1335، ص 68

[7] لمبتون، آن، ایران عصر قاجار، ترجمه سیمین فصیحی، تهران، گوتنبرگ، 1375، ص 70

[8] اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، ج 2، تهران، دنیای کتاب، 1367، ص 120

[9] نبوی، حسن، تاریخ معاصر ایران، دانشسرای عالی، 1350، ص 3170

[10] سعادت نوری، حسین، رجال دوره قاجاریه، تهران، وحید، 1364

[11] صفایی، ابراهیم، آیینه تاریخ، تهران، فرهنگ و هنر، 1353، ص 85

[12] همان، ص 100

[13] همایون، ناصر، تحولات قشون در ایران، ج اول، ص 114

[14] خلاصه تاریخ ایران، ص 80

[15] قوای نظامی ایران، نشریه صف، شماره 247

[16] یحیی مدرسی، حسین سامعی، زهرا صفوی مبرهن، فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار، قشون و نظمیه، دتفر پژوهش های فرهنگی، 1380، ص 140-145

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد