خبر به دورترین نقطه جهان برسد

خبر به دورترین نقطه جهان برسد

نخواست او به من خسته بی گمان برسد/

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد/

چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...../

رها کنی برود از دلت جدا باشد

به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد/

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه جهان برسد./

گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد/

خدا کند که .... نه! نفرین نمی کنم نکند

به او که عاشق او بوده ام زیان برسد/

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند فقط زود آن زمان برسد/

امیر کبیر و اصلاحات و اقدامات

امیر کبیر

آغازگر دیگر برنامه نوسازی میرزا محمد تقی فرزند کربلایی قربان معروف به امیر کبیر بود که در خانواده میرزا عیسی قائم مقام فراهانی با آشپزی آغاز نمود و بعدها «ناظر و در واقع ریش سفید خانه قائم مقام گردید.[1]» به گمان آسیب امیر کبیر «بزرگترین مردی است که ایران در قرن های اخیر به وجود آورده است.[2]» خانواده قائم مقام وسایل و امکانات رشدش را فراهم شمردند چنانکه در زمان ولیعهدی ناصرالدین شاه به مقام وزارت نظام آذربایجان رسید و بعدها به مقام صدرات اعظم نائل گردید[3]. وی زمانی که منشی مخصوص ارتش بود مجذوب نظام جدید شد و هنگامی که به عنوان فرستاده وی‍ژه ایران به امپراطوری عثمانی رفت نسبت به اصلاحات جنبش تنظیمات علاقه عمیقی پیدا کرد. در نتیجه تصمیم گرفت خود نیز دست به اصلاحات گسترده ای بزند[4].

وی هر چند پیش از سه سال از (1264 تا 1268ق/ 1851-1848) مقام صدارت را نداشت اما با تحولاتی که ایجاد و شروع کرده بود راه را برای جریانات اصلاحات آتی باز نمود و کوشید تا اعتماد از دست رفته ایرانیان را با اصلاحات تجدید خواهانه به ایشان بازگرداند[5]. امیرکبیر که می خواست اصول حکومت داری را بر پایه قاعده و قانون نظم و ببخشد تا هم رفع خودکامگی کند و هم سیاست خارجیان را هماهنگ با منافع ملی ایران نماید و راه را برای تعلیمات دانشگاهی آینده باز نماید اقدام به یکسری اصلاحات نمود که در جای خود قابل تأمل می باشد. امیر در راستای این اهداف دارالفنون را با انگیزه آوردن علوم و فنون به ایران به منظور ترویج علوم جدید و به تقلید از دانشکده پلی تکنیک پاریس در جهت دستیابی به علوم نظامی تأسیس نمود (1266ق) محور برنامه آموزشی این مدرسه جدید با استادان عمدتاً اتریشی خود، تدریس «مهندسی، پیاده نظام،‌ سواره نظام، توپخانه، طب، و جراحی، معدن شناسی، علوم طبیعی بود.» علاوه بر آن رشته های تاریخ، جغرافیا نقشه کشی، طب سنتی ایرانی، ریاضی، و زبان های فارسی و عربی و فرانسوی و روسی نیز تدریس می شد[6].

وی تأسیسات چاپخانه را توسعه داد و آبله کوبی اجباری شد و احداث بیمارستان دولتی در آن زمان صورت گرفت، تنظیم امور پستی، تعدیل بودجه مملکتی و وضع مالیات را سر و سامان داد[7]. وی ارتش دائمی را احیا کرد و برای تأمین نیازمندی های آن و قطع واردات خارجی، پانزده کارخانه ساخت. او همچنین نخستین روزنامه منظم و روسی وقایع اتفاقیه (1267) را در ایران به قصد »تنویر و تعلیم مردم ایران و آشنا کردن مردم ایران با تمدن و علوم جدید اروپا و نهضت های علمی و فکری آنجا را تأسیس کرد[8].

امیر برای تأمین هزینه طرح ها، هزینه های اضافی به ویژه مخارج دربار را کاهش داد، عوارض گمرکی واردات را بالا برده فروش مقامات اداری را ممنوع کرد و نظارت دقیق بر کار مأموران مالیاتی و وضع مالیات جدید اعمال نمود[9]. دادگاه های عرض جدید تأسیس کرد و از حدود اختیارات دادگاه های شرع کاست و حمایت از اقلیت های دینی را مهم شمرد[10].

امیر برای پیشبرد برنامه های اصلاحی خود از نفوذ روحانیون کاست چرا که بر این باور بود که با «اقتدار و مداخله های آنها هیچ اصلاحی سر نمی گیرد، یکی از علل عمده مخالفت شدید امیر با روحانیون «نفع پرستی و رابطه آنها با سفارت های خارجی بود[11]»

گویا این اقدامات امیر به مذاق بیشتر گروه های داخلی و خارجی خوش نیامد در برابر آن واکنش نشان دادند. تیولداران مالیات جدید را زیاده ستانی دولت قلمداد می کردند نمایندگان بریتانیا و روسیه نیز علاوه بر ناراحتیشان به تعرفه های حمایتی تصمیم امیر کبیر در جلب کمک های فنی فرانسه و اتریش و مجارستان از دست او عصبانی بودند. مادر شاه نیز در حمایت از درباریانی که به دلیل قطع درآمدهایشان در فشار شدید بودند، از نفوذ خود بر شاه استفاده کرد. سرانجام، همزمان شدن شورش بابی ها با این اصلاحات، که به بی ثباتی سیاسی عمومی منجر شد، ضربه آخر را بر پیکر امیر کبیر و اصلاحاتش وارد آورد.

امیر کبیر در سال 1230/1851 از مقام خود برکنار، تبعید و سپس کشته شد. و برنامه های علیرغم سرمایه گذاری های سنگین بدست فراموشی سپرده شد[12]. و اگر هم بعدها اقداماتی توسط برخی همچون میرزا حسین خان سپهسالار (مشیر الدوله) در سالهای 1250-1252/1871-1873 انجام گرفت، بیشرت حضور نیروهای بیگانه را شدت بخشید. به قول دکتر پلاک «میرزا تقی خان مظهر وطن پرستی بود.» نهالی که نشانده بود بارور نشده او به خاک و خون غلطید و بعد از او روزگار ایران به سیاهی کشید[13]. با کشتن امیر مخالفین نوسازی که می پنداشتند صدایی از اصلاحات دیگر نخواهد شنید، به زودی بر خیال واهی خویش پی بردند و به زودی برایشان معلوم شد که این تصورات چیزی جز خیال خام چیز دیگری نبوده است.

چرا که به قول آدمیت: «دولت از یورش افکار مصون نبود. دامنه اندیشه ها نو وسعت پیدا کرد، نگرش به اخذ بنیادهای سیاسی و اقتصادی غربی بیشتر شد، خاصه انتقاد بر غفلت دولت و عقب ماندگی مملکت اوج گرفت، همچنین بر گرد طبقه اندیشمند ترقی خواه افزون گشت، اکثریت آنان را فارغ التحصیلان دارالفنون و تحصیل کردگان فرانسه می ساختند.[14]»


امیر کبیر صدر اعظم اصلاح گر

محمد تقی، فرزند کربلایی محمد قربان در سال 1222 ه.ق در روستای «هزاره» از توابع فراهان متولد گردید و بعدها به واسطه مشاغلی که به وی سپرده شد. «میرزا»، «خان»،‌ «امیر نظام» و «امیرکبیر» ملقب گردید. پدرش آشپز مخصوص قائم مقام اول و دوم بود و به همین جهت پسر او «محمد تقی» نیز در منزل قائم مقام ها و تحت نظر آنها تربیت شد[15]. هوش سرشار و درایت و علاقه ای که جهت تحصیل از خود نشان داد باعث شد تا همراه فرزندان قائم مقام به تحصیل بپردازد. او کم کم توانست جای خود را در دل قائم مقام، امیر نظام زنگنه و فریدون میرزا پسر عباس میرزا باز کند و به عنوان مستوفی نظام و سپس به وزارت نظام آذربایجان منصوب گردید. بر اساس آنچه که اعتماد السلطنه از زبان میرزا تقی خان نقل می کند: «پس از برچیده شدن دستگاه قائم مقام نزد امیر نظام زنگنه راه پیدا کردم، مرا به جانب خود کشید، منشی نظامم کرد، تمام احکام نظامی را من می نوشتم. پس از چندی مستوفی نظام شدم و محاسبات فنون آذربایجان تمام رجوع به من می شد..[16]

به نظر می رسد که محمد خان زنگنه امیر نظام نیز تأثیر زیادی بر شخصیت امیر کبیر گذاشته باشد زیرا جهانگیر میرزا نیز به این امر اشاره می کند که پس از اینکه وزارت نظام به وی تفویض گردید «چون سال ها با محمد خان امیر نظام نشست و برخاست نموده بود و از رفتار و سلوک و آداب دائی و اخذ طرق سلوک نموده در خدمت مرجوعه به خود چندان کاردانی و خیرخواهی ظاهر گردانید که محل وثوق و اعتماد پادشاه مرحوم گردید.[17]»

امیرکبیر در مکتب سرخانه قائم مقام تحصیل کرد و سپس تاریخ و ادبیات فارسی و عربی آموخت و فن حساب و سیاق را فرا گرفت. این تحصیلات به شیوه سنتی بود و از دانش های نو بی بهره بود. از نظر منش و خوی استوار و پا برجایش کاملاً تحت تأثیر قائم مقام بود.

دومین مرحله شکل گیری شخصیت امیر هنگامی بود که دبیری قائم مقام را به عهده گرفت. (پیش از بیست سالگی). او درس سیاست را در دستگاه عباس میرزا آموخت و از اصلاحاتی که در آن هنگام توسط او و وزیرانش انجام می گرفت درس می گرفت. به هنگام خدمت در استیفای نظام نیز با خبرگان نظامی و مأموان اروپایی آشنا گردید و بدینگونه شخصیت وی شکل می گرفت[18]. با چنین تأثیرات و تجربه هایی، از آن چنان بینشی برخوردار گردید که به هنگام به دست گرفتن صدارت ناصرالدین شاه جوان و در مدت زمانی کوتاه، فعالیت های چشمگیر و اقداماتی اساسی انجام داده بود.

آنچه در مورد ویژگی های شخصیتی امیر کبیر گفته شد همگی گویای زیرکی فوق العاده،‌ اندیشه بلند و عزم پایدار و ثبات عزم و اصالت رأی اوست. توجه او به مصالح ملی باعث می شد که در مواردی همچون کنفرانس ارزنه الروم نه تنها دستورات حاجی میرزا آغاسی را نادیده بگیرد، حتی دستورات محمد شاه را نیز نادیده بگیرد. با این حال یکدنگی بی خردانه نمی کرد. رشوه نمی گرفت و دارای رفتاری متین بود و به شخصیت خویش آگاهی داشت[19].

یکی از وی‍ژگی های شخصیتی امیر کبیر، میهن دوستی وی می باشد که این ویژگی بر بسیاری از فعالیت های شخصی و اجتماعی او تأثیر گذار بوده است. در مذاکره اش با وزیر مختار انگلیس از مفاهیم سیاسی جدید همچون «وطن پرستی» و «ملیت» استفاده می کند و برای مشیر الدوله می نویسد: «می دانم تا چه حد غیرت ملت و خاک خود را دارید...» به کار بردن چنین اصطلاحاتی از سوی امیر کبیر از نظر «آدمیت» تأییدی بر درک سیاسی او از ناسیونالیسم جدید است.[20]

حتی در برخورد با استعمار سیاسی و اقتصادی اروپا، او را نماینده «ناسیونالیسم ایرانی» می دانند[21]. بهترین نمونه ایران دوستی امیرکبیر را می توان در جریان درگیری مردم «ارز روم» با وی می توان مشاهده کرد. در این درگیری که عده ای از یاران امیر کبیر مجروح شده بودند و مقرّ او به محاصره درآمده بود، مسئولان ترک برای حفاظت از جان امیر و همراهانش قصد داشتند محل اقامت وی را تغییر دهند و به همین منظور درخواست کردند جامه رومی بپوشد تا به هنگام عبور از شهر، مشکلی برایشان پیش نیاید. او این پیشنهاد را رد کرد و گفت: «من هرگز نام ایران به ننگ آلوده نکنم و با جامه عثمانی به بهشت جاودانی نمی روم. اگر خواهی هم اکنون با این چند تن مردم مجروح که مراست سوار می شوم و بدین شهر عبور می دهم. اجازت دهید تا همه مردم به مبارزت ما بیرون شوند و شجاعت مردم ایران و حمله شیران را بدانند.[22]»

این جنبه از شخصیت امیر،‌ نه تنها در عملکرد او پیش از به صدارت رسیدن آشکار می شود، بلکه پس از آن نیز به وضوح دیده می شود.چنانکه در برنامه هایی که طراحی می کرد و نیز در روابطی که با دیگر دولت ها به وی‍ژه قدرت های بزرگ اروپایی برقرار می کرد این اصل را رعایت می کرد.

عوامل تأثیر گذار بر شخصیت امیر

آنچه که بر شخصیت و اندیشه امیر کبیر تأثیر گذاشت، علاوه بر قائم مقام ها، باید به مسافرت های او به خارج از کشور اشاره بکنیم. سفرهای او به روسیه و عثمانی.

این ممالک از جهات گوناگون مورد توجه ایرانیان بوده اند. یکی به جهت همسایگی و داشتن مرزهای مشترک طولانی،‌دیگر به جهت رقابت شدید در زمینه های سیاسی و اقتصادی و نظامی، و از همه مهمتر به واسطه تحولاتی که در آنها صورت گرفته بود. به وی‍ژه روسیه برای ایرانیان الگوی موفقی از پیشرفت و توسعه مملکتی ضعیف و عقب افتاده بود که پس از اصطلاحات فرگیرپطرکبیر توانسته بود پای در راه ترقی بگذارد. لذا ایرانیان پس از شکست از آن دولت و به واسطه سفرهایی که به آن مملکت انجام دادند دچار شگفتی شدند. نمونه هایی ایرانیان آن دوره درباره روسیه را می توان در سفرنامه هایشان مورد مطالعه قرار داد[23].

نخستین سفر میرزا تقی خان به روسیه در سن جوانی او(در بیست و سه سالگی ) و در شوال 1244 ه.ق صورت گرفت[24].

او به همراه هیات خسرو میرزا عباس باری عذر خواهی از تزار نیکلا به واسطه کشته شدن گریبایدوف و هیات همراه او در تهران به روسیه سفر کرد[25]. ظاهراً او مامور بود که گزارش این سفر را به قائم مقام بدهد[26].دومین سفر امیر کبیر به روسیه در دوره امیر نظامی وی رخ داد، در شوال1253 ه.ق.

وی در این سال به همراه ناصرالدین میراز ولیعهد به ایروان عزیمت کرد و از آنجایی که در آن هنگام تراز روس و هیئت ایرانی صورت گرفت[27].

امیر کبیر در سفر نخست خود به روسیه تا اندازه ای زبان آن دیار را فرا گرفت به گونه ای که در دیدرا با تزار روس با روسی سخن گفت، هرچند که در مذاکرات رسمی نیاز به مترجم پیدا کرد. در دیداری که تزار نیکلا با هیئت ایرانی در اوچ کلیسا داشت، امیر نظام به معرفی همراهان پرداخت. وی راجع به میراز تقی خان گفت: «مستوفی نظام بوده به نواسطه خدمت اکنون به وزارت نظام رسیده و در سفر سابق در پطرزبورغ به حضور مبارک امپراطور شرفیاب شده، امپراطور فرمود: که الحمدالله یک بار دیگر رفیق خود را دیدم. بعد از آن با لغت روسی فرمود که احوالت خوب است؟ وزیر نظام هم به زبان روسی عرض کرد الحمدالله از التفاف امپراطور اعظم...[28]»

امیر کبیر در نخستین سفرش به روسیه از نزدیک با دستاورهای تمدنی روس ها آشنا شد وی و دیگر اعضای هیئت ایرانی در مدت زمانی که در تفلیس، مسکو و پطرزبورگ بودند از مدارس جدید، کارخانه ها، دانشگاه ها و مؤسسات فنی و علمی روسیه دیدن کردند[29].

در آن هنگام از این گونه مراکز در ایران خبری نبود و با توجه به روحیه وطن دوستی اش، همچون برخی دیگر از اعضای هیئت، بسیار افسوس خورد[30] و تصمیم به تأسیس آنها در ایران گرفت.

اصلاحات گسترده ای که امیر کبیر پس از به قدرت رسیدن در ایران آغاز کرد از چنین زمینه ای برخوردار بود[31]. مثلاً تأسیس دارالفنون و استخدام اساتید اروپایی برای آن مدرسه، شباهت زیادی به اقدام پطر کبیر در نوگرایی روسیه داشت. زیرا می دانیم که پطر برای مدرنیزه کردن مملکتش، از اساتید و صنعت گران و صاحبان فنون غربی کمک های قابل توجهی دریافت کرد. سفر دوم امیر کبیر به روسیه که به همراهی ناصرالدین میرزا ولیعهد انجام گرفت. چندان به درازا نکشید و تأثیر سفر نخست او را نیز در بر نداشت ولی با این حال دین مناطقی از قفقاز که زمانی جزئی از خاک ایران بودند و اکنون با اصلاحات روس ها بسیار متحول شده بودند، برای امیر جالب توجه و در عین حال آموزنده بود.

در پی بروز اختلافات مرزی میان ایران و عثمانی و خواست دو دولت و نیز دولت های روس و انگلیس برای رفع این اختلاف ها،‌در سال 1259 ه.ق (در دوره حکومت محمد شاه) هیئتی به سرپرستی میرزا تقی خان امیر کبیر اعزام گردید. در آن هنگام او وزیر نظام آذربایجان بود و علیرغم اینکه قرار بود مشیر الدوله به این کنفرانس اعزام گردد با این حال، امیر کبیر اعزام گردید[32]. درباره علت فرستادن امیر به این کنفرانس نظراتی داده شده است. برخی از مورخین حسادت حاجی میرزا آقاسی به امیر کبیر و تلاش وی برای دور کردن او از ایران را دلیل این کار دانسته اند. «آدمیت» با توجه به «نظام سیاسی غلط» مسلط بر ایران دوره قاجار، آن را منکر نمی شود. اما از سوی دیگر خانم شیل، همسر وزیر مختار وقت انگلیس در تهران مدعی است که «بنابر القای شوهرش بود که وزیر نظام را به آن سفارت مأمور ساختند.»

با این حال چنین نکته ای در نامه های رسمی «شیل» یافت نشده است، ولی به دلیل تمایل روس و انگلیس به امضای قرارداد صلح میان ایران و عثمانی،‌بیماری مشیر الدوله و ناتوانی او در سفر به ارز روم موجب نگرانی سفرای روس و انگلیس گردید. از سوی دیگر نسبت به امیر کبیر و توانایی های وی نیز شناخت داشتند[33]. با رفتن امیر کبیر به ارز روم و مهارت وی در فن جدل و گفتگوی سیاسی مشخص گردید که انتخاب درستی بوده است و به خوبی توانست از حقوق ایرانیان در برابر دولتمردان عثمانی دفاع بکند.

سفر سیاسی امیر کبیر به عثمانی حدود چهار سال به درازا کشید،‌ از سال 1259 تا 1263 هجری قمری. گذشته از ماجراهایی که برای او و هیئت همراهش پیش آمد و با درایت و تیزبینی توانست آنها را پشت سر بگذارد[34] و مباحثات فراوانی که با عثمانی ها داشت و پیمان ارزشمندی که مؤید حقوق ایرانیان بر ساحل راست اروند می شد را امضا کرد، باید به تأثیراتی که این سفر بر نگرش امیر کبیر گذاشت اشاره ای شود. در هنگامی که او در عثمانی بسر می برد، اصلاحات دامنه داری تحت عنوان تظیمات (سال های 1296-1255/1876-1839م) در جریانبود. به دلیل همجواری دولت عثمانی با اروپا و مناسباتی وارد شده بود و نیز ضعف همه سویه ای که آن دولت را فرا گرفته بود، دولتمردانی هم چون ابراهیم متفرقه، احمد سوم، عبدالعزیز و عبدالمجید اصلاحاتی انجام دادند، گرچه این اصلاحات تأثیراتی در پی داشت ولی به دلایلی گوناگون چندان پایدار و عمیق نبود[35].

اصلاحات عثمانی هیچ گاه به اندازه اصلاحات پطر کبیر و جانشینان او در روسیه نبود. آن چه برای امیرکبیر جالب و به عنوان تجربه ای نو مطرح شد،‌علاوه بر آشنایی کافی با این اصلاحات (به دلیل مدت زمان طولانی اقامت در عثمانی) با توجه به اینکه دولتی شرقی و مسلمان و همچنین رقیب جدی ایران بود، می توانست الگویی جهت اصلاحات به وی ارائه بدهد. تمام محققان به تأثیر تنظیمات عثمانی بر امیر کبیر اتفاق نظر دارند[36]. در این سفر از اصلاحات محمد علی پاشا خدیو مصر نیز اطلاعات بیشتری به دست آورد[37]. محمد علی پاشا نیز توانسته بود با انجام اصلاحات دامنه دار مصر را تا اندازه ای در مسیر رشد و ترقی قرار بدهد.

از جمله موارد تأثیر گذار بر اندیشه امیر کبیر، روزنامه ها و کتاب های خارجی بود. آشنایی امیر با این منابع هم از طریق سفرهای او به روسیه و عثمانی حاصل شد و هم ایرانیان که به کشورهای اروپایی سفر می کردند و یا اروپائی هایی که به دلایل مختلف به ایران می آمدند.

او به خوبی با ارزش سیاسی و مدنی روزنامه ها آشنا بود. توجه وی به دو معنی معطوف بود: یکی اطلاع یافتن از اوضاع جهان و دیگری پرورش عقلانی مردم و آشنا ساختن آنها به دانش های نوین و اوضاع دیگر کشورها[38] این روزنامه از کشورهای مختلفی چون روسیه، فرانسه، انگلستان، اتریش، عثمانی، هندوستان تهیه می شدند و ادوارد برجیس انگلیسی مأمور ترجمه بخشی از آنها بود[39]. وی این کار را از آغاز صدارتش برقار کرد و گزارش هایی از ترجمه روزنامه ها را به صورت جزوه ای برای امیر فارهم می کردند. نمونه هایی از این جزوه ها که به دست ما رسیده است دارای اطلاعات مهمی از مسائل سیاسی و اقتصادی کشورها می باشند. پس از انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه در سال 1267 ه.ق بخش هایی از آن ترجمه ها را در روزنامه تازه تأسیس انتشار داد[40]. این اقدام امیر کبیر در روشن ساختن اذهان مردم و دولت مردان ایران و آگاه ساختن آنها نسبت به محیط پیرامون خود و جهان تأثیر بسزایی داشت.

یکی دیگر از منابع تأثیر گذار بر اندیشه امیر کبیر ترجمه کتاب های خارجی بود. به ویژه آثار فرانسوی نقش بیشتری داشتند. در هنگام اقامت در ارزنه الروم علیرغم وظیفه سنگینی که در مذاکره با عثمانی ها داشت، از توجه به مسائل فرهنگی نیز غافل نبود و به همین دلیل به جان داوود خان ترجمان هیئت دستور داد چند کتاب معتبر تاریخی و جغرافیایی و سیاسی را که خود برگزیده بود به زبان فارسی برگرداند[41]. یکی از دستاوردهای مهم این اقدام امیر کبیر، گردآوری کتاب جهان نمای جدید بود. این کتاب برگرفته از پاره ای کتاب های اروپایی بود. کتابهایی از زبان های فرانسه، ‌انگلیس و حتی نوشته های آلمانی که اتریشی ها تألیف کرده بودند، زیرا در ثبت پاره ای نام های جغرافیایی از زبان آلمانی بهره گرفته شده است. این کتاب در دو جلد و در احوال جغرافیایی، تاریخی، سیاسی و اقتصادی جهان می باشد و نخستین تألیف فارسی است که اطلاعات عمومی بسیار دقیقی از همه کشورهای پنج قطعه جهان و حتی جزایر دور افتاده اقیانوس ها با احصائیه های منظم به دست می دهد[42].

این کتاب نشان دهنده توجه امیر بود به آن چه در جهان می گذشت و تا سال های بعد از او نیز مانند آن توسط ایرانیان تألیف نگردید[43]. امیر کبیر پس از انتصاب به صدارت و علیرغم برنامه های اصلاحی گسترده ای که در دست اقدام داشت و نیز مبارزه سخت و بی امانی که با برخی درباریان فاسد و بی لیاقت آغاز کرده بود با این حال همچنان به آوردن کتاب از اروپا اقدام کرد چنان که در سال 1265 قمری تعداد دویست و نود و سه جلد کتاب و سیصد و بیست و سه قطعه نقشه جغرافیایی جهان از فرانسه وارد کرد. این کتاب ها در رشته های مختلف شامل: علوم طبیعی، صنعت، زراعت، تجارت، اقتصاد و مالیه، سیاست و قوانین، معدن شناسی، تربیت حیوانات اهلی و خانگی، پرورش درختان و باغبانی، ارتش و فنون جنگی، طب و بیطاری بود[44]

آوردن این حجم کتاب با موضوعات گوناگون علمی و فنی و صنعتی از اروپا، نشان دهنده شناختی عمیق از وضعیت صنعت و دانش در آن دیار و تلاش برای دگرگون ساختن ایران واپس مانده آن روزگار بود. از آن جایی که او پرورده افرادی روشن بین چون قائم مقام ها و در دستگاه شخصی مانند عباس میرزا کار می کرد که خواهان سربلندی و دگرگونی ایران بود و از سوی دیگر ضعف و زبونی ایران را در برابر قدرت های آن زمان چون روسیه و انگلیس مشاهده می کرد، به نوعی جهان بینی دست یافته بود که وی را از همگنانش جدا می ساخت. عمده اندیشه های امیر در هنگام صدارت کوتاه مدتش در آغاز حکومت ناصر الدین شاه به عمل در آمد هر چند که نیروهای فاسد درباری و سفرای قدرتمند روس و انگلیس او را از دست یابی به اهداف مقدسش باز داشتند.

اقدامات امیر کبیر

دوره زمامداری امیر کبیر از بیست و دوم ذیقعده 1264 ه.ق تا نوزدهم محرم 1268 (19 اکتبر 1848 تا 16 نوامبر 1851 م) یعنی به مدت سه سال و یک ماه و بیست و هفت روز قمری درازا کشید. در این مدت پیشکار دربار همایون، امارت نظارم، منصب اتابکی ولیعهد و امور کشوری را بر عهده داشت. طی این دوره کوتاه، امیر موفقیت های زیادی به دست آورد و توانست تحولات اساسی در زمینه های گوناگون ایجاد کند. انجام اصلاحات در زمینه های سیاسی، نظامی، اقتصادی و نظامی و ساماندهی وضع دولت و مبارزه جدی با فساد و رشوه خواری و ... تا اندازه ای به بهبود اوضاع کمک کرد[45].

هدف او از انجام این اصلاحات تقویت دولت قاجار بود تا بتواند از یک سو در برابر فشارهای خارجی ایستادگی کند و از سوی دیگر پاسخگوی جنبش های اجتماعی داخلی باشد[46]. در واقع ایران ضعیف واژس مانده نمی توانست دوام و بقایی داشته باشد، چه رسد به اینکه در برابر مشکلات داخلی و طمع ورزی های بیگانگان و دست اندازی های آنها ایستادگی و مقاومتی از خود نشان بدهد. به همین جهت امیر از همان ابتدای صدارت خود با سرسختی و جدیت فراوان به انجام آنها مبادرت ورزید.

مرگ محمد شاه، همچون دیگر مواقع تاریخ،‌ با آشفتگی ها،‌ شورش ها و ناآرامی ها همراه بود. نا امنی در مملکت رواج یافت به طوری که عبور و مرور در کوچه های پایتخت در شب و گاهی هم در روز مخاطره آمیز بود. اوضاع قضایی کشور نیز خراب و ارتشاء در کلیه امور در بالاترین درجه وجود داشت. چنین شرایطی در داخل کشور، سیاست خارجی مملکت را نیز دچار مخاطره نمود[47].

دولت های بزرگ روس و انگلیس از این فرصت نهایت استفاده را بردند و در همه شئونات مملکت ایران به دخالت پرداختند[48]. به گونه ای که شاه ایران در حکومت خویش تقریباً استقلالی نداشت. اقدامات امیر کبیر پس از به دست گرفتن صدارت اعظمی در آغاز حکومت ناصر الدین شاه جملگی در جهت بهبود این شرایط ناهموار و کوتاه کردن دست بیگانگان از شئونات ایران صورت گرفت.

یکی از اقدامات امیر، به کار گرفتن خفیه نویس برای اطلاع از کارهای مأموران دولت، گردنکشان و متنفذین داخلی بود. آنها بین پایتخت و ولایات رفت و آمد می کردند و یا در شهرها مقیم بودند و همه رخدادها را برای او می نوشتند. امیر از این جاسوسان برای اطلاع از کارها، تحریکات و تباهکاری های سفرای خارجی نیز استفاده می کرد، زیرا این سفیران در دوره صدارت حاج میرزا آقاسی با آزادی هر کاری انجام می دادند. لذا امیر عده ای از مأموران خویش را روانه خدمت آنها کرد و همه حرکات و مکاتباتشانرا زیر نظر گرفت. او با این کار موفق شد هر یک از رجال و سرجنبانان ایران که به طور محرمانه با سفیران انگلیس، روس و گاهی عثمانی، فرانسه و اتریش سر و سری داشتند شناسایی بکند. در مواردی از نامه ها و گزارش هایی که این سفیران برای نخست وزیران و وزیران خارجه دول خود می فرستادند آگاه می شد[49]. او با این کار می توانست از برنامه ها و توطئه های احتمالی آنها آگاه گردد و واکنش مناسب را در برابرشان نشان دهد. به نظر می رسد امیر در برابر دولت های اروپایی به گونه ای دست یافته بود که به چنین اقدامی دست زد.

یکی از مسائلی که در تاریخ ایران مطرح بوده است، مسئله بست نشینی در مساجد، امام زاده ها و یا منازل مقامات مذهبی است. به دلیل استبداد و ظلم هیئت حاکمه، افراد برای در امان ماندن به این مکان ها پناهنده می شدند. با توجه به روحیه مذهبی ایرانیان و تقدسی که برای این مکان ها قائل بودند، پناهندگان از تعرض مصون می ماندند. از آنجایی که برخی از فرصت طلبان از این مسأله سوء استفاده می کردند و اقدام به اعمال خلاف و یا حیف و میل اموال دولتی می کردند و سپس بست می نشستند. امیر کبیر مبارزه ای جدی و سخت را با این پدیده آغاز کرد، او با این کار نه تنها مانع سوء استفاده متخلفین گردید بلکه باعث شد از دخالت برخی روحانیون با نفوذ در امور سیاسی و مسائل دولتی جلوگیری کند[50].

نمونه های برجسته این سیاست امیر کبیر را می توان در برخورد او با میرزا سید محمد امام جمعه اصفهان[51]، امام جمعه تهران[52] و شیخ الاسلام تبریز[53] می توان مشاهده کرد. این پدیده در دوره معاصر و با ورود دولت های اروپایی به ایران تغییر مسیر داد و به پناهندگی و بست نشینی ایرانیان در سفارت خانه های آن دولت ها منجر گردید.

این مورد راه را برای سوء استفاده برخی ایرانیان متخلف و از سوی دیگر دخالت های سفیران برخی دولت های اروپایی در امور داخلی ایران باز می کرد. به ویژه سفرای روس و انگلیس بیشترین بهره را در خدمت اهداف خویش در می آوردند. امیر کبیر برای پایان دادن به این وضع (که در دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی بسیار رواج یافته بود) مذاکراتی با سفرای خارجی مقیم ایران انجام داد و آنها را مجبور کرد تا از حمایت و پناه دادن اتباع ایرانی که گناهی مرتکب شده بودند خودداری کنند[54] و در صورت اخطار دولت ایران متحصنین در سفارت را تحویل دولت ایران نمایند.

او با این کار موفق شد یکی از راه های مهم دخالت قدرت های بزرگ در امور داخلی ایران را سد کند.

علاوه بر اقدام فوق که امیر در جهت کاستن از نفوذ دولت های روس و انگلیس در ایران انجام داد، برنامه های دیگری نیز تدارک دید که به تقویت ملت و دولت ایران در برابر بیگانگان انجامید. رواج صنایع جدید در ایران و فرستادن عده ای از صنعت گران به روسیه برای آموزش صنایع غربی از آن جمله است. با این کار باعث شد محصولات ایرانی با محصولات بیگانه به رقابت بپردازند حتی آنها را به نمایشگاه بین المللی لندن فرستاد[55]. در حقیقت محور سیاست او را حمایت از اقتصاد ملی تشکیل می داد. ترقی صنعت داخلی و افزایش صادرات ایران و محدود کردن بازار کالاهای فرنگی از جمله اقدامات اقتصادی امیر محسوب می شوند[56].

حمایت او از بازرگانان خارجی که در ایران مشغول تجارت بودند در همین راستا صورت گرفت[57].

همان گونه که پیش از این ذکر شد طی حکومت محمد شاه و آغاز حکومت ناصر الدین شاه به دلیل مشکلات داخلی و ضعف دولت مردانی چون حاجی میرزا آقاسی، قدرت های بزرگ یعنی روسیه و انگلستان و تا اندازه ای فرانسه به دخالت در امور داخلی ایران پرداختند به گونه ای که سفیران دولت های یاد دشه به طور مستقل عمل می کردند و نیازی به اجازه از دولت مرکزی ایران احساس نمی کردند.

امیر کبیر پس از بر عهده گرفتن قدرت، به مبارزه با آنها پرداخت. او برخلاف برخی از دولت مردان ایرانی که در برابر سفیران و وزیران مختار روس و انگلیس احساس حقارت می کردند، غرور ملی ایرانی را در برابر نمایندگان سیاسی خارجی به بالاترین اندازه نشان داد[58]. در حقیقت بزرگترین هدف سیاست خارجی امیر کاستن از نفوذ دولت های روس و انگلیس در ایران و بی مقدارتر کردن آنها در نظر عموم مردم بود (چیزی که شیل به آن اعتراف می کرد.[59])

سیاست های پایدار و اساسی امیر در برابر نمایندگان آن دولت ها تغییرات عمده ای را حتی در لحن آنها با مسئولین ایرانی موجب گردید. بر اساس بررسی هایی که از نامه های رد و بدل شده میان امیر و آنها صورت گرفته است، لحن عتاب آمیز سخنان آنان عوض شده به یک باره به نرمی و اظهار دوستی گرایید[60].

فعالیت های امیر کبیر در برابر وزیران مختار روس و انگلیس در جنبه های گوناگون بود چه دخالت های سیاسی آنها، مسائل اقتصادی و یا آنچه که مربوط به اتباع ایران بود.

چنانچه طی نامه نگاری هایی که درباره شیلات استرآباد میان امیر کبیر و وزیر مختار روسیه صورت گرفت. به حقوق میرزا ابراهیم خان در اجازه شیلات آن منطقه از دولت ایران اذعان کرد و بر رعایت حقوق وی توسط روس ها تأکید نمود. لحن او در نامه اش بسیار قاطع و جدی است و برخلاف دیگر صدر اعظم های قاجار هیچگونه ضعف و هراس در برابر دولت قدرتمندی چون روسیه از خود نشان نمی دهد. او در بخشی از نامه خود در پاسخ وزیر مختار روسیه نوشت:

«... در باب اینکه قلمی داشته بودید سفارت دولیت بهیه روسیه نه وظیفه خود می داند که مواظب و مراقب حرفه عالی جاه میرزا ابراهیم خان مستأجر ایرانب باشد و نه خود را محق می داند که باعث اخلال تجارت و کسب رعایای روسی که در هر جا باشد، بشود.

از این طور جواب که مرقوم داشته بودند از انصاف و حقانیت آن جناب بسیار تعجب نمود، زیرا که خواهش دوستدار از آن جناب کرده بودند منحصر مراقبت سفارت در امورات عالی جاه میرزا ابراهیم خان بود نه محتوی بر اخلال تجارت و کسب تبعه دولت بهیه روسیه. بل حاصل مضمون مراسله دوستدار است بود که شیلات کاملاً مال ایران است و دولت حقوق خود را به عالی جاه میرزا ابراهیم خان به مبلغی معین اجاره داده است و نباید دیگری بی اذن مستأجر در آنجاها صید نماید چنانکه در همه شیلات همین قاعده معمول است.

مگر قدری از تراکمه ها که به طور دزدی ماهی از رودخانه های استرآباد و گرگان و اترک صید می کنند. به تاجر دولت بهیه روسیه قدغن بکنید مال دزدی نخرد. اگر تجارت خرید و فروش ماهی می خواهد بکند از خود ابراهیم خان که مستأجر است ابتیاع کند.[61]»

باید توجه داشت که روس ها در دوره حکومت محمد شاه و دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی توانسته بودند امتیاز شیلات شمال ایران را به دست آورده و آن را به حاجی میرزا ابوطالب دریابیگی که تحت تابعیت آنها بود داده بودند. امیر کبیر نسبت به این واگذاری تجاهل می کرد و بهره برداری از شیلات را به میرزا ابراهیم خان دریابیگی اجاره داد. (مبلغ سالیانه 90 هزار تومان)[62] سدر دوره صدارت حاجی میرزا آقاسی، روس ها اجازه یافته بودند کشتی های جنگی و تجاری خود را وارد مرداب انزلی کنند. امیر کبیر آن را برخلاف عهدنامه منعقده میان دو دولت دانست و از اعتبار ساقط کرد[63].

بدین گونه هم راه ورود بیگانگان به ایران که امکان داشت امنیت ملی را دچار خطر سازد بست و هم روس ها را با سیاست های جدید دولت ایران آشنا ساخت. او همچنین با فرستادن نامه ای به والی قفقاز و مکاتبه با دالگوکی سعی کرد از استفاده اتباع ایران از پاسپورت روسی جلوگیری کند[64]. ارائه پاسپورت روسی توسط برخی از ایرانیان در حکم تبعه دولت روسیه بودن آنها تلقی می شد و عملاً دست دولت ایران را در برخورد با برخی خطاهای آنها می بست و از سوی دیگر باعث می شد برخی اتباع ایران به بیگانگان روی آورند. امیر کبیر با این اقدام نیز جلوی این سوء استفاده را گرفت. در مواردی که حقوق شهروندان ایرانی مورد تعرض بیگانگان قرار گرفت بدون ملاحظه به احقاق حق آنها پرداخت.

همانگونه که می دانید بر اساس قرارداد تجاری میان ایران و روسیه که پس از قرارداد ترکمان چای منعقد شد، بازرگانان روس فقط 5% عوارض پرداخت می کردند و در هر نقطه از خاک ایران کالای خود را برده و معامله می کردند. این شرایط برای آنها بسیار مطلوب بود. به گونه ای که حتی بازرگانان ایرانی از آن برخوردار نبودند و عوارض گوناگونی در مناطق مختلف کشور از آنها گرفته می شد. نتیجه این شد که بازرگانان و تولیدات در برابر کالاهای ارزان قیمت روس (و به دنبال آن انگلیس) شکست خوردند و به بیگانگان وابسته گردیدند[65].

امیر کبیر برای رفع این مشکل تجار و بازرگانان ایرانی اقدام کرد و بر اساس نامه ای که از وی باقیمانده است به احمدخان فرستاده خود به قفقاز نزد والی قفقاز به وی چنین دستور داد:

«... در باب تنخواه گلدی مرحوم و پاره پول ها به هر اسم وثیقه که از تبعه دولت علیه می گیرند می باید در این باب با جناب جلالت مآب جانشینی گفتگو کرد. تمامی را موقوف دارید زیرا که تبعه آن دولت بهیه در ولایات محروسه پادشاهی جزوجه صد پنج از این گونه وجود معاف و به هیچ اسم و رسم دیناری از آنها گرفته نمی شود. رعیت این دولت علیه هم نباید جز صد پنج چیزی بدهند.[66]»

امیر کبیر در روابط با انگلستان که در آن زمان قدرتمندترین دولت محسوب می شد نیز با اقتدار برخورد می کرد و هیچ گونه چشم پوشی از منافع ملی نمی کرد. در سده نوزدهم میلادی دولت مردان انگلیسی اقدامات به ظاهر گسترده ای جهت مبارزه با برده داری آغاز کرده بودند. صرف نظر از انگیزه آنها، در مکاتباتی که با امیر کبیر داشتند. از وی خواستند به این حرکت پیوسته و اجازه ورود غلام و کنیز از طریق دریا به ایران را ندهد. امیر طی نامه ای با این درخواست آنها موافقت کرد و پای بند دولت ایران را به آن اعلام کرد ولی در عین حال یادآور گردید که «البته وزراء دولت ایران به ملاحظه دوستی و یگانگی که در بین است انتظار دارند که خواهش آنها به همین تناسب از طرف دولت انگلیس پذیرفته شود.[67]»

حتی به ادعای برخی محققان،‌ امیر در فکر اصلاح سپاه ایران و تسخیر هرات و سپس لشکرکشی به هند بود[68].

پذیرش چنین ادعایی با توجه به توانایی ها و نیروی نظامی ایران در آن هنگام مشکل است، ولی اگر چنین قصدی داشته است می تواند به عنوان نوعی مبارزه جویی و ضربه زدن به منافع بریتانیا تلقی گردد. ولی باید اذعان کرد که او بیشتر تلاش می کرد که از طریق غیر مستقیم یعنی اعتلای فرهنگ، اقتصاد و صنعت داخلی به مبارزه با انگلیس بپردازد و از نفوذ آن دولت بکاهد

کلنل شیل، طی نامه ای به وزرات خارج انگلیس می نویسد:

«... او مردم را به خرید کالاهای ساخت وطن تشویق می کند، و این جریان باعث خواهد شد که جریان تجارت انگلیس در ایارن رو به کسادی برود[69]»

دخالت های وزرای مختار روس و انگلیس در ایران پس از عهدنامه ترکمانچای بسیار زیاد شده بود به گونه ای که حتی برای صدر اعظم ایران تعیین تکلیف نموده و سعی می کردند نظرات خویش را بر وی تحمیل کنند. آنها در پی ادامه این دخالت خویش در دوره زمامداری امیر کبیر نیز بودند، چنان که در این دوره برای برخی از سرسپردگان ایرانی خویش اقدام به وساطت کرده و یا خواهان اعطای برخی امتیازات برای آنها بودند که با واکنش تند امیر مواجه گردیدند و به آنها ثابت گردید که او هم چون صدر اعظم های پیشین نیست. یکی از این سرسپردگان میرزا آقا خان نوری بود که اسرار سیاسی دولت را در امور داخلی و همچنین گفتگوهای امیر را با سفارتخانه های خارجی، به طور محرمانه به سفارت انگلیس در تهران خبر می داده است.

شیل در گزارش خود به پالمرستون، وزیر خارجه انگلیس از نفرت امیر کبیر ازوی سخن می گوید و اینکه احتمال دارد او را دستگیر کند و اموالش را نیز مصادره کند[70]. حتی هنگامی که کلنل فرنت کاردار سفارت انگلیس به وساطت آقاخان نوری پرداخت، با واکنش منفی امیر مواجه شد[71]. ولی برخورد سخت تر او را در برابر وزیر مختار انگلیس بسیار آشکارتر می بینیم هنگامی که برای دو تن از اهالی شوشتر که زمانی در حیدر آباد ساکن بوده اند، تقاضای پرداخت وظیفه کرد! امیر در اینجا به وضوح منافع و مصالح ملی را مطرح کرد و استقلال خود را در امور داخلی ایران به خوبی نشان داد:

«... در هر حال دوستدار از جانب سنی الجوانب اقدس شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه مأمور است که به آن جناب بالصراحه اظهار دارد که خود را در دادن و ندادن وظایف و مستمریات ایران به ارباب استحقاق که یکی از امورات داخله ملکیه است مختار می دانم که به هر کس که لایق است می دهم و به هر کس که لازم ندانستم نمی دهم. محو و اثباتش موقوف با رضای خودمان است.[72]»

حتی در ارتباط با برخی بحران های داخلی که دولت با مشکلات جدی مواجه گردیده بود و نیاز به کمک بیگانگان داشت، ترجیح داد بدون دخالت آها مشکل را حل کند. در جریان شورش سالار[73] (پسر آصف الدوله) هنگامی که کلنل شیل تقاضای دخالت برای خواباندن آن شورش را کرد، امیر دخالت سفرای بیگانه را باعث لطمه به دولت ایران دانست و به گفته واتسن حتی شنیده شد که امیر گفته بود ترجیح می دهد برای انقیاد مردم هزار تلفات بدهد تا اینکه با دخالت اجنبی آنجا را متصرف شود.[74]»

در واقع سیاست مستقل امیر برای او نه معتمدی در میان روس ها و نه میان انگلیس ها فراهم نمی ساخت[75] و همین سیاست همانگونه که خواهیم دید از اسباب اصلی و عمده کشتن وی گردید. همسر وزیر مختار انگلیس در ایران، لیدی شیل به خوبی به این وی‍ژگی امیر پی برده بود. او پس از برکناری وی از قدرت درباره اش گفت: «صدر اعظمی که واقعاً برای حکومت لایق بود، و البته گاهی هم در کمال بی احتیاطی به مقابله و مواجهه با دو شیر بر می خواست، دو شیری که به گفته صدر اعظم پیشین بره مطیع و آرام ایران را در میان گرفته بودند.[76]»

یکی از قدرت های اروپایی که در سده نوزدهم تلاش زیادی برای ورود به ایران و پیگیری سیاست های خود در این کشور انجام داد فرانسه بود که در رقابت با دیگر دولت های اروپایی و به منظور ضربه زدن به منافع رقیبانی همچون انگلیس و روسیه قراردادهایی با ایران امضا کرد و هیئت هایی میان دو طرف رفت و آمد کردند. با این حال فرانسویان در روابط خود با ایرانیان بسیار ضعیف عمل کردند و نتوانستند موفقیت قابل توجهی به دست آورند و رقیب آنها انگلستان توانست جایشان را در ایران بگیرد.

تیرگی روابط دو دولت ایران و فرانسه به دوره های بعد نیز کشیده شد. به ویژه به هنگام وزارت امیر کبیر به وضوع دیده می شود. امیر برای اصلاح هیأت فرماندهی و تربیت صاحب منصب از دولت فرانسه کمک نگرفت، علت اصلی آن باید تیرگی روابط دو دولت در این زمان باشد حتی سفیر فرانسه بساطش را جمع کرد و رفت. از سوی دیگر امیر، فرانسویان را یک مشت مرد فضولی می دانست[77]. او عهدنامه تجاری که با حاج میرزا آقاسی امضا کرده بودند را تأیید نکرد زیرا به نظرش صلاح و صرفه دولت ایران در بستن چنین عهدنامه تجارتی نیست و در اکثری از فصول آن نفع دولت فرانسه و مرز دولت علیه ملاحظه می شود.»

تهدیدهای وزیر مختار فرانسه، گراف سرتیژ به قطع ارتباط با ایران نیز تأثیری در امیر نکرد.

استفاده از نیروی سوم در سیاست خارجی

یکی از سیاست های آشکار امیر، همانگونه که ذکر شد، اندیشه بی طرفی ایران در قبال قدرت های بزرگ بود و تلاش می کرد که در برابر تقاضاهای آنها ایستادگی کند. این تفکر را رمضانی به عنوان «نوپردازی در دیپلماسی ایران» مطرح کرده و آن را «سیاست توازن» نامیده است[78]. در سال 1850 امیر کبیر متوجه آمریکا گردید. دولت آمریکا به علت پیروی از دکترین مونرو در امور دیگر کشورها دخالت نمی کرد[79]. لذا امیر می توانست به آن دولت به عنوان نیروی سوم در سیاست خارجی خود نگاه کند، به ویژه اینکه او به رقابت میان دو دولت آمریکا و انگلیس در خلیج فارس پی برده بود. وی به جلب همکاری آمریکا برآمد و با آن دولت پیمان بازرگانی و کشتیرانی بست[80].

بدین گونه با توجه به شناختی که از غرب و رقابت های موجود میان غربی ها پیدا کرده بود به سیاست خارجه خود جانی تازه بخشید.

او عملاً با این کار خود توانست دولت ایران را به صورت دولتی فعال در صحنه بین الملل نشان دهد، نه پیش از امیر و نه پس از وی چنین چیزی را مشاهده نمی کنیم. تأسیس مدرسه دارالفنون در تهران نیز از جمله برنامه های جالب توجه امیر محسوب می شود. نگاهی به این مدرسه از جهت علمی از یک سو نشان دهنده بینش بالای بنیانگذار آن است، از سوی دیگر انتخاب اساتید و ملیت آنها بینش سیاسی خاص او را بر ما نمایان می سازد.

تأسیس مدرسه دارالفنون

یکی از اقدامات ارزنده و اساسی که طی وزارت امیر کبیر صورت گرفت، تأسیس مرکز علمی تحت عنوان دارالفنون بود. تأثیر پذیری امیر از غرب در بنیانگذاری آن و استفاده از معلمین اتریشی برای تدریس به خوبی گویای اندیشه های فرهنگی و اهداف سیاسی وی می باشد. همانگونه که پیش از این دیدیم امیر پیش از انتصاب به صدارت عظمایی، سفرهایی به روسیه و عثمانی رفت و از نزدیک با تحولاتی که در آن مملکت ها صورت گرفته بود آشنا گردید. فکر ایجاد مدرسه ای در ایران همچون مدارس علمی به سبک جدید که در روسیه و عثمانی وجود داشت از این سفرها برای او به وجود آمد.[81]

و به همین دلیل است که پس از بر عهده گرفتن منصب مهم صدر اعظمی در پی تأسیس آن برآمد. او هدف خویش را از تأسیس دارالفنون چنین بیان می کند:

«امنای دولت مقرر داشتند، تعلیم خانه ای بسازند که علوم و صنایع در آن تعلیم و تعلم شود، برای تحصیل علوم غریبه از بابت حکمت و هندسه و متون شناسی و آداب جنگ و غیره،‌ مدرسه ای تأسیس یافت.[82]»

نقشه این مدرسه به وسیله میرزا رضا مهندس (از دانشجویان اعزامی ایران به انگلستان در دوره فتحعلی شاه) کشیده شد و در سال 1266 بنای آن آغاز گردید[83]. و در اواخر سال 1267 بخش شرقی آن به پایان رسید و بقیه ساختمان تا اوایل 1269 پایان یافت. در گوشه شمال شرقی آن تالار تئاتر و در پشت آن کارخانه شمع کافوری و آزماشگاه فیزیک، شیمی و دواسازی، ساخته شد. چاپخانه ای هم به آن ضمیمه کردند و کتابخانه و سفره خانه ای نیز برایش ساختند[84].

دارالفنون روز یکشنبه 5 ربیع الاول سال 1268 (اندکی پیش از کشته شدن امیر کبیر) گشایش یافت.

با اینکه در ابتدا قرار بود 30 نفر شاگرد بین 14 و 16 ساله در دارالفنون پذیرفته شوند در نخستین سال افتتاح مدرسه تعداد این شاگردان به چندین برابر افزایش یافت!

مهندسی 12 نفر، توپخانه 26 نفر، پیاده نظام 39 نفر، سواره نظام 5 نفر، طب و جراحی 20 نفر، فیزیک و شیمی و دواسازی 7 نفر، معدن شناسی 5 نفر.

در حقیقت این دانشجویان هر کدام در شعبه های هفت گانه ای که در دارالفنون تأسیس یافته بودند تحصیل می کردند که البته بر رشته های مذکور، تاریخ و جغرافیای طبیعی، ریاضی، زبان فرانسه و امثال آن نیز در دارالفنون تدریس می شد[85].

در میان آموزش هایی که در این مدرسه داده می شد آموزش نظامی مورد تأکید فوق العاده امیر کبیر بود[86]. و به نظر می رسد علیرغم اینکه در شرایط صلح کار می کرد ولی تحت تأثیر دوره جنگ های ایران و روس قرار داشته و کاملاً راه عباس میرزا و قائم مقام را ادامه می داد. شاید برخی از برنامه های نظامی را در نظر داشته است و برای انجام آنها نیاز به زمان داشته که توطئه های داخلی و خارجی این فرصت را به او نداد!

آدمیت درباره تأثیر این بنیاد فرهنگی در ایران می نویسد:

«یکی از نظر تحول عقلانی، توانست خلأ فکری موجود و نقیصه های آموزشی پیشینیان را رفع نماید.

دوم آنکه: در سال تأسیس مدرسه معلمان کتاب های جدیدی را تألیف کرده که عمدتاً توسط مترجمان و شاگردان مدرسه تألیف شدند. در واقع دارالفنون دریچه ای به جهان معرفت نو باز کرد.

سوم آنکه: با گذشت زمان فارغ التحصیلان مدرسه گروه جدیدی را که بیشتر از فرزندان اعیان و اشراف و لشکریان طبقه روشنفکران جامعه تشکیل دادند که توانستند در تحول فکری دو نسل بعد اثر گذارند[87]»

آنچه که در تأسیس این مدرسه جنبه سیاسی پیدا می کند و نشان دهنده هوش و درایت امیر کبیر است، برگزیدن اساتید آن است. او برای این کار از اساتید بیگانه و ایرانیان فرنگ دیده ای که در آنجا تحصیل کرده بودند کمک گرفت. با توجه به نفوذ فوق العاده دولت های روسیه و انگلیس در ایران و نقش استعماری این دولت ها، امیر همان گونه که در برنامه سیاست خارجی خود عمل کرده بود، از نیروی سومی استفاده کرد که از سیاست بی طرف برخوردار بود و همچنین دارای پیشینه استعماری نبود. به همین منظور از دولت اتریش برای این هدف خود بهره گرفت[88].

وی موسو جان داود مترجم اول دولت ایران را به وین فرستاد و از امپراطور اتریش اساتیدی برای دارالفنون درخواست کرد.

«و هفت تن از مردم صاحب منصب که هر یک در فن خویش محلی بودند، امپراطور آستریه به اتفاق او روانه درگاه ملک الملوک ایران نمود. نخستین معلم پیاده، دوم معلم سواره، سیم معلم توپخانه، چهارم معلم هندسه، پنجم معلم علم طب، ششم معلم دوا ساختن و عقاقیر شناختن، هفتم معلم شناخت معادن و تدبیر آن.[89]»

«دکتر پولاک» که خود از اساتید استخدامی از اتریش بود و دیر زمانی در ایران خدمت کرد حدود ده سال و سفرنامه ارزنده ای از خویش بر جای گذاشته است،‌ در این ارتباط می نویسد:

«نیت امیر کبیر آن بود که معلمین استخدام شده را حتی المقدور از سیاست مملکت بر کنار نگاه دارد تا اینکه آنان یک سره و یک دله به کار تدریس و تعلیم خود سرگرم باشند. به همین سبب از روس ها و انگلیس ها و همچنین فرانسوی ها فاصله گرفت و یکی از مخلصین خود را که مردی محترم بود به نام میرزا داود خان ارمنی به اتریش فرستاد تا در آنجا به استخدام معلمین مناسب بپردازد.

وی در مدت کوتاهی موفق به جلب موافقت افسران زیر شد:

سروان زاتی برای رشته مهندسی،‌ سروان گرموان برای پیاده نظام، ستوان یکم کرزیس که فعلاً سرگرد بازنشسته است برای رشته توپخانه،‌ ستوان یکم نمیرو برای سواره نظام. برای قسمت معادن آقای چارنوتا به استخدام درآمد و در اثر توصیه های محبت آمیز استادان دانشگاه وین یعنی آقایان دو مرایشر و دیتل مرا برای معلمی رشته داروسازی برگزیدند.»

به دلیل اینکه اتریش در ایران نمایندگی سیاسی نداشت به افسران مذکور اعلام شد که: اقدامات آنها کاملاً جنبه شخصی و فردی دارد[90]. مدت خدمت این اساتید 5 سال و حقوق سالیانه هر کدام از آنها 600 تومان تعیین گردید. از آنجایی که این تعداد معلم برای کلیه رشته های موجود در دارالفنون کافی نبود و همچنین نیازی که به مترجمین برای تدریس این اساتید داشتند لذا از میان اروپائیانی که در خدمت دولت ایران بودند و نیز برخی از ایرانیانی که در اروپا تحصیل کرده بودند استفاده کردند[91].

علیرغم زحمت و تلاشی که امیر کبیر در استخدام اساتید اتریشی از خود نشان داد، آنها چندان موفق نبودند. عوامل آن می توانست مربوط به این اساتید باشد که با روحیه ایرانیان آشنایی نداشتند و نیز ناشی از غرض ورزی برخی از دولتمردان و یا کارشکنی دولت های خارجی! آقای نوایی معتقد است که در انتخاب آنها دقت و توجه کافی به کار نرفته بود[92].

ولی از آنجایی که اهداف سیاسی خاص را که امیر در نظر داشت تأمین می کردند لذا در مدرسه مورد نظر به کار گرفته شدند. با این حال اندکی پیش از رسیدن اساتید اتریشی به ایران، امیر کبیر از کار برکنار گردید.

دکتر پولاک که خود از اعضای این هیئت محسوب می شد در سفرنامه اش می نویسد:

«در 24 نوامبر 1851 به تهران رسیدیم، پذیرایی سردی از ما شد، احدی برای تهنیت به استقبال ما نیامد و به زودی آگاه شدیم که صحنه در این فاصله به زیان ما تغییر کرده است. چند روزی پیش از ورودمان امیر در اثر توطئه های داخلی دربار، به خصوص از جانب مادر شاه که دشمن سرسخت تلاش های اصلاح طلبانه او بود دچار بی مهری شاه شده بود[93]».

سرنگونی و قتل امیر

درباره علت یا علت های مغضوب واقع شدن امیر کبیر مسائل گوناگونی مطرح گردیده است که باید به دو دسته علت های داخلی و خارجی تقسیم گردد. بخشی از آنها مربوط به شخصیت و رفتارهای امیر کبیر و روابط با شاه مربوط می شد و بخشی نیز به عملکرد او در برابر درباریان. با توجه به قدرت مطلقه و استبدادی شاه در ایران و ارتباط نزدیکی که میان شاه و صدر اعظم بود، گاه و بیگاه برخوردهایی میان آنها پیش می آمد. در چنین وضعیتی صدر اعظم می بایست با پذیرش نظر شاه بلافاصله مشکل به وجود آمده را حل می کرد در غیر این صورت رخدادهای بعدی قابل پیش بینی نبود.

آنچه در روابط میان امیر کبیر و ناصرالدین شاه مشاهده می شود نوعی غرور و تحکم و خود رأیی از سوی صدراعظم در برابر شاه است![94] شاید جوان بودن شاه، بی تجربگی او در امر سلطنت، وصلت امیر با خانواده سلطنتی، مدت زمان خدمت نسبتاً طولانی او در دستگاه حکومتی قاجار را بتوانیم از جلمه علل این رفتار امیر بدانیم.

خورموجی در این ارتباط می نویسد:

«امیر رویه تکبر و تجبر و شیوه مذمومه تحیر و تبختر پیش گرفت. به اطمینان خدمت و استظهار مضاهرت در حضرت جم مرتبت گستاخانه محاورت می کرد و امورات مملکتی را بدون اجازه و رخصت به صوابدید خود به انجام می رسانید.

طبیعت غیور سلطنت و غرور شباب و فراغت را زیاده تحمل و طاقت نماند، خاطر مبارک شاهی مکدر و اتمام امرش مقدر گردید[95]

علاوه بر این قدرت فزاینده امیر و چیرگی او بر کارها و به حاشیه راندن شاه از جمله اسباب وحشت و اضطراب شاه از او بود،‌ در این میان برخی درباریان مغرض نیز به توطئه چینی بر ضد او و ترسانیدن شاه از او پرداختند.

پولاک پزشک اتریشی دربار ناصری که در آن هنگام شاهد وقایع بوده است می نویسد:

«شاه صدور فرمان قتل امیر را نوعی دفاع از خود تعبیر می کرد زیرا حیثیت امیر چندان بالا رفته بود که مردم فقط او را می شناختند و از او حساب می بردند، در حالی که مقام شاه در درجات بعد قرار گرفته بود. به هر حال این اندیشه و نگرانی شاه به کلی هم بی دلیل نبود. زیرا ممکن بود امیر با همه اخلاص و فدویتی که داشت به مرور زمان در اثر اوضاع و احوال کارش به جایی بکشد که نقش غاصبی را بخواهد ایفا کند.[96]»

از این گفته پولاک مشخص می شود که در آن هنگام شاه نگرانی هایی از امیر داشته است و احتمال خطر از جانب امیر نیز در میان بوده است.

ناصر الدین شاه برادر ناتنی داشت به نام عباس میرزا، که خود و مادرش بسیار مورد توجه محمد شاه بودند. او آنچنان نزد محمد شاه عزیز بود که احتمال انتخاب وی به جای ناصرالدین میرزا نیز وجود داشت. به همین دلیل روابط خوبی با این برادرش نداشت. با این که امیر نیز چندان دوستی با این عباس میرزا نداشت با این حال مفسدین به ارض والده شاه رسانیدند که عباس میرزا با امیر نظام یکی شده و شاه را کشته، عباس میرزا را شاه خواهند کرد.[97]»

به گفته خورموجی نخستین اختلاف آشکار میان امیر کبیر و ناصرالدین شاه بر اثر اقامت او پیش آمد در حالی که شاه قصد داشت او را در قم اسکان دهد، امیر کبیر مخالف اقامت او در این شهر بود و این زمینه ایجاد کرد که مخالفین دلایل و براهین به لباس های رنگین و سخنان شیرین در حضرت پادشاهی یکایک به سعایت اتابک معروض می داشتند[98]»

تلاش امیر برای تبعید پیشخدمت مخصوص شاه به نام میرزا محمد علی به گروسی نیز باعث کدورت در بین طرفین گردید. علیرغم اینکه شاه نظر او را پذیرفت ولی در دل از او ناراحت گردید[99]. و این نیز باعث شد که دشمنان امیر کبیر و در رأس آن مادر شاه مهد علیا و میرزا آقاخان نوری بودند بر ضد او به توطئه چینی مشغول شوند و ذهن شاه را نسبت به وی مکدر سازند.

بالاخره تمامی عواملی که می توانست امیر را نزد شاه جوان خطرناک جلوه دهد و توطئه هایی که از سوی عوامل داخلی و احیاناً خارجی بر ضد او صورت گرفت،‌ به برکناری وی از صدارت و سپس تبعید او به کاشان منجر گردید[100].

وزیر مختار روسیه در تهران در 27 محرم 1268 ه.ق کلیه اعضای سفارت خانه را با لباس متحد الشکل به محافظت خانه امیر گذاشت، از آنجایی که مادر و خواهر شاه در آنجا زندگی می کردند، شاه خانه امیر را ملک شخصی خود می دانست و راضی به این امر نمی شد لذا در ساعت 3 شب با فرستادن نیروهای نظامی، روس ها خانه امیر را ترک کردند[101].

این اقدام روس ها در تبعید امیر کبیر نقش اساسی ایفا کرد. خانم شیل که خود شاهد تبعید امیر و خانواده اش به کاشان بوده در این ارتباط می نویسد:

«تصادفاً با گروهی در ابتدای جاده اصفهان مواجه شدیم که همان قافله حامل امیر و شاهزاده خانم همسر امیر بود هر دوی آنها درون تخت روانی حرکت می کردند که در محاصره قراولان قرار داشت. این صحنه که بی شباهت به تشییع جنازه نبود،‌ به قدری منظره غمناکی داشت که من تاکنون شبیه آن را ندیده بودم ... انگار سرنوشتی را که منتظر او بود احساس می کردم![102]»

دشمنان امیر پس از برکناری و تبعید او به کاشان همچنان به فعالیت بر ضد او ادامه دادند و موفق شدند فرمان قتل او را نیز از شاه جوان بگیرند[103]. آنها توانستند او را از همسر باوفایش که مراقبش بود جدا سازند و نهایتاً در 18 ربیع الاول 1268 ه‍.ق او را کشتند.

«با حکم قهرمان طبیعت سلطنت، خلیل خان بیات، با یکصد سوار مشار الیه را با منتثبان به کاشان برد، در قریه فین عزلت گزین گردانید. پس از گذشت یک اربعین بر حسب صوابدید امنا فنایش بر بقا مرجح گردید. حاجی علی خان فراش باشی به کاشان شتافت. روز 18 ربیع الاول در گرمابه بدون ظهور عجز و لابه ایادئی که مدتی متمادی از یمین و یسار اعادی و اشرار را مقهور و خوار می داشت، فساد دژخیم نهاد اجل به قصد یمین و یسارش پرداخته به دیار عدمش روانه ساخت.[104]»

کشته شدن امیر کبیر به فرمان ناصرالدین شاه ضربه سختی برای ایران و ایرانیان محسوب می شد. اقدامات اصلاحی او در زمینه های گوناگون در صورتی که ادامه می یافت تغییرات ژرفی در ایران به وجود آورد ولی همان گونه که ذکر شد نیروهای قدرتمند داخلی که مادر شاه در رأس آنها قرار داشت و سفیران روس و انگلیس که منافع خویش را در خطر می دیدند به سختی به تکاپو افتادند و موفق شدند او را از پای درآورند[105].

با این وجود در نامه ای که جستن شیل وزیر مختار انگلیس نامه وزیر امور خارجه آن کشور را به میرزا آقاخان فرستاد در باره قتل امیر کبیر آن را امری شنیع و وحشی منشآنه خواند و اعلام کرد که «اگر علیحضرت شاه اینگونه تصور می کنند که از صدور این گناه عظیم خیر اندیشی هایی که نسبت به دولت ایران داشتند کاسته نخواهد شد درباره خیالات دولت انگلیس خبط کلی کرده اند.[106]»

چنین برخوردی از سوی دولت مردان انگلیس را باید به عنوان یک ژست سیاسی تلقی کرد زیرا اقدامات امیر مورد پسند دولت انگلیس نبود و در ضمن شخصی که پس از او به عنوان صدر اعظم ایران انتخاب گردید میرزا آقاخان نوری از نوکران شناخته شده انگلیسیان شناخته می شد، لذا مرگ امیر کبیر فرصت مناسبی برای آن دولت فراهم می آورد!

وزیر مختار روسیه نیز از روی کار آمدن شخص انگلوفیلی چون میرزا آقاخان نوری به جای امیر کبیر وحشت کرده بود[107]. زیرا امیر جانب هیچ کدام از قدرت های استعماری یعنی روس و انگلیس را نمی گرفت.

امیر کبیر از خانواده ای ضعیف بود و فقط با توانایی های شخصی خود بود که توانست مدارج ترقی را در دربار قاجار طی کند تا به بالاترین منصب یعنی صدارت اعظمی برسد. تحولاتی که در جامعه ایران در حال وقوع بود و این تحولات به ویژه در سده نوزدهم با ارتباطاتی که با دولت های غربی ایجاد شد دچار دگرگونی اساسی گردید. مدت زمان طولانی خدمت او در دستگاه های دولتی و توجه به نقاط ضعف و قوت آنها و قرار گرفتن در جوار بزرگانی چون قائم مقام ها و عباس میرزا و از همه مهمتر مسافرت هایش به خارج از کشور، او را دارای بینش و شناختی از غرب کرده بود که قادرش می ساخت به هنگام در دست گرفتن صدارت به خوبی در برابر آن واکنش نشان دهد و برنامه های دولت های غربی را درباره ایران تا اندازه ای بی اثر سازد و فعالیت های لازم را برای پیشبرد اصلاحات در مملکتش انجام دهد.

به گفته وزیر مختار انگلیس، امیر کبیر از امور سیاسی اروپا و بنیادهای اجتماعی مغرب آگاهی داشت. او همواره در باره سیستم حکومت کشورهای ژرمنی با اروپایی ها گفتگو می کرد[108]. وی حتی از وضعیت روزنامه های آن ممالک وتفاوت های موجود میان روزنامه های عثمانی و اروپا اطلاع داشت[109]. ولی باید به این نکته توجه کرد که او به دنبال فرنگی کردن مملکت نبود[110]. بلکه قصد داشت از دستاوردهای آنها برای پیشبرد مقاصد مملکت خویش بهره بگیرد، حفظ اصالت ایرانی و به وجود آوردن تلفیقی از سن ملی و نوآوری ها از برنامه هایی بود که در دست اقدام داشت[111].

شاید تلاش های اصلاحی او در زمینه های گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی برای ایجاد هویت مستقل ایرانی در برابر قدرت های بزرگ غربی آن زمان بود زیرا تا هنگامی که ایرانیان از نظر سیاسی، اقتصادی ضعیف بودند نمی توانستند از استقلال خود دم بزنند و مجبور به تسلیم در برابر خواسته های دیگران بودند.

علاوه بر این سیاست خارجی فعال و پویایی که امیر در پیش گرفت و با قدرت و سیاست برنامه های خارجی خود را پیش برد حاکی از شناخت ویژه او از غرب می باشد، در این رابطه استفاده از قدرت سوم در سیاست خارجی (ایجاد روابط با دولت های آمریکا و اتریش و امضای قراردادهایی با آنها)، بینش سیاسی و‌ آگاهی او از رقابت های موجود میان قدرت های غربی را بر ما آشکار می سازد. شکست امیر در اجرای برنامه هایش از سوییی به برخی ویژگیهای شخصیتی او، قدرت و یکپارچگی نیروهای مرتجع داغخلی و منافع پیوند خورده دولت های اروپایی با این نیروها و غفلت او از توانایی های بالای آنها مربوط می شد.

امیر کبیر هم چونه تمام بزرگان تاریخ دارای دشمنانی سرسخت بود که تا پای جان با او جنگیندند و نهایتاً موفق شدند او را از پای درآورند. نابودی چنین شخصیتی که می توانست خدمات شایانی به مملکت خویش بنماید و ایرانیان را از مواهب خدمات خوش بهره مند گرداند، ظلم بزرگی بود. جای خالی امیر را کسی نتوانست در تاریخ ایران پر کند.

گفته شده است که ناصر الدین شاه پیوسته بر مرگ او تأسف می خورده است![112] و حتی در نصیحت به پسرش مظفرالدین میرزا ولیعهد به او نوشت:

«قدر نوکر خود را بدان، من چهل سالی است بعد از امیر خواستم از چوب آدم بتراشم و نتوانستم.[113]» نویسندگان بیگانه و خودی نیز در وصف شخصیت او و برنامه های اصلاحی اش مطالب جالب توجهی نوشته اند.

واتسن که خود از کارگزاران استعمار انگلیس در ایران است و در تاریخ قاجاری ایرانیان را مورد حملات و نیش و کنایه خویش قرار می دهد، درباره امیر می نویسد:

«شاید در تمام مشرق زمین بین فرمانروایان و نامدارانی که نامشان در تاریخ کنونی ایران ذکر شده تنها کسی که واحد خصائل و تعلیمات دی جونس بوده و او را زیبنده و شایسته چنین توصیف است مولود این پاک نهاد از بزرگترین موهبت های رحمان بود[114]» و ناظم الاسلام کرمانی او را کسی می داند که باعث بیداری ایرانیان وقدم گذاردن آنها به راه تمدن بوده است[115] جابری انصاری نیز با افسوس «عهد او را چون دوران گل» می خواند و سیاست عاقلانه و عادلانه اش را باعث عمران و آبادانی می داند[116].



[1] آدمیت، فریدون، امیر کبیر و ایران،‌تهران، امیرکبیر، 1378، چاپ هشتم، 137

[2] آدمیت، فکر آزادی، مقدمه نهضت مشروطیت، ص 34

[3] آدمیت، امیر کبیر، ایران، ص 380

[4] آبراهامیان، همانچا، ص 70-69

[5] رجایی، فرهنگ، مسئله هویت ایرانیان امروز، ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ، تهران، نشر نی، 1382، ص 198

[6] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 363-354-353

[7] آدمیت، فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، ص 48

[8] همانجا، ص 45

[9] همانجا، ص 48، و همچنین ر.ک آبراهامیان، ایران پس از دو انقلاب، ص 70

[10] همانجا، ص 53-52 و نیز ر.ک وحدت، فرزین، رویارویی فکری ایران با مدرنیت، ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران، ققنوس، 1382، چاپ اول، ص 59

[11] آدمیت، همانجا، ص 50

[12] آبراهامیان، همانجا ص 71-70

[13] آدمیت، همانجا، ص 55

[14] آدمیت،‌فریدون، اندیشه و ترقی وحکومت قانون،‌عصر سپهسالار، تهران، خوارزمی، 1356

[15] شمیمم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 158

[16] آدمیت،‌ امیر کبیر و ایران، ص 35، کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 51

[17] جهانگیر میرزا، تاریخ نو،‌ص 86

[18] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 58-157

[19] آدمیت، امیر کبیر و ایران،‌ص 42-38

[20] آدمیت، همان، ص 189

[21] آدمیت، همان ص 215

[22] کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 52

[23] درهمین رساله برخی از این سفرنامه ها مورد بررسی دقیق قرار گرفته اند.

[24] ادمیت: امیر کبیر و ایران، ص53 : نجمی: وزیران مقتول ایران،ص161.

[25] مکی: زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر،ص 7، جان اج لونز:«امیرکبیر، نوژرداز ایران در سده نوزدهم»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، سال یازدهم، شماره سوم و چهارم 1375،ص33.

[26] آدمیت: همان،ص56

[27] نجمی: همان، ص163: شمیمک ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 160

[28] مکی، زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 10، آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 60

[29] یغمایی، مدرسه دارالفنون،‌ص 14، آدمیت، همان، همان صفحه، نجمی، وزیران مقتول ایران، ص 162

[30] سفرنامه خسرو میرزا به پطرز بروگ، نوشته میرزا بهاء الدین افشار

[31] آدمیت، همان،‌ص 165

[32] عباس اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان امیر کبیر، تهران، دانشگاه تهران، 1340،‌ص 37

[33] آدمیت، امیر کبیر و ایران،‌ص 71-70

[34] ابراهیم صفایی، یکصد سند تاریخی، تهران، نشر انجمن تاریخ، 1352، ص 7-46

[35] عبدالرزاق مفتون، مآثر سلطانیه،‌ص 188، استانفورد جی، شاو، ازل کورال شاو، تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضان زاده، مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس، 1370، چ ئ.ک، ص 290-107

[36] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 82-181، مکی،‌زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 122، جهانبگلو، ایران و مدرنیته، ص 15، آبراهامیان،‌ایران بین دو انقلاب،‌ص 70-69، لورنز، امیر کبیر، نوپرداز ایران در سده نوزدهم، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، ص 33

[37] آدمیت، همان، ص 158

[38] آدمیت، همان، ص 371

[39] شیل، خاطرات لیدی شیل، ص 157، وزیران مقتول ایران، ص 208

[40] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 188

[41] آدمیت، همان، ص 158، یغمایی، دارالفنون، ص 18، ناطق، کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران، ص 7

[42] آدمیت، همان، ص 85-184

[43] آدمیت، همان، ص 85-184، رضاقلی، جامعه شناسی نخبه کشی، ص 115

[44] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 380

[45] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 203

[46] خورموجی، حقایق اخبار ناصری، ص 45، شیل، خاطرات لیوی شیل، ص 222،‌ آل داود،‌اسناد و نامه های امیر کبیر، ص 134

[47] مکی، زندگانی میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 41-40

[48] هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر ایران، ص 13

[49] رائین، حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص 32-229، شمیم،‌ ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 347، مهدی نیا، قتل های سیاسی و تاریخی 30 قرن ایران، ج اول، ص 628

[50] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 34-423

[51] جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص 273

[52] رائین، حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص 237

[53] کرزن، ایران و قضیه ایران،‌ج اول، ص 90-589

[54] عباس خالصی (شیرازی)، تاریخچه بست و بست نشینی، تهران، انتشارات علمی،‌1366،‌ص 42-140

[55] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 220

[56] آدمیت، همان، ص 4-402، زرگری ن‍اد،‌تحول اندیشه های سیاسی در دوره قاجاریه، پایان نامه دکتری، ص 616

[57] مکی، زندگانی میرزا تقلی خان امیر کبیر، ص 67

[58] شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 343

[59] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 217

[60] آدمیت، همان، ص 247

[61] ال داوود، اسناد ونامه های امیر کبیر، ص 147

[62] حسین مکی، امیر کبیر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360، ص 92-191

[63] مکی، امیر کبیر، ص 8-47

[64] آل داود، اسناد و نامه های امیر کبیر، ص 15-114

[65] فلور، جستارهایی از تاریخ ایران در عصر قاجار، ج 2، ص 78-176

[66] آل داود، اسناد و نامه های امیر کبیر، ص 118

[67] مکی، امیر کبیر، ص 2-91

[68] مکی، امیر کبیر، ص 40-139

[69] شیل، خاطرات لیدی شیل، مقدمه مترجم، ص 5-4

[70] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 196

[71] اقبال، میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 50-249

[72] آل داوود، اسناد و نامه های امیر کبیر، ص 86-183

[73] عباس اقبال، تاریخ ایرا»، ص 22-815 و مکی، امیر کبیر، ص 82-272

[74] واتسون، تاریخ قاجار، ص 248

[75] هوشهنگ مهدی، سقوط میرزا تقی خان امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر ایران، ص 31، نجمی، وزیران مقتول ایران، ص 174

[76] شیل، خاطرات لیدی شیل، ص 222

[77] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 289

[78] لورنز، امیر کبیر، نوپرداز ایران در سده نوزدهم، اطلاعات سیاسی، اقتصادی،‌ سال یازدهم، شماره سوم و چهارم، آذر و دی 1375 خورشیدی، ص 36

[79] هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر، ص 16

[80] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 90-189 و ص 417 همچنین رضاقلی، جامعه شناسی نخبه کشی، ص 143

[81] اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان امیر کبیر، ص 481،‌ آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 347

[82] محمد علی اکبری، میرزا تقی خان امیر کبیر در ترازوی تنقیه، تاریخ معاصر ایران، کتاب هفتم، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، تهران، 1374، ص 80

[83] شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 163

[84] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 349

[85] آدمیت، همان، ص 357، نوایی، ایران و جهان، ج 2،‌ ص 505، شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 163

[86] اکبری، میرزا تقی خان امیر کبیر در ترازوی تنقیه، تاریخ معاصر ایران، کتاب هفتم، ص 86، ناصر نجمی، تهران عهد ناصری، انتشارات عطار،‌تهران، 1364، ص 99

[87] آدمیت، امیر کبیر و ایران،‌ص 49-348

[88] مستوفی، شرح زندگانی من، ج اول، ص 70 ، اعتماد السلطنه، مرآت البلدان،‌ ج 2،‌ ص 1079، بغمایی،‌مدرسه دارالفنون،‌ص 49، هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر، ص 16، آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 356، عهد قاجار: بازنگری در تاریخ قاجار، ص 165

[89] سپهر، ناسخ التواریخ، ص 1170

[90] یاکوب، ادوراد پولاک، سفرنامه پولاک، ایران و ایرانیان، ترجمه کیکاوس جهانداری،‌ انتشارات خوارزمی، تهران، 1368، چ دوم، ص 206

[91] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 363، نوایی، ایران و جهان، ج 2، ص523-506

[92] نوایی، ایران و جهان، ج 2، ص 523

[93] پولاک، سفرنامه پولاک، ص 207

[94] لیدی ماری شیل، خاطرات لدی شیل، ترجمه حسن ابوترابیان، نشر نو،‌ تهران، 1368، ص 158، لین تورنتم، تصاویری از ایران (سفر کلنل ف. کلباری به دربار شاه ایران)، ترجمه مینا نوایی، دفتر پژوهش های فرهنگی، تهران، 1374، ص 86

[95] خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، ص 104

[96] پولاک، سفرنامه پولاک، ص 208

[97] عباس میرزا ملک آرا، شرح حال عباس میرزا ملک آرا، ص 48

[98] خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، ص 104

[99] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 72-471

[100] فوران، تحولات اجتماعی ایران، ص 248، کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ص 53، حافظ فرمانفرماییان، خاطرات سیاسی امین الدوله به کوشش ایرج افشار، امیر کبیر، تهران،‌1370، ص 9، آدمیت، پیشین، ص 484، ساسانی، سیاست گران دوره قاجار، ص 4

[101] آدمیت، پیشین، ص 486، آوری، تاریخ معاصر ایران، ص 130

[102] شیل، خاطرات لیدی شیل، ص 225

[103] عباس میرزا ملک آرای، شرح حال عباس میرزا ملک آرا، ص 49، فرمانفرمائیان، خاطرات سیاسی امین الدوله، ص 10

[104] خورموجی، اخبار الحقایق الناصری، ص 105

[105] شیل، خاطرات لیدی شیل، ص 225، اقبال، تاریخ مفصل ایران، ص 29-828، رعدی آذرخشی، امیرکبیر و دارالفنون، ص 97، دوست علی خان معیر الممالک، یادداشت هایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، نشر تاریخ ایران، تهران، 1362، چ دوم، ص 11-12

[106] ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، ص 5

[107] هوشنگ مهدوی، سقوط میرزا تقی خان امیر کبیر، صحنه هایی از تاریخ معاصر ایران، ص 62

[108] آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص 224

[109] آدمیت، پیشین، ص 189

[110] رضاقلی، جامعه شناسی نخبه کشی، ص 116

[111] آدمیت، پیشین، ص 191، رضاقلی، پیشین، ص 14-113

[112] هدایت، خاطرات و خطرات، ص 54

[113] یغمایی،‌دارالفنون، ص 29

[114] واتسن، تاریخ قاجار، ص 248

[115] کرمانی، تاتریخ بیداری ایرانیان، ص 50

[116] جابری انصاری، تاریخ اصفهان، ص 34-33

نگاهی به تاریخ تشکیل ارتش منظم در ایران

فهرست مطالب

مقدمه .................................................................................................................................................................

نگاهی به تاریخ تشکیل ارتش منظم در ایران...........................................................................................

رویای شاهان قاجار...........................................................................................................................................

ارتش ایران در زمان ناصرالدین شاه.............................................................................................................

تشکیل اولین بریگاد قزاق در ایران..............................................................................................................

دوره ی مظفرالدین شاه (1313 تا 1324 ه ق./1275تا 1285 ش).................................................

 دوره محمد علی شاه (1324 تا 1327 ه ق /1285 تا 1288 ش)..................................................

دوره ی احمد شاه ( 1327تا 1343 ه ق )...............................................................................................

اسلحه دیویژیون.................................................................................................................................................

منابع و مآخذ.....................................................................................................................................................


مقدمه

ایل قاجار تا دو سه قرن پیش از اینکه تحت رهبری آقا محمد خان قاجار قرار گیرد همواره برای خود نظامیان و جنگاورانی داشته است که زیر نظر و فرماندهی خان و دیگر سرکردگان ایل به جنگ و دفاع می پرداختند. فتحعلی خان توانست گونه ای انضباط نظامی را در میان افراد ایل پدید آورد. او سواران و پیاده هایی را که از نظم نسبی برخوردار بودند، تربیت کرد و به صحنه های نبرد فرستاد. محمد حسن خان و حسینقلی خان جهانسوز طی چندین سال نبرد پیاپی، همین شیوه را به کار بستند و از افراد قاجار نیروی نظامی نسبتاً منسجمی تشکیل دادند که آغا محمد خان چه در روزگار سرکشی و چه در دوره فرمانروایی از آنها بهره بسیار گرفت.

آغا محمد خان زمانی که می خواست هسته قشون را تشکیل دهد نخست به سوی ذخیره های همیشگی افراد مسلح یعنی عشایر دست دراز کرد و قبیله های پراکنده عرب و کرد را که از سرنوشت خود ناراضی بودند، با خود همراه ساخت و سپس طبعاً به ایلی که خود از آن برخاسته بود و عشایر مازندران که دست کم از سه پشت با خاندان او بستگی پیدا کرده بودند روی آورد و همچنین مزدورانی را به خدمت درآورد و از آنان هسته های تفنگچی تشکیل داد.

وضع سپاهیان آغا محمد خان، برخلاف تعداد آنها، چندان خوب نبود و مخصوصاً مزدوران وضع نا به هنجاری داشتند. این دسته ها که لباس یک شکل نداشتند با تن پوش های ژنده و گوناگون و تفنگ های دراز که گاه به جای کمان بر می داشتند منظره ناخوشایندی پیدا می کردند.

نوعی از سپاهیان که در دوره آغا محمد خان در قشون وجود داشت نیروی چریکی بود که از گروه های پیشه ور و غالباً داوطلب شهری تشکیل می شد.به هر حال وضعیت قشون ایران چه از نظر آموزش و تریت نیروی انسانی و چه از نظر تجهیزات و سلاح های مورد نیاز و به طور کلی ملزومات نظامی، تا زمان ناصر الدین شاه تقریباً به همین منوال عصر آقامحمد خان و فتحعلی شاه و محمد شاه بود و پس از ناصرالدین شاه بود که تغییرات عمده ای در قشون ایران حاصل شد.

هدف از انتخاب این موضوع برای پژوهش، آشنایی با تحولات قشون و شکل گیری ارتش منظم در این دوران بوده است.

سؤالاتی که در این باب مطرح می شود از این قرار است:

نحوه شکل گیری قشون منظم در ایران به چه صورت بوده؟

و از زمان کدام پادشاه این تحولات نمود بیشتری یافته؟

و سلاح هایی که در جنگ ها استفاده می شده از چه قرار بوده است؟

که در طول تحقیق سعی شده به این سؤالات پاسخ داده شود.

در باب این موضوع تحقیقات اندکی صورت گرفته است و فقط کتاب های محدودی در این باب به نگارش در آمده است که آنها نیز بیشتر به کل ادوار ایران پرداخته و در فصول خاص این دوره را مورد بررسی قرار داده اند. از جمله این کتاب ها کتاب تحولات قشون در ایران تألیف دکتر ناصر تکمیل همایون می باشد که فصلی را به این موضوع اختصاص داده و کتاب های مربوط به این دوره که آنها نیز اشاراتی هر چند مختصر به این موضوع داده.

روش تحقیق در این پژوهش به صورت کتابخانه می باشد که در ابتدا به صورت مطالعه و فیش برداری و سپس گردآوری و تنظیم آن به صورت مجموعه ای منظم می باشد. از مشکلاتی که در گردآوری این مجموعه بوده می توان به نبود کتاب و نتایج خاص در این موضوع به صورت کلی و عدم دسترسی به این منابع محدود می باشد.


نگاهی به تاریخ تشکیل ارتش منظم در ایران

رویای شاهان قاجار

اواخر عمر آغا محمد خان قاجار چند تن از افسران روسی که به ایران آمده بودند، توسط شاه قاجار ماموریت یافتند تا در شهر قزوین به تعلیم و تربیت قوای نظامی بپردازند. این اسران روس بعد از برادران شرلی در زمان شاه عباس صفوی اولین افراد خارجی بودند که به تعلیم قوای ارتش ایران گمارده شدند و گویا چندین گردان ناقص نیز توسط آنها ایجاد شد  اما نتیجه مطلوبی از آنها به دست نیامد. آغا محمد خان نیز همچون شاه عباس صفوی به این مهم پی برده بود که ایران نیازمند ارتش منظمی به سبک اروپایی است اما از  آنجا که در طول سالهای حکومتش دائما در حال ستیز با بازماندگان خاندان زند و سرکوب شورش هایی که هر از گاهی در قسمتی از کشور بر پا می شد و تثبیت حکومتش بر ایران بود، فرصت آن را نیافت تا این امر مهم را به نحو شایسته به نتیجه برساند و عاقبت نیز خود در جریان سرکوب یکی از شورش ها به قتل رسید و برادرزاده اش خان باباخان معروف به فتحعلی شاه قاجار بر تخت او تکیه زد. (سال 1212 ه ق)  سال های ابتدایی حکومت فتحعلی شاه به سرکوب و آرام کردن مدعیان سلطنت گذشت. در این دوران سازمان ارتش ایران تقریبا به همان وضع دوره صفویه بوده است، بدین گونه که ارتش ایران به طور  کلی به دو قسمت تقسیم می شد، یکی قشون پارکابی شامل هفتاد. پنج هزار نفر بود که همیشه ملتزم رکاب شاه بودند و قشون ولایتی تحت فرماندهی حکام محلی، شاهزادگان و سران ایلات بودند. در سال 1323 ه  ق ژنرال گاردان در راس یک هیات از افسران فرانسوی از سوی ناپلئون بناپارت ماموریت یافت تا به ایران آمده و نقشه حمله به هندوستان را که مستعمره انگلستان بود، طرح ریزی کند.[1] ژنرال گاردان در گزارشی که به امپراتور ناپلئون می دهد، ارتش ایران را از نظر تقسیمات رسته ای شامل رسته های زیر معرفی می کند.

1.   پیاده نظام که عبارت از شش هزار نفر بوده و اسلحه آنها تفنگ سر پر بسیار سنگینی بودکه هنگام شلیک آن را روی سه پایه ای قرار می دادند.

2.   سواره نظام که شامل 144 هزار نفر بوده و اسلحه آنها تفنگ سر پر و نیزه بوده و تفنگ های آنها بلند و قطر سپرهایشان نزدیک به 45 سانتی متر بوده است.

3.   توپخانه که شامل 2500 نفر توپچی که توپ های آنها بیشتر از نوع روسی و زنبورک هایی بوده که با شتر حمل می کردند.

طی این سال ها درجات نظامی را با همان اصطلاحات زمان صفوی می نامیدند تا اینکه جنگ میان فرانسه و انگلستان بالا گرفت و ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه تصمیم گرفت دوستی ایران را جلب کرده و از طریق خاک ایران به هندوستان که مستعمره انگلستان بود حمله کند،  از سوی دیگر ایران نیز در حال جنگ با امپراتوری تزار روس بود[2]. برای مقابله با این کشور لازم بود که با یکی از قدرت های نظامی اروپا متحد شود تا با قدرت ا فزون تری به مقابله با دشمن بپردازد. از این  رو عهدنامه فین کنشتاین در 16 ماده میان ایران و فرانسه منعقد شد طبق مفاد این عهدنامه، فرانسه استقلال و تمامیت ارضی ایران راتضمین کرد و گرجستان را که به صرف نیروهای روسیه در آمد بود متعلق به کشور ایران دانست و تعهد کردکه در باز پس گیری گرجستان و دیگر نواحی متعلق به ایران که به تصرف روسی ها در آمده بود، تمام کوشش خود را به کار گیرد. ایران نیز در مقابل متعهد شد تا روابط دیپلماتیک و تجاری خود را با انگلستان قطع کرده و به این کشور اعلان جنگ دهد و با افغان ها به منظور حمله به هندوستان قرار داد اتحاد منعقد  سازد.  لازم به ذکر است تقبل از اینکه عهدنامه فین کنشتاین میان ایران و فرانسه منعقد شود، پادشاهی انگلستان تمایل خود را برای انعقاد قرار  داد اتحاد میان ایران و انگلستان اعلام کرده بود.[3] کشور انگلستان در مقابل دفع حمله روس ها سه خواسته از دولت ایران داشت که عبارت بودند از :

دولت ایران حق مالیکت جزیره خارک در خلیج فارس را به انگلستان واگذار کند.

بنادر مازندران به منظور تجارت به کشور انگلستان واگذار می شود.

اجازه داده شود انگلیسی ها در بوشهر استحکامات نظامی فراهم سازند.

این شرایط از سوی فتحعلی شاه مورد موافقت قرار نگرفت و مقارن آن قرارداد فین کنشتان میان ایران و فرانسه منعقد شد و در پی این قرار داد، پیمان جداگانه ای دیگری میان دو دولت ایران و فرانسه منعقد شد که بر اساس مفاد این قرار داد هیاتی نظامی از سوی دولت فرانسه به منظور تعلیم ارتش ایران به ایران اعزام شدند. این هیات شامل رسته های مهندسی، توپخانه و پیاده نظام بودند. هیات مذکور شامل بیست و پنج نفر به سرپرستی ژنرال گاردان بودکه وی در عین حال سمت سفیر فرانسه در ایران را نیز داشت[4]. بدین ترتیب اسامی ارتش نوین به روشی اروپایی در ایران به وجود آمد و به زودی چند سپاه در آذربایجان و مازندران و عراق پدید آمد. افراد سپاه آذربایجان را سرباز و افراد سپاه مازندران و عراق اراک را جانباز نامیدند. کل نیروهای سرباز تحت فرماندهی عباس میرزا ولیعهد ایران قرار گرفت و نیروهای جانباز نیز تحت فرماندهی یوسف خان گرجی قرار گرفتند و او را ملقب به سپهدار نمودند. تعداد نیروهای هر یک از این دو سپاه بالغ بر دوازده هزار تن بود، اما به زودی اوضاع سیاسی در اروپا تغییر کرد و میان فرانسه و روسیه پیمانی منعقد شد و دولت فرانسه تعهدات خود با دولت ایران را را به فراموشی سپرد و دیگر برای استرداد گرجستان به ایران تلاشی از خود نشان نداد.[5]

 زمانی که خبر انعقاد قرار داد جدید به ژنرال گاردان رسید او و هیات  تحت امرش نیز در تعلیم ارتش ایران دیگر جدیت لازم را نشان نداد و همین امر موجبات اعتراض فتحعلی شاه به وی را فراهم ساخت. دولت انگلستان نیز که منتظر چنین فرصتی بود فرستاده جدیدی را به نام سرهارد فورد جونز به همراه چهار کشتی جنگی به سواحل جنوبی ایران در خلیج فارس فرستاد.  عاقبت وعده های توام با تهدید انگلستان کارساز شد و دولت ایران با قبول سفیر انگلستان، سفیر فرانسه را رد کرد و از این رو هیات فرانسوی در 27 ذی الحجه 1223، ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد و فردای آن روز سفیر انگلستان با هدایای فراوان به همراه شصت تن سرباز و تعداد افسر به تهران وارد شد. ارتش ایران که بر اساس تعلیمات فرانسویان شکل گرفته بود، بعد از خروج آنها از ایران عملا بی سرپرست ماند و جنگ اول و دوم ایران و روس به قسمت شکست ایران و از دست دادن قسمت قابل توجهی از خاک ایران طی دو عهدنامه گلستان و ترکمانچای پایان یافت.

سفیر انگلستان ماموریت داشت تا عهد نامه ای را با دربار فتحعلی شاه منعقد سازد. به این منظور ابوالحسن خان شیرازی معروف به ایلچی به عنوان سفیر همراه با سفیر انگلستان به لندن رفت و در آنجا قرار دادی را از طرف دولت ایران امضا کرد. طی این قرار داد مقرر شد که  کشور انگلستان در عروض جلب دوستی دربار ایران سالانه دویست هزار تومان کمک مالی به ایران بنماید. در بازگشت سفیر دیگری به نام سرکو اوزلی برانت به همراه سفیر ایران تعدادی از افسران و مهندسان و چند معلم و چند گروهبان که جمعا سی تن می شدند به همراه سی هزار تفنگ و بیست ارابه توپ و مقداری مهمات به سوی ایران حرکت کردند. به موجب عهدنامه تکمیلی که سفیر انگلستان در ایران بار دربار منعقد ساخت مقرر شد در صورت بروز جنگ میان ایران و یکی از کشورهای اروپایی، کشور  انگلستان به درخواست دولت ایران، سپاه و سلاح جنگی را برای کمک به ایران گسیل کند و در صورتی که اعزام نیروی نظامی مقدور نباشد مادامی که طرفین در حالت جنگ به سر می برند، دولت انگلستان سالانه  دویست هزار تومان به ایران بپردازد، دربار ایران هرگز نتوانست نتیجه لازم را از عهدنامه مذکور به دست آورد چرا  که انگلستان در مورد گرجستان کمترین یاری به ایران نکرد و بعد از انعقاد قرار دادی با دولت روسیه در سال 1328 به افسران خود که در خدمت دولت ایران بودند دستور داد در مورد جنگ ایران و روس دخالت نکنند[6].

بعد از مرگ فتحعلی شاه در 19 جمادی الاخر  1250 ه ق محمد میرزا فرزند عباس میرزا در اثر کوشش ابوالقاسم قائم مقام فراهانی به تخت سلطنت نشست پس از مرگ قائم مقام فراهانی دولت انگلستان هیات دیگری مرکب  از یک افسر به نام ویل براهام و بیست و سه گروهبان به هیات سابق خود افزود.

محمد شاه که پس از مرگ پدرش عباس میرزا یک بار موفق به تصرف هرات نشده بود بار دیگر به فکر تصرف این شهر افتاد، لذا در سال 1254 در راس سپاهی عازم هرات شد. انگلیسی ها که این عمل را مخالف منافع خود می دیدند سعی در منصرف کردن شاه از این لشگر کشی کردند. اما شاه در عقیده خود راسخ بود. انگلیسی ها به صورت پنهانی افغانی ها را تقویت می کردند. از سوی دیگر روس ها محمد شاه را در این کار تشویق می کردند. لذا دو تن از مستشاران نظامی خود را به دربار شاه قاجار فرستادند. وقتی انگلیسی ها متوجه شدند که محمد شاه دست از محاصره هرات بر نخواهد داشت با فرستادن چند کشتی جنگی به نزدیکی بنادر خلیج فارس این بنادر را مورد تهدید قرار دادند و از سوی دیگر سفیر انگلستان با تعطیل سفارت به همراه همه ی اعضای سفارت و مستشاران نظامی که در خدمت دولت ایران بودند، تهران را ترک کرد[7]. بدین ترتیب روابط  دیپلماتیک و نظامی ایران و انگلستان قطع شد. محمد شاه در اثر فشار انگلیسی ها ناچار شد دست از محاصره هرات بردارد و پس از آن سفیری را به اروپا بفرستد که میرزا حسین خان آجودان باشی نام داشت. وی در پاریس موفق شد دولت فرانسه را راضی سازد تا تعدادی از مستشاران نظامی خودت را به ایران بفرستد لذا هیاتی متشکل از یازده افسر شامل یک فرمانده، سه افسر توپخانه، دو افسر سواره نظام، پنج افسر پیاده نظام، به همراه یک سرتیپ به نام داماس که از افسران ناپلئون بناپارت بود و بعد از او کنار گذاشته شده بود و در این موقع خود داوطلب سفر به ایران شده بود، به ایران اعزام شدند اما این عمل موجبات اعتراضات شدید  دولت های انگلیسی و روسیه را فراهم کرد و این هیات بی آنکه بتواند کاری در ایران انجام دهند و نیرویی را تربیت کنند پس از چهار سال بیکاری و سرگردانی ایران را ترک کردند.

ارتش ایران در زمان ناصرالدین شاه

در آن زمان قشون نظامی حقوق و مزایا به صورت ماهیانه یا هفتگی دریافت نمی کردند و بیشتر آنها بعد از انجام و پایان خدمت روزانه در کوچه و بازار کاسبی می کردند[8].

سربازان بعد از یک سال خدمت زمانی که می خواستند به شهر و دیار خود بازگردند مواجب خود را که شامل ماهیانه هفت قران و ده شاهی بود از رئیس خزانه دریافت می کردند.  البته از مجموع حقوق مذکور از بابت هر تومان یک عباسی و دو شاهی کسر می شد که یک عباسی آن به معاون رئیس خزانه می رسید و دو شاهی دیگر بین مستخدمین تقسیم می شد[9].

در این زمان درجات افسری که قابل معامله بود بدین صورت که هر جوانی که قصد داشت افسر شود به نسبت درجه ای که تمایل داشت به دست آورد مبلغی ما بین 20 تا 50 تومان به لشکر نویس ها پرداخت می کرد لشکر نویس ها مجاز بودند  بر اساس مبلغ پرداخت شده حکم درجه ای از نایب دومی ستوان دومی تا سرهنگی را برای فرد تهیه کرده و به امضای نایب السلطنه کامران میرزا برسانند. اشخاصی که درجات و مناصبی بالاتر از سرهنگی را طالب بودند نیز از این قاعده مستنثی نبودند ولی مبالغی که برای این گونه درجات و مناصب پرداخت می شد و ارادی که دریافت کننده وجه بودند متفاوت بودند طالبان مناصب سرهنگ به بالا می بایست چند سکه پنج هزاری طلا از طریق دلال ها به عنوان پیشکش به کامران میرزا می پرداختند و او را رضای می کردند که درجه سرهنگی را به سلطان پیشنهاد بدهد. به همراه درخواست مبلغ هزار تومان نیز برای ناصرالدین شاه فرستاده می شد و شاه مبلغ را به خزانه دار اندرونی تحویل می داد و فرمان منصب قشون را صادر می کرد. افسری  که به مقام سرهنگی می رسید مطابق ذوق خود هر قدر می توانست  یراق به دور لباس خود می پیچید و با آویختن شمشیر و ششکه به خدمت ناصرالدین شاه شرفیاب می شد و شاه او را مورد لطف و تفقد  خود قرار می داد. در موقع  مراجعت نیز مقداری پول و طلا و نقره به مستوفیان و سردارها و درباریان پرداخت می کرد و از آن پس در کلیه مراسم رسمی با درجه ی سرهنگی حاضر می شد[10].

تشکیل اولین بریگاد قزاق در ایران

میرزا حسین خان سپهسالار که معتقد بود شاه ایران باید از ملل مترقی اروپا دیدن کند و با آن کشورها آشنا شود،  آنقدر در گوش ناصرالدین شاه نجوا کرد تا عاقبت شاه قاجار حرمسرا و اندرونی را رها کرده و برای اولین بار عازم خارج از ایران شد و به روسیه رفت. شاه قاجار در شهر سن پترزبورگ میهمان تزار امپراتور روسیه بود و بارها از اسکورت و گارد مخصوص امپراتور سان دید. گارد مخصوص لباس قزاق به تن داشت و ناصرالدین شاه به شدت مجذوب لباس قزاق به تن داشت و ناصرالدین شاه به شدت مجذوب لباس های یکدست و حرکات منظم این گروه شده بود، از این رو از امپراتور روسیه درخواست کرد افسران روسی برای سواره نظام ایران تشکیلاتی همانند اسکورت تزار تربیت کنند. به این منظور قرار دادی میان شاه ایران و امپراتور روسیه منعقد شد و بر اساس آن یک کلنل، دو کاپیتان چهار استوار و یک گروهبان به ایران اعزام شدند. این هیات روسی پس از ورود به ایران، اولین بریگاد را که بیشتر افراد آن را مهاجرانی که پس از قرار داد  ترکمن چای به تهران آمده بودند و مایل به بازگشتن به سرزمین های جدا شده نبودند،  تشکیل دادند. در میان این گروه مهاجران همه نوع آدمی یافت می شد از اعیان و اشراف تا افراد متوسط و عادی.  هیات روسی پس از تشکیل سازمان سواره نظام آن را بریگاد قزاق اعلیحضرت همایون شاهنشاهی نام گذاری کردند.  بریگاد قزاق علاوه بر نیروی انتظامی، تاج و تخت ناصرالدین شاه را نیز در قبضه اقتدار خود قرار دادند.  افسران روسی دستورات خود را نه از ناصرالدین شاه بلکه مستقیما از امپراتور روسیه می گرفتند.

ناصرالدین شاه که علاقه وافری برای ایجاد یک نیروی نظامی قوی و منظم  در کشور خود  احساس  می کرد در سفر دیگری به اروپا هنگام اقامت در آلمان امپراتور این کشور نیز درخواست  کرد تا تعدادی  مستشار نظامی به ایران اعزام کند  اما امپراتور آلمان به گرفتاری های زیادی در اروپا داشت  از انجام درخواست خود مصمم بود لذا  برای رسیدن به مقصود خود با امپراتور اتریش وارد مذاکره شد و با دریافت پاسخ مثبت  قرار  دادی سه ساله میان ایشان منعقد شد. بر اساس آن  در اوایل سال 1295 ه ق یک گروه سیزده نفره از افسران اتریشی وارد خاک ایران شدند. افسران اتریشی بعد از تنظیم  کار خود عده ای از دانشجویان مدرسه دارالفنون را که در رسته نظامی هم تعلیم می دیدند  برای خدمت و فرا گرفتن فنون خود درخواست کردند . ورود مستشاران نظامی اتریشی به ایران خوشایند روس ها و انگلیسی ها نبود.  این دو کشور هرگز خواهان قدرت  یافتن ایران خصوصا  در زمینه نظامی نبودند لذا توسط افراد و ایادی خود در دستگاه حکومت قاجار مخارج حضور هیات اتریشی را در نظر شاه بسیار سنگین و کمر شکن جلوه گر ساختند. با  آنکه افراد تحت تعلیم هیات اتریشی در اندک مدتی در اثر تعلیمات درست هم ردیف افسران اروپایی عمل می کردند،  شاه هوسران که بیشتر اوقاتش را در اندرونی و حرمسرا سپری می کرد، تحت تاثیر تلقینات اطرافیان  خود قرار گرفت و بعد از سه سال عذر هیات اتریشی را خواست و آنها را مرخص  کرد و بدین ترتیب  به راحتی افواجی  که بازحمت افسران اتریشی و خرج مبالغ هنگفت از کیسه ملت به خوبی تربیت شده بودند از هم پاشید.

از هم پاشیدن فوج های مذکور بدین قرار بود: پس از آنکه مستشاران اتریشی از ایران رفتند ظل السلطان که حکمرانی نواحی مرکزی ایران را در اختیار داشت افواج مذکور را که اکثریت آنها اهل نواحی مرکزی ایران بودند، نزد خود به اصفهان خواند و به گونه ای که روایت شده و اگر راویان اغراق نکرده باشند ظل السلطان 28 فوج  تعلیم دیده و منظم را که آماده به جنگ بودند، در اختیار داشت. از آنجا که وی انتظار داشت ناصرالدین شاه او را بعد از خودا به عنوان جانشین انتخاب کند ولی این گونه نشده بود و مظفر الدین میرزا به ولیعهدی انتخاب شده بود، به همین دلیل ظل السلطان قدری از شاه مکدر شده بود از سوی دیگر نایب السلطنه که به رفتار و حرکات ظل السلطان ظنین بود با قرار گرفتن افواج تعلیم دیده افسران اتریشی در اختیار او به شدت مخالفت می کرد[11].

همچنین قدرت های روسی و انگلیسی  نیز مایل نبودند چنین نیروی نظامی  تعلیم دیده و منظمی  در مرکز ایران  وجود داشته باشد، از این رو توسط عوامل خود در دربار ذهن شاه را مشوش کردند. شاه قاجار شخصی به نام واگنرخان را به اصفهان فرستاد تا اوضاع آنها را بررسی کرده و به اطلاع شاه برساند. ظل السلطان از فرستاده شاه پذیرایی شایانی به عمل آورد و مانور مفصلی را توسط افواج تحت اختیار خود ترتیب داد و به این ترتیب اسلحه های جدید را که برای نیروهای خود تهیه کرده بود در معرض دید واگنوخان قرار داد. فرستاده شاه هنگام مراسم سان و رژه  و انجام مانور عکس های جالبی نیز تهیه کرد و بعد از بازگشت به تهران گزارش مفصلی برای شاه نوشت و عکس ها را نیز ضمیمه آن کرد.  او در گزارش خود چنین عنوان کرد که من اصفهان را یک  فرنگستان  کوچک یافتم.  هر چند شاه علاقه  زیادی فره فرنگ داشت اما بی شک حاضر نبود فرنگستان کوچکی را در نزدیکی خود همراه با ارتشی که با نیروهای نظامی اتریش برابری می کرد تحت فرمان فرزند خود تحمل کند. ناصرالدین شاه بی آنکه در این مورد تعمق کند، دستور عزل ظل السلطان را داد و همچنین دستور داد تا افواج او کاملا منحل گردد. او به راحتی یکی از نگرانی های عمده نیروهای استعماری را از میان برداشت و اجازه داد  برای سال ها تنها ارتشی ایران بریگاد قزاق باقی بماند. ارتشی  که فرماندهان آن دستورات خود را نه از دربار شاه قاجار بلکه مستقیما از دربار تزار امپراتور روسیه دریافت می کرد[12].

دوره مظفرالدین شاه (1313 تا 1324 ه ق./1275تا 1285 ش)

در زمان این پادشاه نیز وضع قشون از نظر آموزش پیشرفتی نداشت و از نظر انضباط و وضع ظاهری نیز رو به انحطاط نهاد. قوای ایران در آن زمان متشکل از 74 فوج پیاده و عده ی زیادی سواره بود که در ایالت های مختلف کشور مستقر بودند و در مکاتبات رسمی تا 150 هزار تن نیز قلمداد می گردید ولی  هیچ گاه بیش از یک درهم این عده هم حاضر به خدمت نبوددند. تازه این مقدار نیز از حیث  خورد و خوراک و پوشاک از وضع مناسبی برخوردار نبودند.  تنها تعدادی از افراد قزاقخانه دارای ظاهری آراسته بودند و حقوق، جیره و لباس خود را مرتب دریافت می کردند. آموزش نظامی این افراد بالنسبه خوب بود ولی متاسفانه این سازمان در جهت حفظ منافع روسیه تزاری بکار می رفت. سفرهای شاه به اروپا، بیماری جسمی، بی اطلاعی زمامداران وقت از اوضاع مملکت و وصول نشدن مالیات ها و تهی بودن خزانه دست به دست هم داده و رشته انتظام قوای ایران را از هم گسیخته بود[13].

 دوره محمد علی شاه (1324 تا 1327 ه ق /1285 تا 1288 ش)

 در این دوره نیز سازمان ناظمی ایران هم چنان راه انحطاط می پیمود و به واسطه ی اتکایی که پادشاه به روس ها داشت، روز به روز  بر نفوذ آنها در بریگاد قزاق می افزود. افزون بر آن هرج و مرج ناشی از انقلاب مشروطیت،  فرصتی برای تثبیت  نیروهای بیگانه به عنوان ارتش در ایران فراهم شد، بطوری که دوره محمد علی شاه ( استبداد صغیر )  پس از تمام قرار دادها و رفت و آمدها کلیه ی قوای انتظامی ایران اعم از ژاندارم و پلیس بیش از 16000 نفر نبود اما دفاتر وزارت جنگ بیش از این ارقام نشام می داد،  زیرا از طریق این فهرست ها غیر واقعی  هر ساله هزینه ی سنگینی بر عهده ملت گلاشته می شد. از این عده هم گروهی اسلحه و تعلیمات نظامی کافی نداشتند و تنها نیروی منظم این زمان یک فوج سرباز بود که یفرم خان در مدتی که ریاست نظمیه را داشت تهیه کرده بود. افراد بختیاری مسلح و آماده هم که جز حقوق بگیران روس بودند وظیفه یی جز محافظت از شاه نداشتند[14].

دوره احمد شاه ( 1327تا 1343 ه ق )

تا این تاریخ تشکیلات قزاقخانه، در خارج از پایتخت وجود نداشت ولی از این پس پادگان هایی نیز  در خارج  از مرکز تشکیل گردید تا جایی که 9 آتریاد در سراسر کشور استقرار پیدا کرد و بریگاد قزاق به دیویزیون تبدیل شد.

بودجه این تشکیلات را به هر  ترتیبی بود دولت در اختیار فرماندهان قزاق می گذاشت و چون بانک استقراضی روس افتتاح گردید فرماندهان  روسی به  دلخواه خود ماه به ماه بودجه قزاقخانه را به حساب دولت ایران از آن بانک می گرفتند.

 تشکیلات یک دیوزیون قزاق عبارت بود از یک ارکان حرب و 9 آتریاد. ارکان حرب دیویزیون به دو شعبه اجراء و تشکیلات تقسیم می شد.

فرماندهی دیویزیون و ریاست ارکان حرب به عهده افسران روسی بود و کارمندان آن را صاحب منصبان روسی و ایرانی تشکیل می دادند.

آتریادها مرکب از صنوف مختلف و به اسم نواحی که در آن جا پادگان داشتند نامیده می شدند مثل آتریاد  تهران، تبریز، اصفهان، مشهد، اردبیل، مازندران و ارومیه

حداکثر استعداد یک آتریاد مختلط عبارت بود از:

یک فوج پیاده، یک فوج سوار، دوازده شصت تیر (مسلسل) و یک آشتبار توپخانه صحرایی یا کوهستانی و حداقل یک گروهان پیاده، یک بهادران سوار و دو شصت تیر بود.

اسلحه دیویزیون

در دیویزیون قزاق فتنگ ها عموما از نوع روسی، شصت  تیرهای مختلف،  توپخانه کوهستانی و صحرایی از انواع روسی و فرانسوی و مهمات آنها بسیار محدود بوده است.

لباس افراد مطابق لباس قزاق روسی بود و برای لباس هر نفر در سال بیست و دو تومان منظور می گردید.

افراد معمولا داوطلب وارد خدمت می شدند، ولی در اواخر به صورت بنیچه انتخاب می شدند و پس از پانزده سال خدمت حقوق بازنشستگی به آنها تعلق می گرفت.

برای توپخانه و وسایل نقلیه اسب می خریدند ولی افراد سوار، هر یک اسب از خود داشتند. میزان حقوق افسران روسی  و ایرانی در یک درجه  ی مساوی، تفاوت بسیار فاحش داشت و حقوق افسران ایرانی هیچ گاه از یک پنجم حقوق هم رتبه های روسی خود تجاوز نمی کرد و در مقامات و درجات پایین تر این  نسبت به یک پانزدهم هم می رسید[15].

برای ترفیع به درجه افسری یک مدرسه در تهران به نام قزاقخانه وجود داشت که شاگردان آن را از میان افراد صف انتخاب می کردند. در این مدرسه گذشته  از برنامه ی دبیرستان،  تعلیمات نظامی هم داده می شد و کلیه ی دروس به استثنای فارس و عربی و اصول دین به زبان روسی تدریس می شد و شاگردان پس از طی دوره ی مدرسه به درجه ی ستوان دومی نایل می شدند.

گذشته از آن یک مدرسه گروهبانی هم بود که پسران گروهبانان و قزاقان در آن تعلیم می یافتند و در پایان به درجه  گروهبانی نایل می شدند.

اصول تعلیم و تربیت به روش روسی بود و فرامین به زبان های مختلف داده می شد. هزینه دیویزیون قزاق سالیانه در حدود نوزده میلیون ریال بوده است.

در طول دوران حیات چهل ساله ی نیروی قزاق(1920-1879) جمعا دوازده فرمانده ی روسی به ایران آمدند که اسامی آنها در زیر آورده می شود :

1.      کلنل دومانتویچ

2.      کلنل چارکوفسکی

3.      کلنل کوزمین-کاراوایف

4.      کلنل اشنویر

5.      کلنل ( و سپس ژنرال ) کاساگوفسکی

این پنج فرمانده ی روسی همگی در زمان ناصرالدین شاه به ایران آمدند و آخرین آنها،  ژنرال کاساگوفسکی، تقریبا هفت سال بعد از قتل ناصرالدین شاه هم در ایران بود و تشکیلات قزاق ایران را اداره می کرد.

1.      کلنل جرنوزوبوف ( فرمانده ی نیروی قزاق ایران در زمان مظفرالدین شاه )

2.      کلنل ولادیمیر لیاخف

این فرمانده ی روسی که دوره ی ماموریتش در ایران از پانزدهم سپتامبر 1907 شروع شد. همان افسری است که مجلس شورای ملی ایران به دستور محمد علی شاه به توپ بست و مشروطیت ایران را تعطیل کرد. کودتایی که وی در 23 ژوئن 1908 در تهران انجام داد، نخستین کودتای نظامی در تاریخ معاصر ایران به شمار می رود. لیاخف پس از خاتمه ی ماموریتش در ایران و بازگشت به قفقاز، به دست انقلابیون قفقازی ترور شد[16].

1.      ژنرال پرنس وادبولسکی

2.      سرهنگ پروزور کویچ

3.      ژنرال بارون مایدل

4.      کلنل کلرژه

5.      ژنرال استاروسلسکی

پنج فرمانده ی اخیر ( از ژنرال وادبولسکی به بعد) جملگی در دوران سلطنت شانزده ساله ی احمد شاه در ایران خدمت کرده اند.


منابع و مآخذ

1.      -همایون، ناصر، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، دفتر پژوهش های فرهنگی تهران  1376

2.      قائم مقامی، جهانگیر، تاریخ ژاندارمری ایران، تهران، روابط عمومی ژاندارمری، 1355

3.      میرزایی، دیویژن قزاق در ایران، تهران، علم، ج 2، 1383

4.      شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، ابن سینا، 1380

5.      حجازی، محمد، خلاصه تاریخ ایران تا انقراض قاجاریه، ابن سینا، تهران، 1335

6.       لمبتون، آن، ایران عصر قاجار، ترجمه سیمین فصیحی، تهران، گوتنبرگ، 1375

7.      اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، ج 2، تهران، دنیای کتاب، 1367

8.      نبوی، حسن، تاریخ معاصر ایران، دانشسرای عالی، 1350

9.      سعادت نوری، حسین، رجال دوره قاجاریه، تهران، وحید، 1364

10.  صفایی، ابراهیم، آیینه تاریخ، تهران، فرهنگ و هنر، 1353

11.  همایون، ناصر، تحولات قشون در ایران، ج اول، 1377

12.  قوای نظامی ایران، نشریه صف، شماره 247

13. یحیی مدرسی، حسین سامعی، زهرا صفوی مبرهن، فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار، قشون و نظمیه، دتفر پژوهش های فرهنگی، 1380



[1] تکمیل همایون، ناصر، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، دفتر پژوهش های فرهنگی تهران  1376 ص110

[2] قائم مقامی، جهانگیر، تاریخ ژاندارمری ایران، تهران، روابط عمومی ژاندارمری، 1355

[3] همان جا

[4] میرزایی، دیویژن قزاق در ایران، تهران، علم، 1383، ج 2، ص 58

[5] شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، ابن سینا  ص 125

[6] حجازی، محمد، خلاصه تاریخ ایران تا انقراض قاجاریه، ابن سینا، تهران، 1335، ص 68

[7] لمبتون، آن، ایران عصر قاجار، ترجمه سیمین فصیحی، تهران، گوتنبرگ، 1375، ص 70

[8] اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، ج 2، تهران، دنیای کتاب، 1367، ص 120

[9] نبوی، حسن، تاریخ معاصر ایران، دانشسرای عالی، 1350، ص 3170

[10] سعادت نوری، حسین، رجال دوره قاجاریه، تهران، وحید، 1364

[11] صفایی، ابراهیم، آیینه تاریخ، تهران، فرهنگ و هنر، 1353، ص 85

[12] همان، ص 100

[13] همایون، ناصر، تحولات قشون در ایران، ج اول، ص 114

[14] خلاصه تاریخ ایران، ص 80

[15] قوای نظامی ایران، نشریه صف، شماره 247

[16] یحیی مدرسی، حسین سامعی، زهرا صفوی مبرهن، فرهنگ اصطلاحات دوره قاجار، قشون و نظمیه، دتفر پژوهش های فرهنگی، 1380، ص 140-145

نگاهی به اقتصاد ایران در دوره قاجاریه

نگاهی به اقتصاد ایران در دوره قاجاریه

ایران از نظر اقلیمی منطقه ای خشک محسوب می شود و میزان بارندگی آن در مقایسه با بسیاری از ممالک، ناچیز است. به همین دلیل از دیرباز ایرانیان تحت شرایط خاص جوی سرزمین خویش قرار داشته و مبارزه سخت و پی گیر میان آنها و شرایط طبیعی در جریان بوده است استفاده از شیوه های مختلف برای دست یافتن به آب و نیز نگهداری آن که از دوران باستان در ایران رواج داشته است بیانگر این مبارزه است ایرانی ها با استفاده از قنات اقدام به دستیابی به آبهای زیرزمینی کردند کیلومتر ها قنات که از هزاران سال پیش در مناطق مختلف حفر گردیده است باعث می شد تا اندازه ای مشکل کم آبی خود را رفع کنند. این روش از ایران به دیگر ممالک خاورمیانه و سپس به شمار آفریقا راه یافت.[1] از آنجایی که به دست آوردن آب در ایران به سختی و هزینه بالایی به حاصل می شد لذا دخالت مستقیم دولت و پرداخت هزینه ها لازم بود. در مواردی که جنگ و یا اشغال نظامی صورت می گرفت و یا از سوی دولت مردان در این زمینه اهمال کاری صورت می گرفت ضربه سختی به تاسیسات آب رسانی و در نهایت به کشاورزی وارد می شد. شاید در دوره نخستین شاهان قاجار ( آقا محمد خان و فتحعلی شاه ) که جنگهای داخلی و خارجی در جریان بود چنین بی توجهی نیز انجام گرفته باشد ولی در دوره حکومت محمد شاه با صدارت حاجی میرزا آقاسی شرایط به گونه ای دیگر رقم خورد، وی مشکل اصلی مملکت را خراب و وضع کشاورزان و فقدان عمران و آبادی می دانست و به همین جهت با بوجود آوردن روستاها، آباد کردن مزارع و بویژه حفر قنوات و تغییر مسیر رودخانه کرج به تهران اقداماتی انجام داد[2]. جانشین او امیرکبیر در آغاز حکومت ناصرالدین شاه در این زمینه کارهایی انجام داد و در بخش های مختلف مملکت به آبیاری توجه زیادی کرد. وی سد ناصری را بر رودخانه کرخه در خوزستان احداث کرد. با این حال در سال 1882 م فقط در خوزستان یازده سد مخروبه وجود داشت و علیرغم تصمیم هایی که برای ساخت مجدد آنها صورت گرفت ولی هیچکدام به نتیجه ای نرسید. از سوی دیگر اصلاحاتی که امیرکبیر در مورد مالیات انجام داد باعث شد که زمین های موات زیر کشت برود ولی پس از مرگ وی زیاده ستانی ها آغاز گردید و به دنبال آن قحطی های سالهای 88-1286 ( 72-1869) اکثر اراضی خالصه و اربابی بار دیگر به صورت اراضی موات در آمدند. [3] البته اقدامات امیرکبیر در تمامی زمینه ها آن چنان اساسی و مهم بود که در صورت استمرار مطمئنا تاثیر بسزایی بر سیاست، اقتصاد و فرهنگ ایران بر جا می گذاشت.[4] پس از آقا محمد خان اراضی گسترده ای از مملکت به عنوان تیول به افراد واگذار گردید خانم لمبتون در این باره می نویسد

اصطلاح تیول مانند زمان صفویه مشتمل بر انواع مختلف از عطایا بود. در بعضی موارد تیول عبارت بود از اختصاص عوایدی که به مناصب معین تعلق می گرفت و در برخی موارد عبارت بود از اعطای زمین خالصه بجای حقوق و مواجب. در پاره ای از موارد خاصه در نواحی عشایر نشین تیولدار متعهد بود که قوای نظامی بنیجه فراهم کند در موارد دیگر تیول فقط عبارت بود از اعطای حق وصول مالیات ناحیه ای که یا زمین خالصه به شمار می رفت یا ملک شخص ثالث یا ملک کسی که تیول به او داده شده بود و در مورد اخیر معنی تیول معاف بودن از پرداخت مالیات بود. وی اضافه می کند که از انواع تیول های مذکور نوع دوم بیش از هم معمول و متداول بوده است. [5] به دست آوردن زمین برای مالک آن سود نسبتان فراوانی داشت و وی را قادر می ساخت عده ای از ملازمان مسلح را به خدمت خویش به گمارد که به دنبال آن قدرت زیادی به دست می آورد. در حقیقت این مسئله باعث می شد که مالکان عمده از حیثیت اجتماعی و قدرت سیاسی برخوردار شوند. از این رو در دوره قاجار بر عده زمین داران افزوده گردید. ماموران حکومتی برخی تجار و کسانی که می توانستند سرمایه ای به کار اندازند افراد این طبقه را تشکیل می دادند[6]. در آمدهای مالیاتی در دوره قاجاریه را به مقاطعه می گذاشتند. به هنگامی که عباس میرزا فرمانروای آذربایجان بود تا حدی این رسم را برانداخت. وی به تثبیت میزان مالیات ایالت بر اساس طبقه بندی منظم و مرتب و وصل آنها و اجرای این امر پرداخت. در ایران با توجه به اجرای عدالت، به دریافت مالیات می پرداختند. از آنجایی که دستگاه قضایی و مالی مملکت تحت ریاست یک تن بود لذا این اقتدار بسته به خلق و خوی او برای مردم شوم و یا فرخنده بود. پیوسته از یک سو میان حاکم ولایت و قره نوکرهای او و از سوی دیگر روستاییان، ضابطان و کدخدایان کشمکش بود. در این میان دادن و گرفتن رشوه و انعام معمول و متداول بود.مسئله ای که باعث بینوایی و تنگدستی دهقانان می گردید، مالیات هایی بود که تحت عنوان تفاوت عمل از آنها می گرفتند. تفاوت عمل، مالیات هایی بود که دهقانان باید علاوه بر مالیات های معمول جهت مخارج و ابواب جمعی نواحی که در اختیار ماموران حکومت بود می پرداختند به مروز زمان این عوارض بر مالیات اصیل افزوده گردید و با ماموران محلی به جهت تامین مخارج خود به جمع مبالغ بیشتری مبادرت کردند خانم لمبتون به نقل از مالکوم می نویسد: زمینهای خالصه را دهقانان طبق شرایطی که بسیار بصرفه کشاورزان بود زراعت می کردند. هنگامی که مامور دیوان مقدارغله را در محل معلوم می کرد اگر زراع بذری از دیوان گرفته بود به همان مامور پس می داد. سپس ده درصد از محصول را برای دروگر و خرمن کوب کنار می گذاشتند و مابقی بنسبت متساوی میان شاه و رعیت تقسیم می شد. مالیات زمینهایی که در تصرف افراد بود بر حسب وضع آبیاری محلی پرداخته می شد... تا آنجا که ممکن بود دهقانان را از کشت و زرع زمین های دیم دیوان باز می داشتند. اگر کشاورز در آن بذر عمل می آورد شاه 10 درصد آن را می گرفت. زمینهای دیم اگر متعلق به اشخاص بود بندرت زراعت می شد. محصولات دیمی گاهی فراوان بود ولی غالبا عمل نمی آمد. این نرخهای مالیاتی که به آن اشاره کردیم بغلات تعلق می گرفت و برنج را هم مشمول این قاعده می کردند. در مورد سایر محصولات باید دانست که بذرع را فراهم می کرد و یک سوم محصول عاید دیوان می شد. [7] در مجموع لازم به تذکر است از آنجایی که ایران کشوری کشاورزی بود لذا عمده در آمدهای دولت قاجار نیز بر اساس مالیات هایی که کشاورزان دریافت می گردید. تامین می شد. این مالیات ها به دلیل نیاز روز افزون دولت، افزایش می یافت و در نتیجه فشار عمده به کشاورزان وارد می آمد.

با وجود ضعف و انحطاطی که با سقوط صفویه در ایران رخ داده بود، ایرانیان در تولید و صادرات برخی محصولات کشاورزی همچون ابریشم، پنبه و تنباکو نقش داشتند و از این راه در آمدهای درخور توجهی به دست می آوردند. ابریشم که از دوره صفویه یکی از مهمترین اقلام صادراتی کشور بود، در سده هیجدهم به دلیل تورم شدید این محصول، در نیمه نخست سده نوزدهم افزایش شدیدی یافت. در نیمه دوم سده نوزدهم در سال 1864 به اوج خود رسید علت این توسعه، فعالیت شرکتهای مختلف یونانی و سایر شرکتها نظیر شرکت برادران رالی بود که وجوه لازم را در اختیار تولید کنندگان قرار می داد. شیوع بیماری ماسکاردین در سال 1873 منجر به نابودی بخش قابل توجهی از ابریشم گیلان گردید و آن را به یک سوم کاهش داد با این حال دولت مرکزی همان مالیات ارضی پیشین را از منطقه دریافت می کرد. [8] ضربه ای که به اقتصاد شمال ایران از نابودی ابریشم وارد آمد با کشت گسترده برنج و صادرات آن، جایگزین گردید. از سوی دیگر کشت پنبه بویژه از زمانی که جنگهای داخلی آمریکا آغاز گردید، متناسب با نیاز کشورهای صنعتی گسترش یافت و در واپسین سالهای سده سیزدهم و آغاز سده چهاردهم به یک چهارم ارزش صادرات ایران بالغ گردید. [9] حتی عیسوی به نقل از میلبورن پنبه را در آغاز سده نوزدهم یکی از صادرات مهم بندر بوشهر ذکر می کند. [10] در نیمه نخست سده نوزدهم 1840 تنباکو نیز از مهمترین اقلام صادراتی ایران به شمار می آمد که به هند، عثمانی و مصر صادر می شده است. در این زمان تنباکو در بیشتر قسمت های ایران کشت می شد. [11] علاوه بر این ها صادرات خشکبار نیز رشد فزاینده ای داشت و از 3 درصد کل صادرات در 1268 به 18 درصد در سال 1289 رسید. تلاش دولت برای افزایش حجم صادرات به منظور جبران کسری تراز بازرگانی یا کاستن از آن صورت می گرفت. [12] در حقیقت نیازی که برای صدور مواد غذایی وجود داشت به کمبود شدید مواد غذایی و بروز قحطی منجر گردید. [13] بر اساس گزارشی که جمالزاده از اقلام صادراتی ایران در دوره مورد نظر به دست می دهد بجز بخش اندکی مواد معدنی و صنایع دستی، بقیه شامل محصولاتدامی و کشاورزی می شوند، قالی و قالیچه پشمی، برنج، ابریشم، پیله ابریشم، پوست، تریاک، صمغ، پشم، دواجات نباتی، نمکهای معدنی، مواد رنگی و حیوانات اهلی همچون شتر، اسب، استر، خر، سگهای شکاری و گوسفند و بز و بره. وی معتقد است از آنجایی که صنعت چندان در این مملکت پایی نگرفته است ناچار همه چیز از ممالک بیگانه و مخصوصا اروپا به ایران می آید. از آنجایی که در آغاز سده نوزدهم بار دیگر انگلیسیان فعالیتهای سیاسی و اقتصادی گسترده ای را در منطقه به ویژه در ایران پی گرفته بودند، کارگزاران آنها سعی می کردند با بررسی ظرفیت های اقتصادی ایران و ارائه گزارش به مقامات بالای منافع ملی خود را اگر چه ضرر ملت هایی چون ایرانیان تامین نماید جان ملکم در گزارشی تحت عنوان the Melville papers برخی از منابع ایران را به قرار زیر توضیح می دهد: ابریشم،پشم کرمان، آهن، مس و قلع،غلات که یکی از منابع اصلی صادراتی ایران به دریای احمر، بصره و ساحل جنوبی خلیج فارس و بعضی اوقات به سورات و بمبئی می باشد. شرا، در صورتی که تعصبات مذهبی اجازه بدهد بهترین شراب می تواند در ایران تولید شود و به مقدار قابل توجهی یکی از کالاهای ارزشمند صادرات ایران گردد. خشکبار که هم اکنون هم صادرات آن قابل ملاحظه می باشد. گوگرد، قالی که مقدار تولیدی آن در ایران به اندازه مقدار تولیدی اش در جهان است. تنباکو و مازو، وی راه دریایی خلیج فارس را بویژه برای تجارت با هند مهم می داند. همچنین از این راه با عربستان نیز روابط تجاری برقرار است. از سوی دیگر از راه دریایی خزر با روسیه و از راه خشکی بوسیله کاروان با ترکیه، کابل و بخارا چنین روابطی دارد. [14] این راههای زمینی برای مسافران با سختی و مشقت زیادی همراه بودند زیرا وسایل راحتی سفر همچون کالسکه سفری، واگن قطار و کشتی بخار در ایران وجود نداشت. [15] رودخانه قابل کشتی رانی نیز در داخل کشور نبود.[16] فقدان این وسایل، نه تنها باعث سختی و کاهش امر تجارت در مملکت می گردید بلکه باعث افزایش هزینه ها و در نتیجه گرانی کالاها می شد.

علاوه بر انگستان، فرانسه نیز متوجه ایران گردید، توسعه طلبی های ناپلئون و جنگهایی که با برخی دولتهای اروپایی همچون انگلستان داشت باعث شد از مرزهای فرانسه پای خود را بیرون بگذارد و در آفریقا و خاور میانه منافع آن دولت را مورد تهدید قرار بدهد. بویژه در خاورمیانه ایران به دلیل همجواری با هندوستان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. زیر فرانسویان می توانستند با استفاده از ایران و مرزهای گسترده ای که با آن مملکت داشت هند را به خطر بیاندازند. به همین منظور روابط سیاسی دو طرف با رفت و آمد هیئت هایی وارد مرحله نوینی گردید و قرار داد مهم « فن کن اشتان » در سال 1807 (1222) میان دوطرف امضا گردید.[17] هیئت ژوبر یکی از هیئت هایی بو دکه از سوی ناپلئون به ایران آمد و زمینه ساز معاهده مذکور گردید. وی با بررسی مسایل مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران، گزارش مفصلی برای ناپلئون تهیه کرد. او در میان گزارش خود به علل عمده موانع تجارت ایران چنین اشاره می کند:

«اول این که در این سرزمین هر کس می تواند برای خود خرید و فروش کند و در حقیقت همه فروشنده و خریدارند، کسی از فروش محصول مزرعه یا باغ خویش بدون وساطت دیگری ابا ندارد و گاهی خود شاه از تخت به زیر آمده برای خرید پارچه یا جواهر چانه می زند. دوم: نفرت فوق العاده و غیر قابل تجلی که همیشه ایرانیها از دریا و بحر پیمایی داشته اند کار را به جایی رسانیده که عبور از لم یزرع ترین و خشکترین صحاری خطرناک را به کوتاه ترین خطوط کشتیرانی ترجیح می دهند. نداشتن نیروی دریایی و عدم علاقه به مسافرتهای دریایی نتایج شومی برای ایرانیان داشته، موسسات عدیده منفعتی که در بحر خزر داشته اند از دستشان رفته و از طرف دیگر جزایر خارک و کیش و هرمز و بحرین واقع در خلیج فارس را اعراب و وهابیها متصرف شده و درصددند به دولتی که بیرقش در آن سواحل در اهتزار نیست اعتنایی نکنند. سوم: عدم مبادلات بانکی و نبودن اسکناس و برات است چون عموما از ظاهر ساختن تمول خود حتی بطریق غیر مستقیم بیمناکند. باب معاملات بسته شده است خاصه با دوری مسافت اماکن که مانع هر گونه معامله است چه رسد به مبادله.»

ژوبر اظهار امیدواری می کند که با توجه به ذوق صنعتی ایرانیان و موقعیت جغرافیایی ممتازی که کشورشان را میان دو بخش از ثروتمند ترین ممالک جهان قرار داده است و امنیتی که راههای ایران از آن برخوردار است و نیز کمی مخارج حمله و نقل مال التجاره و امید منفعت، ایرانیها از سهل انگاری آسیایی همه مستثنی شوند.[18] با توجه به تحولاتی که در سطح منطقه و بین الملل در جریان بود، تجارت خارجی ایران در سالهای آغازین سده نوزدهم دچار تغییرات اساسی گردیده، بویژه از سده هجدهم در غرب دگرگونی های عمیقی صورت گرفت «اکتشافهای نو، پیدایش و پیشرفت دانش های نو، گسترش جامعه شهرنشینی و رشد سرمایه داری فراگیر شدن حوزه فعالیت و نفوذ طبقه ای نوپا به نام بورژوازی یا طبقه میانه را در اروپای غربی به همراه داشت. انقلاب صنعتی انگلیس در نیمه دوم سده 18 و نیاز هر چه بیشتر به مواد خام ف نیروی کار ارزان، گسترش بازرگانی و بازار فروش فرآورده های صنعتی سبب شد که کشورهای پیشرفته و برخوردار از دانش، کارشناس فنی وصنعت، برنامه های فروزنخواهانه و بهره کشانه و همچشمی های استعماری خویش را به شیوه ای بنیادی و در چارچوب سوداگری و سودگرایی بورژوازی پی گیرند.[19] این دگرگونی ها شرق را به طریقه اولی ایران را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد زیر بورژوازی نوین غربی برای به جریان انداختن کارخانه های خود که دایما در حال افزایش بود نیاز به مواد خام داشت که از طریق ممالک شرقی می توانست آن را تامین کند و چرخهای کارخانه های خود را به گردش در آورد.[20] از سوی دیگر تولیدات انبوه این کارخانه ها نیاز به بازار مصرف داشت که ممالک مذکور بهترین بازار مصرف برای مصنوعات آنها محسوب می گردید. از آنجایی که کارخانجات جدید اروپایی به وسیله نیروی بخار کار می کرد و به کارگر کمتری برای حجم بسیار زیادتر تولید نیاز بود[21].بنابراین قیمت تمام شده این کالاها از تولیدات دستی و سنتی ایران و کشورهای همچون ایران بسیار ارزان تربود به همین دلیل در صحنه رقابت، تولیدات آنها پیروز می شدند. از سده نوزدهم که حجم انبوه این کالاها به بازارهای ایران سرازیر گردید یکی پس از دیگری کارگاهها ما را به وروشکستگی و تعطیلی کشاندند مقاومت های بارگانان ایرانی هم نتوانست مانع این روند گردد،[22]اندک اندک بازرگانان ایرانی نیز در خدمت بیگانگان در آمدند و به معامله کالهای آنها پرداختند. تاسیس کارخانه، بویژه کارخانه های نساجی در هند توسط انگلیسیان باعث سرازیرشدن محصولان آنها به ایران گردید. در سال 1822 فریزر متذکر گردید که چیت ها و پارچه های پنبه ای نقشدار جای منسوجات انگلسی، فرانسونی و آلمانی را گرفت، در اواسط همان سده مصرف کالاهای اروپایی رو به افزایش گذاشت و در مقابل مصرف کالاهای محلی کاهش یافت.برای نمونه در کاشان که یکی از مراکز مهم نساجی ایران بود این اتفاق افتاد. نمونه دیگر اصفهان است که گفته شده در دوره سلطنت فتحعلی شاه تعدادی از آن باقی مانده بود.[23] برای مقابله با وضعیت نامطلوبی که برای صنایع داخلی بویژه صنعت نساجی پیش آمده بود علاوه بر تجار، شاهان قاجار فتحعلی شاه و نیز محمد شاه تلاش کردند و حتی فتحعلی شاه اقدام به پاداش به اشخاصی که پارچه ای هم چون چلوار مدرس ببافند خواهد کرد، این کار نیز نتیجه مطلوبی نداشت.[24]با وجود اینکه به واسطه جنگهای خونین ناپلئون در اروپا، ورود کالاهای اروپایی به ایران به شدت کاهش یافته بود ( در سالهای آغازین حکومت فتحعلی شاه) [25] ولی مسایلی پیش آمد که اوضاع را هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی دگرگون کرد. در سطح بین المللی، شکست ناپلئون توسط دولتهای اروپایی (1814-1815) که منجر به تصفیه امور کشورهای مذکور در کنگره وین گردید.[26] و در سطح منطقه ای جنگهای خونین روسیه و ایران طی دو دوره که به عهدنامه های صلح گلستان1813 و ترکمانچای در 1828 انجامید.[27] شکست ناپلئون باعث گردید که دولت های مقتدر اروپایی ضمن بازسازی اقتصاد خویش با آرامش به مناطق دیگر دست اندازی کنند و همان گونه که می دانیم مملکت ما که در آن هنگام در دام جنگ با روسیه و نیز رقابت های دولتهای اروپایی گرفتار شده بود از قبل این مساله خسارت زیادی را تحمل کرد.[28]بویژه در خصوص جنگهای روسیه و ایران علاوه بر جنبه سیاسی و نظامی،باید به جنبه اقتصادی آنها نیز توجه شود. خسارتهای فراوان اقتصادی هم از نظر سرمایه هایی که ایرانیان هزینه کردند و هم پرداخت غرامت سنگین به دشمن بود که بر دوش دولت و ملت ایران سنگینی می کرد ولی آن چه از نظر اقتصادی مهمتر و پایدارتر بود، قرار داد تجاری بود که روس ها در کنار عهدنامه ترکمانچای بر ایرانیان تحمیل کردند و سپس کلیه کشورهای استعمارگر اروپایی به اعتبار اصل دولتهای کامله الوداد از امتیازات آن برخوردار شدند، دولت ایران ملزم گردید از اتباع روسیه و اموال منقول و غیر منقول آنها در هر نقطه از ایران حمایت کند. همچنین بازرگانان روس امتیاز تجارت هر نوع کالا و معافیت از حقوق گمرکی را جز یکبار، هنگام ورود یا خروج، آن هم به میزان پنج درصد به دست آوردند. باید یادآوری کرد که در آن هنگام از کالاهای تولید شده داخلی در ایالت ها و شهرهای مختلف با عنوان گوناگون (راهداری،دروازه بانی و...) چندبار عوارض دریافت می کردند و این مسئله باعث می شد کالاهای خارجی به رقابت به کالاهای ایرانی بپرداند.[29] در واقع گرچه با عهدنامه گلستان و ترکمانچای بخش مهم و جمعیت قابل توجهی از ایران جدا گردید، عهدنامه تحمیلی تجاری تاثیری به مراتب بدتر بر جای گذاشت، استقلال ایران با این عهدنامه دچار خدشه جدی گردید، عهدنامه تحمیلی تجاری تاثیری به مراتب بدتر بر جای گذاشت،استقلال ایران با این عهدنامه دچار خدشه جدی گردید.اطلاعاتی که در مورد تجارت ایران در سده نوزدهم در دست است بیشتر اطلاعات حدسی است. ارزیابی «ملکم » در مورد تجارت سال 1800،تنها ارزیابی است که در رابطه با بخش نخست این سده به عمل آمده است، وی کل تجارت ایران را 2500000 لیره برآورد کرده است، این رقم شامل واردات، صادرات، صادرات مجدد می باشد. «فریزر» کل صادرات ایران را در 1821-1820 نزدیک به 1225000 لیره می داند «بلو»نیز کل تجارت ایران را در سال 1857حدود6000000 لیره ذکر می کند.[30] گرچه در نیمه نخست این سده، تجارت ایران و انگلیس از طریق ترکیه، خلیج فارس و هند افزایش یافت ولی در نیمه دوم آن سهم روسیه (بویژه پس از سال 1880) رشد کرد.[31]

«جمالزاده» در این ارتباط می نویسد:

ایران اگر چه با اغلب دول مناسبات تجارتی دارد ولی می توان گفت که تجارت ایران در احتکار روس و انگلیس و منحصر به این دو دولت است. یعنی تجارت شمال با روسیه و تجارت جنوب با انگلستان و هند است. چنانچه اگر تجارت ایران را به شت قسمت نمائیم قریب به هفت قسمتش با دو دولت مذکور است و از این هفت قسمت نیز چهار قسمت و نیم با روسیه و دو قسمت و نیم با انگلستان و هند است و بعباره ا خری بیش از نصف تجارت ایران با روسیه است و ربع آن با انگلستان و ربع دیگر با دول دیگر مقدار صادراتی که از ایارن به روسیه می رود و وارداتی که از روسیه نسبت مال التجاره که از ایران به انگلیس و هند می ورد و مال التجاره که از آن دو مملکت به ایران می آید تقریبا نسبت یک است به پنج یعنی صادرات ایرانی به انگلیس و هند خمس وارداتی است که از آن دو مملکت به ایران می آید.»

وی مهمترین دولتهای دیگر را عثمانی، فرانسه، آلمان و اتریش می داند [32]. مشکلاتی که در زمینه تجارت خارجی ایران پیش آمد، علاوه بر از میان رفتن توازن صادرات و واردات کشور،[33] همچنین تغییر و تحول در ساخت و ترکیب آن بود. منسوجات که یکی از اقلام مهم صادراتی به شمار می رفت،یکی از اقلام اصلی واردات گردید زیرا صنایع دستی محلی تواناییی رقابت با فراورده های ماشینی اروپایی را نداشتند. یکی دیگر از تغییرات مهم در زمینه واردات،افزایش بسیار زیاد کالاهای مستعمراتی بود بویژه چای و شکر. همچنین به تدریج ایران از مقام صادر کننده حبوبات به وارد کننده آنها تنزل کرد.[34]همان گونه که ذکر شد امضای قرار دادهای تجار میان ایران و دولتهای ارو.پایی که ابتدا با روسیه آغاز شد.و سپس با انگلستان و دیگران نیز چنین قرادادهایی امضا گردید، آغاز راهی بود که به وابستگی ایران ختم می شد. عکس العمل بازرگانان ایرانی در برابر چنین سلطه ای و نیز استبداد داخلی پادشاهان قاجار، مهاجرت بخشی از آنها به کشورهای همجوار بویژه هندوستان بود که از یک سو به وخیم تر شدن ساخت نظام حاکم می انجامد و از سوی دیگر نظام کهنه ایلی عشیره ای موانع بیشتری بر سر راه توسعه در درونزای صنعت بومی ایجاد می کند. [35] شاید به دلیل عوامل مذکور بود که علی رغم رشد کمی و کیفی سکه ها در دوره فتحعلی شاه، ارزش پول کشور پیوسته پایین آمد و کم شد به طوری که یک تومان زرین در اوایل حکومت فتحعلی شاه با ارزش پول کشور پیوسته پایین آمد و کم شد به طوری که یک تومان زرین در اوایل حکومت فتحعلی شاه با وزن حدود 96 حبه ضرب می شد. اما در اواخر حکومت وی وزن این سکه به حدود 53 حبه رسید و یک ریال سیمین از 180 حبه به 142 حبه تنزل کرد و به جهت همین تغییر وزن و عیار سکه بود که در سال 1236 قمری از سوی دولت جدولی تهیه و برای اجرا به ضرابخانه ها ابلاغ گردید.[36]

در سخن از اقتصاد ایران، علی رغم اینکه کشوری کشاورزی بود وضع کشاورزی آن به گونه ای گردید که در زمینه هایی از صادر کننده به وارد کننده تبدیل شدیم. وضع تجاری مملکت نیز به آن روز افتاد که بطور مختصر ذکر شد، می شود نتیجه گیری کرد که اوضاع صنعتی ایران که اصولا به عنوان کشوری صنعتی شناخته شده نیست چگونه می گردد ! عیوسی از عقب افتادگی ایران نسبت به سایر ملتهای خاورمیانه در سده نوزدهم سخن می گوید و دلیل آن در نتیجه ساخت اجتماعی و سیاسی ایران بود که تلاشهای متجددین و مصلحین متقدم چون عباس میرزا ولیعهد و امیرکبیر را عقیم می گذاشت... ولیکن مهمترین عامل، اثر خنثی کننده رقابت انگلیس و روسیه در ایران بود... عامل بعد فقدان خطوط آهن قلت معاملات تجاری بریتانیا در روسیه در ایران بود.[37] علی رغم این ها باید اذعان کرد که در دوره قاجار تلاش های زیادی برای صنعتی کردن کشور و راه اندازی صنایع جدید صورت گرفت. [38] در این راستا هم اقدام به وارد کردن کارخانه و هم استخدام صنعتگر و اعزام دانشجو به خارج برای تحصیل رشته های فنی و مهندسی کردند.[39] ناکامی دولت مردان ایران در رواج صنایع جدید در ایران کاملا محسوس بود.

دولت قاجار از ابتدای تاسیس با توسعه طلبی روسها مواجه گردید. جنگ هایی که میان آنها رخ داد. برتری کاملا محسوس تکنیکها و ادوات جنگی روسها بر ارتش ایران از عواملی بود که توجه برخی رهبران ایران همچون عباس میرزا و قائم مقام را به گسترش صنایع نظامی جلب کرد. ضعف ایران در قضیه هرات نیز حاج میرزا آقاسی را متوجه توسعه صنایع نظامی کرد،[40] کاری که جانشین او امیرکبیر در دوره کوتاه زمامداری اش آن را دنبال کرد. در این زمینه نیز گرچه بطور محدود کارخانه هایی تاسیس گردید و اسلحه هایی ساخته شد ولی به دلیل عدم پی گیری دولت مردان و صلح و آرامشی که بر مملکت حاکم گردید آن دستاوردهای اندک نیز از میان رفت. در دوره پهلوی ایرانی به وارد کننده مهم مهمات و اسلحه دولتهای غربی تبدیل گردید.

اقتصاد ایران که با سقوط صفویه و هرج و مرج ناشی از سقوط دچار رکود جدی شده بود، پس از روی کار آمدن قاجاران و ایجاد امنیت و آرامش نسبی در مملکت باید از رکود خارجی می شد ولی چنین نشد این مسئله از سویی به ماهیت اجتماعی قاجارها بر می گشت که مردمانی ایلیاتی بودند و دارای دیدگاه برنامه ریزی و آینده نگری نبودند. استبداد شدید این حکمرانان و اینکه خود را از مالک جان و مال مردم می دانستند نیز لطمه شدیدی به تجارت و سرمایه گذاری در ایران می زد. عدم اطمینان تجار از دولت مرکزی و عمال آن باعث خروج آنها از مملکت می گردید. جنگهای خارجی و طغیان های داخلی و چنگ اندازی دولتهای استعمارگر بر اقتصاد ایران و امضای قرار دادهای استعماری و ورود کالاهای ارزان و با کیفیت بالاتر اروپایی لطمه های شدیدی به اقتصاد ایران در سده نوزده وارد کرد. تلاش برخی شاهان قاجار و برخی وزرای این سلسله برای رفع مشکلات نیتجه مثبتی در پی نداشت.


منابع و مآخذ

1.      رابرت گرانت واتسن، تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، بی جا، بی نا، 1340

2.      فرزام اجلالی، بنیان حکومت قاجار، نظام سیاسی ایلی و دیوانسالاری مدرن، تهران، نشر نی، 1373

3.      میرزا مهدی نواب طهرانی، دستور الاعقاب، تصحیح سید علی آل داوود، تهران، نشر تاریخ ایران، 1376

4.      حسین سعادت نوری، زندگانی حاج میرزا آقاسی، تهران، انتشارات وحید، بی تا.

5.      فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، انتشارات خوارزمی، 1362.

6.       ابراهیم فیوضات توسعه صنعتی و موانع آن در ایران، تهران، چاپخش، 1374

7.      لمبتون، مالک و زارع در ایران، ص 282.

8.      عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 355.

9.      ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران، تهران، نشر نی، 1368، خورشیدی، چ دوم

10.  خسرو معتضد، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران، تهران، انتشارات جانزاد، 1366

11.  بارون دوبد، سفرنام لرستان و خوزستان ترجمه محمد حسین آریا، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371

12. آلفونس، تره زال، یادداشتهای ژنرال در سفر بایران (سالهای 1780-1812 م) به اهتمام ر، ب، دوما، ترجمه عباس اقبال، تهران، انتشارات فرهنگ ، 1361

13.  سفرنامه لایارد، ترجمه مهراب امپری، تهران، انتشارات نازان،1376،

14.  محمد علی مهمید، پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران قبل از هخامنشیان تا پایان قاجاریه، تهران، نشر میترا، 1361

15.  هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ص 23-2010.

16.  معتضد، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران،

17.  حائری، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب،

18.  فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی از ا فلاطون تا دوره معاصر، تهران، نشر نی، 1375،چ دوم،

19.  لیدی ماری شیل، خاطرات لیدی ماری شیل، ترجمه حسن ابوترابیان،تهران، نشرنو، 1368،

20.  فلور، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار دوم،

21. .هنری، و، لیتل، تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد، ترجمه فریده قره جه داغی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی 1366خورشیدی چ دوم،

22.  محمود محمودف تاریخ روابط خارجی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، بی جا، بی نا، 1328،

23.  اصغر شمیم ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران،انتشارات مدبر،1375خورشیدی، اکثر صفحات.

24.  ابراهیم رزاقی، آشنایی با اقتصاد ایران،تهران، نشر نی، 1376، خورشیدی

25.  داریوش شهبازی فراهانی، تاریخ سکه دوره قاجاریه، تهران، نشر پلیکان، 1378 خورشیدی، ص 123.

 

 



[1]. چارلز عیسوی درباره ویژگی های این قنات ها و نقشی که در آبیاری زمینهای کشاورزی ایران بر عهده داشتند و مخارج هنگفتی که برای نگهداری این قنات ها لازم بود و تا کنون ادامه دارد توضیح دهد. برای اطلاع بیشتر ر ک تاریخ اقتصادی تایارن ص 36-326.

[2]. رابرت گرانت واتسن، تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، بی جا، بی نا، 1340، خورشیدی، ص 240، فرزام اجلالی، بنیان حکومت قاجار، نظام سیاسی ایلی و دیوانسالاری مدرن، تهران، نشر نی، 1373، خورشیدی، ص 79-80 عیسوی، همان، ص 317 حاجی میرزا آقاسی که در تمام دوره محمد شاه وزارت را بر عهده داشت از سوی نویسندگان زیاد مورد بحث قرار گرفته است و برخی درباره وی نظری کاملا مخالف و برخی موافق دارند. ر. ک میرزا مهدی نواب طهرانی، دستور الاعقاب، تصحیح سید علی آل داوود، تهران، نشر تاریخ ایران، 1376، خورشیدی، حسین سعادت نوری، زندگانی حاج میرزا آقاسی، تهران، انتشارات وحید، بی تا.

[3] عیسوی تاریخ اقتصادی ایران، ص 18-317.

[4]. فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، انتشارات خوارزمی، 1362 خورشیدی.

[5]. لمبتون، مالک وزارع در ایران، ص 67-261،

[6]. لمبتون مالک و زارع در ایران ص 268، آقای فیوضات به خوبی متذکر می شو که بازرگانان مالک نخستین نمایندگانی بودند که پای سرمایه تجاری را به محصولات کشاورزی باز کردند. وی معتقد است که آمیختن کشاورزی با تجارت باعث متزلزل شدن پایه های اقتصاد ساده روستایی گردید و اولین گام برای پیوند زدن بازار و روستا به حساب می آید برای اطلاع بیشتر رک ابراهیم فیوضات توسعه صنعتی و موانع آن در ایران، تهران، چاپخش، 1374، خورشیدی، ص 121.

[7] لمبتون، مالک و زارع در ایران، ص 282.

[8]. عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 355.

[9]. ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران، تهران، نشر نی، 1368، خورشیدی، چ دوم، ص 11-10.

[10]. عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ص 377.

[11]. عیسوی، همان، ص 380.

[12]. رزاقی، همان ص 10.

[13]. رزاقی، همان، ص 6.

[14][14]. عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 11-406، خسرومعتضد، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران، تهران، انتشارات جانزاد، 1366 خورشیدی، ص 46-243

[15]. بارون دوبد، سفرنام لرستان و خوزستان ترجمه محمد حسین آریا، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ص 14-13.

[16] آلفونس، تره زال، یادداشتهای ژنرال در سفر بایران ( سالهای 1780-1812 م ) به اهتمام ر، ب، دوما ترجمه عباس اقبال، تهران، انتشارات فرهنگ را، 1361خورشیدی، ص 63، در دوره محمدشاه،انگلیسیان برای یافتن راه تجاری آبی در داخل ایران به تحقیقاتی دست زدند که در سالهای بعد یعنی در دوره ناصرالدین شاه منجر به اخذ امتیاز کشتی رانی در کارون گردیده هنری لایارد گزارش های مفصلی از راه های آبی کارون در سفرنامه خود ارایه می دهد. ر.ک سفرنامه لایارد، ترجمه مهراب امپری، تهران، انتشارات انزان،1376 خورشیدی،

[17]. محمد علی مهمید،پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران قبل از هخامنشیان تا پایان قاجاریه، تهران، نشر میترا، 1361خورشیدی، ص 3-132، هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ص 23-2010.

[18]. معتضد، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران، ص 250،به نقل از « مسافرت به ارمنستان و ایران،نوشته آمده ژوبرو.

[19].حائری، نخستین رویارویئیهای اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، ص 23.

[20].فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی از ا فلاطون تا دوره معاصر، تهران، نشر نی، 1375،چ دوم،ص149-80.

[21]. لیدی ماری شیل، خاطرات لیدی ماری شیل، ترجمه حسن ابوترابیان،تهران، نشرنو، 1368، ص 35.

[22].فلورفجستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار دوم،ص 78-176.

[23].لبمتون، ایران عصرقاجار،ص82-181،کرزن به نقل از استاکلر از اشتیاق خریداران برای خرید اجناس انگلیسی سخن می گوید. ر ک جرج. ن کرزن

[24].لمبتون، همان،ص 181

[25].اجلالی، بنیان حکومت قاجار،ص 40.

[26].هنری، و، لیتل، تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد، ترجمه فریده قره جه داغی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی 1366خورشیدی چ دوم، ص 17-15.

[27].محمود محمودف تاریخ روابط خارجی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، بی جا، بی نا، 1328، خورشیدی ج اول ص 130-125 و ص 221-209.

[28].برای اطلاع بیشتر رک، اصغر شمیم ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران،انتشارات مدبر،1375خورشیدی، اکثرصفحات.

[29].رزاقی،اقتصادایران،ص 6-5،عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص110، ابراهیم رزاقی، آشنایی با اقتصاد ایران،تهران، نشر نی، 1376، خورشیدی،ص13.

[30].عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 9-198.

[31].عیسوی، همان، ص 109.

[32].جمالزاده، گنج شایگان، ص9.

[33].رزاقی، اقتصادی ایران،ص 10.

[34].عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ص 108.

[35].فیوضات، توسعه صنعتی و موانع آن در ایران، ص 120.

[36].داریوش شهبازی فراهانی، تاریخ سکه دوره قاجاریه، تهران، نشر پلیکان، 1378 خورشیدی، ص 123.

[37]. عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 3-22.

[38]. جمالزاده، گنج شایگان، ص 6-95 عیسوی، همان، ص 402.

[39].اقبال، میرزا تقی خان امیرکبیر،ص273.

[40].سعادت نوری، زندگی حاج میرزا آقاسی، ص 118.

نظام اداری قاجارها

نظام اداری در دوره قاجاریه

در سخن از نظام اداری در دوره قاجاریه ناچاریم قبل از پرداختن به هر بحث و سخن از بنیادین ترین مسئله سخن گوییم که همانا سلطنت و مقام پادشاهی با تمام حواشی و بر آیند های آن است.

در رأس هرم اجتماعی ایران شاهنشاه صاحب قرآنی  قرار داشت که صاحب تمام اختیارات بوده و با قدرت[1] و سلطه و اقتداری مثال زدنی و مطلق العنان می توانست فرمان جنگ، صلح، واگذاری ایالات، اعطای هرگونه امتیاز را بدهد بدون آنکه به هیچ نهاد یا سازمانی پاسخگو باشد.

در یک جمع بندی کلی روند نظام اداری از سلسله سامانی تا پادشاهی صفوی روشن خواهد ساخت که چگونه سنت کشورداری ساسانیان به دستگاه خلافت عباسی وارد شد و با تلفیق و تطبیق مبانی فقهی و سیاسی اسلامی- ایرانی در دوران سلاجقه، میراثی پایدار به وجود آورد که مورد تقلید صفویه واقع شد. پس از آنکه گسترش تشریفات اداری و ارتباط با کشورهای دیگر در قرن جدید به تحول در مقام وزارت و توسعه کمی و کیفی اختیارات و حوضه عملکرد دیوانسالاری منتهی شد.[2].

نکته جالب و قابل اعتنا در این میان وجود نظامی کاملاً سنتی است که مسئول رسیدگی به انبوه زنان و شاهزادگانی بود که خود ریاست و کیاست بخشی از بدنه دولت را در اختیار داشتند. زنان حرمسرای شاه نفوذ زیادی داشته و شاه دخت ها از طریق ازدواج با حکام و مقامهای دولتی، روحانی و سایر مقامهای بلند پایه بر دامه نفوذ روز به روز خود می افزودند.

رهبری دیوان سالاری در دست خانواده های معدود حاکم بود و اینان سخت با یکدیگر هم چشمی و رقابت داشتند و فروش و معامله مشاغل و امتیازات جز انحطاط و اوضاع سیاسی و اقتصادی حاصلی در بر نداشت تا جایی که هر کس پیشکش بهتری عرضه می کرد منصب بهتری را اشغال می نمود و البته پاره ای اوقات در بین شاهزادگان نزاع ها و کشمکش هایی رخ می داد که ریش سفید با آبرویی با لقب ایلخانی مسئول برطرف کردن این نزاع های خانوادگی بود تا مبادا خانوار و هزار فامیل دچار آسیب و چند پارگی گردد![3]

ساختار نیروهای موثر در نظام دیوانی  دوره قاجار

    ساختار قدرت سیاسی  قاجارها، همانند تمامی رژیمهای مطلق گرای سیاسی، به یک منظومه شباهت دارد. منظومه ای که یک هسته اصلی در مرکزیت آن قرار دارد. و عناصری که هر یک به میزان جایگاهی که در کل منظومه دارند، نقشی را به عهده گرفته اند. در این مدل هندسی، شاه هسته مرکزی منظومه قدرت را تشکیل می دهد و هر یک از گروه های قدرت به میزان دوری و نزدیکی به مبدأ قدرت در جای خاصی قرار گرفته اند. به بیان دیگر در نظام خود کامه، شاه عامل بقا و دوام ساختار سیاسی محسوب می شود.

    از سوی دیگر بین عناصر این منظومه، که همان طبقات اجتماع هستند، با هسته مرکزی، یعنی شاه، و مجموعه عناصر با یکدیگر، یک رابطه متقابل دارد. که تحولات عمومی هر گروه قدرت، به خصوص   گروه های مهم، بر نوع روابطشان با شاه به عنوان مرکزیت منظومه قدرت، تأثیرات قابل ملاحظه ای بر جای می گذارد؛ ینی تأثیرات از بالا به پایین و صرفاً یکسویه نیستند، اگر چه در ساختار قدرت سیاسی قاجارها غالب تأثیرات از بالا به پایین است.

     بنابر این، دریک سطح کلی و کلان و در ارتباط با منظ.ومه قدرت، «شاه» و «عناصر اصلی» ساختار قدرت را می توان اساس رژیم قاجاری دانست. به عبارت دیگر، شالوده ساختار قدرت سیاسی قاجارها را «شاه» و «عناصر اصلی» تشکیل می دهند و عوامل مؤثر دیگر، در واقع سطح ثانوی از مناسبات حاکم بر ساختار قدرت سیاسی را تشکیل می دهد. این مسأله به معنای نادیده گرفتن و یا کم اهمیت جلوه دادن عناصر ثانوی در چگونگی شکل گیری ساختار قدرت سیاسی نیست، بلکه تأکید بر تقدم و تأخر  ذاتی هر کدام از این عوامل در روند شکل گیری ساختار قدرت است، در ادمه بحث، با توجه  به مسائلی که در باره منظومه قدرت قاجاریه بیان شد و با تکیه برمنابع اصلی این دوران، به تبیین شاه می پردازیم.

شاه، هسته مرکزی منظومه قدرت در امور سیاسی و دیوانسالاری

    در ساختار قدرت سیاسی قاجاریه که مبتنی بر رژیم «سلطنت خودکامه» است، شاه نقش محوری دارد، زیرا او مرکز کلیه قدرت هاست؛ عزل و نصب عاملان حکومت طبق فرمان شاه صورت می گیرد؛ تمام جزئیات دخل و خرج دولت به امضای او می رسد؛ دستورالعمل ولایات و فرمانهای مقاطعه گمرک و اجارات به صحه شخص وی است. پادشاه قاجاری بنا به میل و اراده شخصی اش، فرمان ضبط و مصادره اموال اشخاص را صادر می کند و در عمل نیز نمونه های فراوانی از این موضوع مشاهده شده است. به طوری که حتی «اعمام و برادران و برادرزادگان و فرزندان خود او و رجال و اعیان و بزرگان مملکت هم از این گونه تعرضات شاه مصون نبودند. »

توصیف سرجان ملکم از نقش پادشاه در ساختار قدرت قاجار قابل توجه است. وی در این باره می گوید:« پادشاه ایران گفته شده است که از جمیع سلاطین عالم به رعایا مطلق العنانتر و مقتدرتر است و همچنانکه مصور شد، دلیلش بر این که هم از زمان قدیم بر این نهج بوده حکم پادشاه همیشه قانون ملک بوده است .. قاعده ایست در مردم این ملک که پادشاه هر چه بخواهد می تواند بکند و هر چه بکند بر او بحثی نیست. در عزل و نصب وزراء و قضات و صاحب منصبان از هر قبیل و ضبط اموال و سلب اموال رعایا از هر صنف علی الاطلاق مختار است.» از بیان ملکم به خوبی روشن می شود که شاه قاجار، تنها مرجع صلاحیت دار برای رسیدگی و اداره همه امور لشگری و کشوری است. هر قدرتی از شاه ناشی می شود و سرانجام آن نیز به شاه بازگشت می کند. لرد کرزن در این باره می نویسد که شاه سه وظیفه  «قانون گزاری»، «اجرا» و «قضات» را خود به عهده داشت که تماماً از شئونات حکمران مطلق العنان می باشد. [4]

نخبگان حاکم در نظام سیاسی  اداری

منظور ما از بازیگران اصلی قدرت اجزاء و عناصر تشکیل دهنده ساختار سیاسی اداری، پس از مقام سلطنت می باشد. در هرم قدرت قاجارها، دو دسته « نخبگان حاکم » وجود داشت : دسته اول، نخبگان مرکزی را در بر می گرفت که عبارت بودند از رؤسای ایل قاجار، شاهزادگان درباریان، تیولداران، مستوفیان، وزراء، فرمانفرما ها و اشراف بزرگ ( السلطنه ها، الدوله ها، الملک ها، الممالک ها و ) این نخبگان اطرافیان شاه را تشکیل می دادند و اکثر مناصب دولت خصوصا مقاماتی مانند وزارت، حکومت ایلات بزرگ و مناصب بالایی قشونی را دراختیار داشتند.

دسته دوم، نخبگان محلی را شامل می شد که عبارت بودند از اعیان و اشراف محلی، خوانین، صاحب منصبان محلی و میرزاها، اینان نیز در مناطق خودشان مناصب دولتی را در انحصار خود گرفته بودند. همچنین گروهی از روحانیون ( که دارای مقامات دینی ـ دولتی مانندامام جمعه، شیخ الاسلام و قضات بودند ) نیز باید جزء عناصر مهم هرم قدرت قاجاریه دانست. البته وظیفه روحانیان معمولا به طور رسمی جزء اجزای اصلی تشکیل دهنده سازمان قاجاریه، به حساب نمی آمد. به هر روی این نخبگان مرکزی و محلی  بودند که « هیئت حاکمه » قاجاری را تشکیل می دادند.

با این توضیحات، عناصر اصلی تشکیل دهنده هرم قدرت سیاسی، اداری قاجاریه را می توان به ترتیب زیر دسته بندی کرد:

الف- شاهزادگان - درباریان و عناصر بالای دیوانی

ج- رؤسای ایلات بزرگ و همپیمان حکومت

د- خوانین روستا و حکام منطقه ای بومی [5]


1- شاهزادگان و نفوذ غیر قابل انکارشان در بدنه کشور

     یکی از نتایج مهم سلطنت طولانی فتحعلی شاه، افزایش حیرت انگیز جمعیت شاهزادگان و متعلقانش بود؛ به طوری که می توان گفت از این زمان تا پایان حکومت قاجارها یکی از مسائل اصلی نظام قاجاری؛ قشر مهم شاهزادگان بود. پولاک در سفر نامه خود پیرامون اهمیت شاهزادگان تعبیر زیبایی می کند وی در این باره می گوید: « مهم ترین لقب نجیب زادگی، شاهزاده است که به احفاد سلسله منصوب اطلاق می شد.»[6]

در رأس شاهزادگان، ولیعهد یا جانشین مشخص شاه قرار داشت. ولیعهد طبق یک رسم کهن قاجار در سنین کودکی برگزیده و به مقام حکومت ایلات عمده ایران، یعنی آذربایجان می رسید. محل اقامت او تبریز بود و بدین ترتیب از نظارت مستقیم مادر خود آسوده بود. جلال و قدرت ولیعهد دست کمی از شکوه و جلال پدرش نداشت. در محدوده اسلاف خود، فعال مایشاء بود و باری خود وزرایی داشت. ولیعهد با در اختیار داشتن یک قشون کمابیش منظم گاه همانند عباس میرزا چندان قدرت می یافت که در زمان حساسیت، برای تقویت حکومت مرکزی دست به سرکوب مدعیان سلطنت و مدعیان مقام ولیعهد و خوانین و رهبران سرکش ایلات می زد. به عنوان مثال می توان به لشکر کشی عباس ممیرزا به کرمان برای تنبیه شاهزاده شجاع السلطنه که علم طغیان بر افراشته بود اشاره کرد.

    البته به تناسب رابطه حسنه که  ولیعهد با شاه و دربار وی داشت، میزان نفوذ وی کم و زیاد می شد و مواردی دید شده که در زمان حضور ولیعهد، یکی دیگر از فرزندان شاه از اقتدار بیشتری برخوردار بوده است. به عنوان مثال، می توان به تفاوت نقش عباس میرزا در زمان سلطنت فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه در زمان سلطنت محمد شاه اشاره کرد.

    همانطور که بیان شد، فتحعلی شاه. خواه برای تفریح و خواه باری رام کردن رؤسای ایلات و خوانین محلی و منطقه ای، همسر های بسیاری را اختیار می کرد و اولاد بسیاری نیز به جمع شاهزادگان قاجاری افزود. او به پسرهای خود لقبها یا طنطنه ای مثل نایب السلطنه، ظل السلطان، فرمانفرما، شجاع السلطنه، حسام السلطنه، ملک آزاد، دولتشاه و .. می داد و زنها و دخترهای خود را نیز شمس الدوله، قمر السلطنه و نظایر آنها می خواند. از حدود سال 1220 ه.ق به تدریج فرمانفرمایی و حکمرانی از ایالات و ولایات ایران،  بنا به اصرار مستقیم شخص سلطان به پسرانش سپرد می شد.

    فریزر یکی از اروپاییانی که در همین زمان در ایران حضور داشته، معتقد است که « شاه افراد خاندان خود، پسرها و دامادها و نوه های  خود را به حکومت ایلات و ولایات شاهنشاهی منصوب کرده است ». [7]

     برخی از شاهزادگان که حکومت ایلات و ولایات در هنگام سلطنت فتحعلی شاه در اختیار داشتند عبارت بودند از : عباس میرزا در آذربایجان، محمد علی میرزا در قزوین، محمد ولی میرزا در خراسان، حسین علی میرزا در شیراز، حسنعلی میرزا در تهران، محمدعلی میرزا در ساری، عبدالله میرزا در زنجان و سیف الدین میرزا در سمنان و قزوین.

    از سوی دیگر گسترش غیر معمول گروه شاهزادگان که در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، تعداد افراد سرشناس آن به دو هزار نفر می رسید، در عمل منجر به تقسیم بندی جدیدی در این گروه شد. اساس این تقسیم بندی که هم حمایت طبقاتی و هم سیاسی داشت، برپایه مسأله خونی نژادی شکل گرفته بود. به این معنی که در یک دسته بندی کلی شاهزدگان به دو گروه تقسیم می شدند: گروه اول شاهزادگانی که یا فرزند شاه بودند و یا از فرزند ارشد او، عباس میرزا باقی مانده بودند و گروه دوم، کسانی که از دیگر فرزندان شاه بودند و یا از طرف مادر به قاجارها منتسب نمی شدند. دسته اول جزء بلند پایه ترین مقامات رژیم قاجاری بودند و غالباً سمت حکمرانی ولایات و ایالات را داشتند و از جایگاه خاصی نیز برخوردار بودند. البته، باید توجه داشت که حکمران بودن شاهزادگان، خود به خود، قرار گرفتن در طبقه ملاکین و خوانین را به ارمغان می آورد و به همین لحاظ است که شاهزادگان دسته اول را جزء زمینداران بزرگ ایران، می شناسیم.

   اما گروه دوم، که از اهمیت کمتری برخوردار بودند، درآمدشان بیشتر متکی به مستمری های ناقابلی بود که از طریق دیوانسالاری دریافت می داشتند. اینها نقش چندانی نیز در اداره کشور و ساختار سیاسی آن نداشتند. البته باید توجه داشت که این تقسیم بندی یک کاست غیر قابل تغییر را نشان نمی دهد. چه بسا شاهزادگانی که از دسته دوم به مقام و موقعیتی قابل توجه دست یافته بودند.

            نکته دیگری که در ارتباط با نقش شاهزادگان درساختار سیاسی قابل ملاحظه است، جابجایی یا مرگ پادشاهان می باشد؛ زیرا به واسطه این امر مقام و موقعیت شاهزادگان نیز تغییر می یافت. به طوریکه عده ای از شاهزادگان با شاه جدید سر ناسازگاری داشتند و لذا از مناصب خود کنار گذاشته می شدند و حتی شورشهایی نیز در همین ارتباط به وقوع می پیوست به عنوان مثال تعدادی از شاهزادگان در زمان به تخت نشستن محمد شاه با وی به مخالفت برخاستند و شورشهایی را نیز به وجود آوردند. به هر حال قاجاری کردن مردم ایران، یا گماشتن شاهزادگان به حمکرانی ولایات و ایالات، به لحاظ سیاسی، نتایح مهمی را پدید آورد که مهمترین آنها عبارتند از:

الف - تحکم اساس سلطنت پادشاه و حکومت ایل قاجار: شاهزادگان، نمایندگان سیاسی حکومتی بودند که خود، به لحاظ خونی و نژادی به آن مربوط می شدند و لذا بین بقای آنها و دوام حکومت، یک رابطه مستقیم وجود داشت و به نظر می رسد که احتمالاً فتحعلی شاه با در نظر گرفتن چنین مسأله ای فرزندان خود را به حکومت ایلات و ولایات منصوب می کرد.

ب - ایجاد دربارهای ایالتی و ولایتی گرانقدر: شاهزادگان با استقرار در ایالات و ولایات، دستگاهی برای خود به وجود آورده بودند که از نظر جلال و جبروت، اگر از دربار شاه، مجلل تر نبود، چیزی از آن کم  نداشت. البته انجام این کار، بار مالی گزافی داشت که  همواره به دوش مالیت دهندگان ایلات و ولایات بود.

ج - پیدایش قشر ملاکین بزرگ در بین شاهزادگان : به این معنی که پادشاهان قاجار برای تأمین مخارج گزاف شاهزادگان و شاهزاده خانم ها، املاک و مزارع خالصه دولتی را به آنان می داد. و به این صورت شاهزادگان علاوه بر عنوان  شاهزادگی و حکومت ولایات، در ردیف ملاکین و زمینداران بزرگ نیز قرار می گرفتند.

د - شاهزادگان عامل ثبات و بی ثباتی: واقعیت این است که سپردن حکومت ایلات و ولایات به شاهزادگان  یک نتیجه خاص دیگر را نیز در پی داشت که با نتایج دیگر متفاوت بود. شاهزادگان در بسیاری مواقع نه تنها عامل ثبات سیاسی نبودند، بلکه از عوامل بحران زا نیز به حساب می آمدند. این مسأله به خصوص در ولایات برای تصاحب سرزمینهای بیشتر نمود داشت. از موارد دیگر این موضوع،  می توان به روی کار آمدن شاه جدید اشاره کرد. به عنوان مثال از درگیریها و رقابتهای بین شاهزادگان می تان به نزاع محمد ولی میرزا و عباسقلی میرزا در قسمت شرقی اشاره کرد که بالاخره منجر به دخالت عباس میرزا شد.

2 - درباریان و عناصر بالای دیوانی

به هنگام حکومت قاجارها، درباریان یکی از مهمترین  ارکان حکومت را تشکیل می داند. آنها خود از سه گروه کوچکتر تشکیل ده بودند که عبارت بودند از : «خاندان سلطنتی»، « صدر اعظم و هیئت دربار» و « مأموران عالیرتبه دیوانی و لشگری». به طور مشخص منظور از خاندان سلطنتی، شاه و حرمسرای وی و رؤسای ایل قاجار بودند که نبض حکومت را در دست داشتند. صدراعظم و هیئت دربار به همراه مأموران عالی رتبه دیوانی، گروه عظیم دیوانسالاران را تشکیل می داند که اداره امور کشور به عهده آنان بود. به قول پولاک « بیشترین نفوذ را همین میرزاها و یا اهل قلم بر حکومت اعمال می کردند». [8]

گروه دیگری  از درباریان را مأموران عالی رتبه لشگری تشکیل می داند که هم از میان شاهزادگان و هم از میان عناصر دولتی انتخاب می شدند و با دریافت عناوین نظامی به مداخل و مدارجی دست می یافتند؛ گو این که بخش عظیمی از سردمداران قاجاری، این عناوین نظامی را یدک می کشیدند بدون این که کمترین تبحری در این حرفه داشته باشند؛ ولی بودند نظامیانی که از درون طبقه خویش بالا آمده بودند و صلاحیتی داشتند.[9]

3 -  رؤسای ایلات بزرگ

سرزمینهای داخل فلات ایران، به لحاظ جغرافیای طبیعی در منطقه ای واقع شده است که همواره جاذبه های تمام نشدنی برای ساکنان سرزمینهای مجاور آن که در مناطق بی آب و علف و بیابانهای خشک زندگی می کردند- به وجود می آورد. با فروپاشی قدرت مرکزی در ایران از زمان ساسانیان به بعد، ساکنان این مناطق که عمدتاً ایلات کوچ نشین بودند، فرصت حمله به ایران را یافتند و گروه گروه به این سرزمین آمدند و پس از جنگهای فراوان، بالاخره در آن سکنی گزیدند.

ورود این گروه ها به ایران علاوه بر تأثیرات فراوان اقتصادی و سیاسی. باعث تغییر جمعیت نیز شد، به طوری که پس از آن، ترکیب جمعیتی کشور دستخوش تغییرات مهمی شد و طی آن جمعیت ایلات بر دیگر بخشها زونی چشمگیری یافت. البته جغرافیای کوهستانی ایران، خود نیز به انجام چنین تغییراتی  یاری فراوانی رساند. از سوی دیگر این تحولات اجتماعی، یک نتیجه مهم سیاسی را نیز باعث شد و آن تسلط ایلات بر دستگاه قدرت بود. از این پس تا هنگام تحولات جدید در ساختار قدرت به زمان حکومت رضا خان، حکومتهای ایران در دست رؤسای ایلات می گشت.

به قدرت رسیدن ایلات را با تکیه بر ساختار درونی آن بهتر می توان توضیح داد. به این معنی که ایلات از یک همبستگی گروهی بالایی برخوردار بودند که تبلور سیاسی آن را در قدرتمندی رؤساشان می توان مشاهده کرد. به عبارت دیگر رؤسای ایلات، مظهر همبستگی اجتماعی و سیاسی آنها بودند وهمین امر، پایه توانایی آنها را برای کسب قدرت فراهم می آورد. از سوی دیگر، ایلات برای محافظت از افراد خود، گروه های مسلح قدرتمندی داشتند که در مواقع ضروری  به دفاع از آنان می پرداخت و یا به واسطه این گروه های مسلح، سرزمین های تازه ای را به دست می آورد. وجود چنین نیروی مسلحی نیز پایه دیگر توانایی ایلات برای کسب قدرت را به وجود می آورد. [10]

ترکیب این دو پایه اقتدار سیاسی، یعنی پیدایش رهبری سیاسی- نظامی و نیروهای مسلح قدرتمند، به رؤسای ایلات این امکان را می داد که در صورت بروز شرایط مناسب، قدرت سیاسی را قبضه کنند، چنانکه تقریباً پس از ایلغار مغول به ایران، تحولات سازمان قدرت سیاسی چنین مسیری را ادامه داد. این مسأله در مورد قاجارها نیز صدق می کند، آنها نیز باتکیه بر یک اتحاد ایلیاتی برتر، بر ایلات لک و لر حاکم چیره شدند و قدرت را به دست آوردند. [11]

به همین دلیل، سردمداران جامعه را در سالهای اولیه حکومت قاجار، همانند دوره نخستین صفویه، رهبران ایلات بزرگ تشکیل می دادند. در زمان قاجارها به جزء خود آنان، قدرتمند ترین گروههای ایلیاتی عبارت بودند از : بختیاری ها، اکراد، افشارها، قراگوزلوها، قشقایی هاو اعراب فارس. ایلات ترکمان اگر چه از نظر توانایی مهم بودند ولی در این زمان مشارکت چندانی در قدرت نداشتند. قدرت رؤسای ایلات از نیروهای ایلی ناشی می شد که آنها می توانستند در اسرع وقت گردآوری کنند و در صورت لزوم به کمک شاه و یا حکام منصوبش بشتابند. رؤسای ایلات، برگزیده خود ایلات بودند ولی انتصاب آنها از سوی حکومت، «حقی» بود که قاجارها به خود داده بودند و این حق را در تسلط نخستینشان بر ایلات به دست آورده بودند،  اگر چه شاه در عمل مجبور بود کسانی را از میان رهبران ایلات به ریاست آنان برگزیند.

وظیفه اصلی رؤسای ایلات در برابر حکومت، عبارت بود از تأمین نظامی برای ارتش شاه و گردآوری مالیات دولت. آنها در مقابل انجام این وظیفه، از امتیازات زمینداران بزرگ بهره مند می شدند. برای مثال « خوانین بختیاری، مالک سرزمینی به وسعت 500 کیلومتر بودند و هر یک چندین روستا داشتند که طبق معمول در سال یک سوم محصولات را به عنوان بهره مالکانه دریافت می کردند.» نکته مهم دیگر در مورد قدرت رؤسای ایلات، این است که توانایی خاص نظامی آنها و وسعت اراضی تیولی شان، غالباً منجر به پیدایش خصلت گریز از مرکز و طغیان علیه دولت می شد. این مشکل همواره فراروی دولت قاجار قرار داشت و هر از چندی مشکلاتی را برای آنان فراهم می کرد.[12]

در مجموع، آنان چنان که از بررسی تاریخی بر می آید، باید گفت که رؤسای ایلات، در برخورد با حکومت مرکزی، همواره نقش دوگانه ای را ایفا می کردند. زیرا از یک سو حامی حکومت بودند و از سوی دیگر به دلیل خصلت گریز از مرکزشان، در مواقعی رو در روی قدرت مرکزی قرار می گرفتند. ولی به طور کلی قاجارها از حمایت بخش قابل ملاحظه ای از ایلات کشور برخوردار بودند.

دیوان سالاری بستر انتقال قدرت

دیوای سالاری در دوره قاجار، شامل مجموعه ای از کارکنان حرفه ای اداری-مالی و مناسبات خاص این گروه بودکه تشکیلات دیوان سالاری این دوران را شکل می دادند. بزرگترین مقام اداری به صدر اعظم اختصاص داشت که القاب گوناگونی مانند امیر الدوله، اعتماد الدوله، صدر اعظم، میر و قائم مقام را برای این مقام به کار میبردند. بنابراین نماینده واقعی حاکمیت را باید صدر اعظم دانست‌، زیرا وی با تکیه بر عناصر دیوانی، امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور را دادره می کرد. نکته در خور توجه این است که غالب صدور قاجاری، از خاندان شاهی-شاهزادگان-نبودند و دلیل این امر را بیشتر باید در ترس شاهان قاجار از سپردن کشور به دست فردی از خاندان خود دانست.

مهمترین عناصر دیوانی، بعد از صدر اعظم را در سه دسته کلی می توان جای داد. دسته اول شامل دیوان سالاران صاحب منصب بودکه مقامات بالای دیوانی را به خود اختصاص داه بودن. این دسته به دلیل موقیت خاصی که در دستگاه اداری داشتند عمدتاً از زمینداران بزرگ محسوب می شدند و جزو عناصر اصلی ساخت قدرت قاجاری بودند. دسته دوم، دیوان سالاران متوسط و با نفوذ کمتر را شامل می شد که مسئولیت اداره امو دیوانی و اجرایی ی کشور را به عهده داشتند. وابستگی این ها به ساختار قدرت قاحاریه بسیار کمتر ازدسته اول بود و به همین علت آسیب پذیرتر بودند. از نظر اقتصادی این دسته را جزء طبقه مالکین باید دانست. دسته سوم، « میرزا» را در برمی گرفتند. این ها بخش پایانی دیوان سالاری را تشکیل می دادند و در مجموع جزء طبقه متوسط جامعه آن روز به حساب می آمدند. میزان وابستگی مستقیم آنها نیز به حکومت قاجار، بسیار اندک بود.

درباره ارتباط هر یک از این سه گروه با قدرت و نقش آنها در ساختار سیاسی، باید گفت که بیشترین نقش به صدراعظم و وزرا که در بالای هرم دیوان سالاری قرار داشتند تعلق می گرفت. اینها را باید جزو بازیگران اصلی قدرت دانست که به دلیل نقش عمومی نظام دیوان سالاری در ساختار قدرت و جایگاه ویژه این افراد در این نظام، به چنین موقعیتی دست یافته بودند. میرزا شفیع مازندرانی و حاجی محمد حسین صدر اصفهانی و میرزا آقا خان نوری از جمله این افراد بودند. نقش میانی دیوان سالاری نیز به نوبه  خود در قدرت سیاسی سهیم بود. این دسته که بوروکراتهای حرفه ای بودند، با اتصال به شاهزادگان و اعیان و اشراف و تصاحب پستهای اداری مالی بخشی از قدرت را به خود اختصاص می دادند. و اما «میرزاها» که در پایین ترین بخش دیوان سالاری قرار داشتند، بیشتر به عنوان کارکنان اداری  مالی مطرح بودند که در تصمیم گیریهاشرکت نداشتند وطبعاً نقشی نیز در ساختار قدرت سیاسی نداشند.

نهایت آن که دیوان سالاری به عنوان بستر انتقال قدرت سیاسی و مکانیزم اجرایی آن، خود دارای قشرهای مختلفی بود. این اقشار هر چه بیشتر در معرض تماس با «قدرت سیاسی» قرار داشتند، هم بیشتر از آن متمتع می شدند و هم بیشتر در آن مشارکت داشتند. البته چون تشکیلات دیوانی به صورت یک کاست نبود،طبعاً تحرک موقعیت افراد در آن کاملاً مشهود بود؛ یعنی مقام عناصر دیوانی قابل صعودو سقوط بوده و این مسأله به عده ای از اقشار متوسط و پایین دیوانی، امکان رشد و نهایتاً مشارکت بیشتر را در قدرت می داد. همچنین حفظ و تداوم مشاغل دیوانی با توانایی اقتصادی ومالی رابطه ای مستقیم داشت و این امر نیز به نوبه خود در مشارکت اقشار دیوانی در ساختار قدرت سیاسی مؤثر بود.

نظام اداری در عصر آغا محمد خان و فتحعلی شاه و محمد شاه

بنیان گذار سلسله قاجاریه، آقا محمد خان تقریباً بخش اصلی حکمرانی اش را به نزاع ها و کشمکش ها گذرانید و در نهایت جان بر سر این راه نهاد.  اما نظام اداری او را می توان در چند مستوفی و وزیر لشگر به همراه سپاهی گوش به فرمان که فرمایشاتش را به گوش جان نوش کنند، برشمرد. سرجان ملکم در خصوص او می نویسد: «... انشاء و القاب در نوشتجات،  دوست نداشتنی و هر موقع منشی،  فرمانی یا رقمی نزد وی خواندی،  گفتی مزخرف را رها کن... و همیشه گفتی تا مضمون حکم او را... به عبارتی سهل المأخذ بنویسد...»[13]

این پادشاه باهوش کوشید تا از نفوذ غیر معقول دین سالاران در امور سیاسی و اداری بکاهد و اداره ایالات را به خویشاوندان نزدیک خود سپرده تا سلسله اش تازه تأسیس بتواند تشکیلات رسمی خود را به سرعت شکل دهد.

عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من می نویسد: «... مقرر داشتند که صدر اعظم مستوفی الممالک، منشی الممالک و صاحب دیوان پشت فرمان شاه و برات های دولتی را مهر کنند و رونوشت  آنها توسط مستوفیان زیر دست در بایگانی قرار گیرد. پنج مستوفی برای پنج حوضه در کشور تعیین شدند، خزانه به دو خزینه شاهی و خزانه دولتی تقسیم گشت. برای انجام کارهای دفتر مخصوص شاه و امور احکام شاهی، منشی الممالک و برای ضبط و ثبت اسامی حقوق بگیران و مواجب ایشان. فردی با عنوان صاحب دیوان تعیین گردید[14].

نباید فراموش کرد عبدالله مستوفی خود از مستوفیان مهم و تأثیر گذار در بدنه اداری این سلسله به شمار می آید. و اظهارات او جای بسی تأمل دارد.

 اما نخستین تکانه ها در عرصه شکل گیری این نظام اداری را می توان در زمان سلطنت فتحعلی شاه یافت. شکل گیری وزارت دول خارجه به ریاست میرزا ابوالحسن شیرازی سفیر شاه در انگلستان و استخدام معلمین خارجه، اعزام محصل به خارج و شکل گیری کارگاه های صنفی را می توان از این دست اقدامات برشمرد. برای جلوگیری از قدرت یابی بیش از حد صدر اعظم اولین هیئت دولت را شکل دادند که شامل چهار وزیر می شد. وزیر خارجه، وزیر مالیه، وزیر داخله و وزیر دربار. فتحعلی شاه با دادن مقام مستوفی الممالکی به محمد حسین صدر اصفهانی و همینطور هدایت ا... تفرشی و رضاقلی نوایی و ابوالحسن شیرازی از قدرت صدر اعظمش میرزا شفیع مازندرانی کاست.[15]

این نخستین تجربه های نظام جدید با کاستی های فراوان همراه بود و گاهاً باعث اختلاط و امتزاج امور و مسئولیت ها در یکدیگر بود. هر چند که نباید از یاد برد که نفوذ شاه و قدرت بلا منازعش در تمام امور دولت و مملکت خود فصلی جداگانه است اما به هر صورت حرکت کاروان اهل قلم برای باز کردن جای خود در این هرم یاد شده در ابتدای بحث را می توان قابل اعتنا برشمرد. فراموشمان نشود که جنگ های فرساینده  ی ایران و روس در این دوره خود لزوم نظام اداری با محوریت نظام و لشگر را طلب کرد که اصلاحات عباس میرزای ولیعهد از همین دسته مباحث است. و صد البته نزاع تاریخی اهل شمیر و اهل قلم با سابقه در خور تامل اش دیگر بار بروز کرد که اوج آن را می توان در صدارت الهیار خان آصف الدوله مشاهده کرد.[16]

این رویاروئی را می توان به صورت کاملا مشهود در زمان محمد شاه مشاهده کرد. قائم مقام فراهانی ادیب که به شدت سعی در مهار قدرت شاهزادگان و سیطره ساختار کهن استبدادی داشت به راحتی توسط جریان مقابل حذف شده و حاج میرزای آقاسی جایگزین او گردید و از تقویت و اعتلای  بیش از حد دیوانیان کاسته شد.

اما به عبارتی تا مدت های تشکیلات اداری حکومت تابع، تا مدت ها تشکیلات اداری حکومت تابع هیچ نظم خاصی نبود. کنت گوبینو می نویسد که «در ایران شرط ورود به خدمات دولتی طی تحصیلات مخصوصی نیست، بلکه هر کس سواد داشته باشد می تواند وارد خدمات دولتی شود» او اضافه می کند «بسیاری از میرزایان هیچ شرطی برای ارتقاء مقام و درجه در پیش رو ندارند و تنها منتظر یک تصادف نیک هستند که ستاره بخت آنها را بالا ببرد... از طرفی یک ایرانی اگر بخواهد یکی از نزدیکانش را در سازمان های دولتی وارد نماید، بایستی به واسطه ها متوسل شود» درباره وضع اسفناک ارباب رجوع در ادارات دولتی، اورسل نوشته است: «در ایران بیش از هر جای دیگر افراد بیغرض در ادارات نادر هستند، مأموران دولتی با تقدیم هدیه ای در خور، بر اسب مراد سوار می شوند... از هر جا شده باید در فکر مداخل و پر کردن جیب خود بود، این است تنها هدف کوچکترین کدخدا تا مقتدرترین وزیر»[17] کرزن ضمن تمجید از سنت دموکراتیک نظام اداری ایران یعنی امکان ارتقاء پست ترین افراد اجتماع به مقامات عالیه، دلایل تباهی دستگاه اداری را در رواج شیوه مداخل جویی و ارتشاء، حرص و آز مأموران، اختلاس یا بی توجهی در امر صرف بودجه، فقدان نظارت عالیه، آشفتگی و عدم تقسیم کار ملاحظه می کند و اضافه می کند: «... این عده کثیر مستخدمین رسمی نه کار تهیه گزارش را بر عهده دارند و نه آماری ترتیب می دهند و نه به کار تهیه اطلاعات و یا جدول و یا محاسبات می پردازند و حساب و کتاب هم یا اصلاً در کار نیست یا اگر هم باشد وضع غیر قابل اعتمادی دارد»[18] هانری رنه دالمانی نیز در 1325/1907 نوشته است: «... با وجود اینهمه کارمند و مستخدم، هیچگونه آمار یا احصائیه ای وجود ندارد. در دوران مظفرالدین شاه هیچگونه دفتری برای ثبت و ضبط اسناد وجود نداشت که بتوان در آن به جستجوی مدارکی پرداخت یا به تحقیق دست زد»[19]  و از این دست شواهد بسیار است که می توان در سفر نامه ها بدان رجوع کرد.

نظام اداری در عصر ناصرالدین شاه

در زمان ناصرالدین شاه تغییراتی عمده در ساختاری اداری به وجود آمد. آخرین نسل از صدر اعظم های سنتی و خود محور جایشان را به نخست وزیران تجدد طلب و مصلح دادند. تعداد وزارت خانه ها رو به افزایش نهاد و تشکیلات دولت شکل تعریف شده و منسجمی پیدا کرد. فاصله شکل گرفته بین سلطنت و صدارت برای تصاحب محور اصلی قدرت زیاد شد و ضمن تدوین قواعد حکومتی تازه و نگارش رسالات انتقادی و پیشنهادی مجالس مشورتی و شبه دموکراتیک در ساختار اداری حکومت تأسیس شد. میرزا تقی خان امیر کبیر در عرصه اصلاحات اداری تلاش کرد تا با تعدیل بودجه، تعیین حقوق کارگزاران، محدود کردن تیول و عواید زائد، افزایش منابع درآمد دولت، تقویت بنیه نظامی حاکمیت، ابطال رسومات غلط اداری و مالی تحولی اساسی در جهت تقویت دولت مرکزی بر مبنای اقتباس آگاهانه از دولت مدرن غربی پدید آید.[20]

ناصرالدین شاه مسئولیت های صدر اعظم را بین 6 وزیر داخله، خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه تقسیم کرد و عملاً نهاد وزارت را شخصاً اداره کرد.

از سویی ریاست این شورا با جعفرخان مشیر الدوله بود که با تأکید منافع گاه گاه فرامین دیگری از سوی شاه صادر می شد که ترتیب قواعد اداری را بر هم می زد.[21]

بهر حال تغییرات مداوم در دستگاه اداری حکومت ناصری، بنا به طبع متلون شاه و کشاکش فکری او بین تفویض اختیار به دیگران یا اعمال قدرت مطلقه فردی، تا اواخر قرن13 ادامه یافت. بطوریکه تعداد وزارتخانه ها تا سال 1289 به 9 وزارتخانه : داخله، خارجه، مالیه، عدلیه، علوم، تجارت و وزارت، جنگ، فواید عامه و دربار رسید، ولی در پی سفر اول شاه به فرهنگ در 1291، بار دیگر تعداد آن به 6 وزارتخانه تقلیل یافت که ظاهرا اختیارات زیادی داشتند. در 1299 دو مرتبه، ناصرالدین شاه در ترکیب وزارتخانه ها تجدید نظر کرد و آنها را به 13 وزارتخانه افزایش داد که خزانه و گمرک، صنایع، انطباعاتف بقایا و دفتر لشکرجزء آنها بود. نیز مقرر شده بود که هر کدام از وزیران در ساعت مشخصی در هفته، گزارش کار خود را به پادشاه عرضه نمایند، ولی در مجموع، این ترتیبات گاه بگاه که سلطان و مشاورینش در ساختار اداری اعمال می کردند، بسنده و پایدار نبود، گرچه پس از هر سفر شاه به اروپا، با تلاش روشنفکران درون نظام و مشاورین اروپایی حکومت، برای اصلاح ماشین دولت اقداماتی صورت می پذیرد. لیکن تضاد سنت و مدرنیسم و چالش تفکر مدیریت سنتی با شیوه اروپایی مآب دولت سالاری مانع از شکل گیری و انسجام تشکیلات حکومت می شد. به تعبیری با تشدید نفوذ سیاسی و اقتصادی غرب در اواخر سده13/19، نبردی پنهان بین رجال کهنه گرای کلاسیک یا طرفداران سلنطت خودکامه با نمایندگان نسل جدید روشنفکر غربگرا در داخل ساختار دولت در گرفت. مستوفی الممالک و اشرافیت هواخواه اندیشه قهر و غلبه از یکسو و حسین خان سپهسالار و دیگر نوگرایان تجدد طلب و طرفدار  اصلاحات و مدرنیته از سوی دیگر به ستیز پرداختند و سرانجام جناح کهنه گرا با حمایت قاطع شاه مستبد، سپهسالار را با آرزوی تشکیل حکومت مقننه اروپایی مابش به گور فرستادند.[22]

شاید بتوان نظام اداری این سرزمین را تا قبل از انقلاب مشروطه بدین شرح برشمرد:

در صدر ترکیب اداری عصر قاجار شاه قرار داشت که به نقل از شادروان فریدون آدمیت (...تمام ترقیات ملت و دولت بسته میل اوست، سرچشمه تمام اقتدارات است و رئیس تمام ادارات دولتی است...)[23] پس از شاه وزیر دربار قرار داشت که عموماً اعتماد الدوله یا صدر اعظم خوانده می شده و این اختیار را داشته که هر زمان می خواسته به حضور شاه می رسیده و در امورات مهم کشور توانایی اظهار نظر و مشاوره داشته، از سوی دیگر نامبرده مسئول وزارت خانه های کشور بود و امور درب خانه که همان دربار باشد، اوست، وزارت خانه های مورد نظر در سال 1300 ه.ق شامل این موارد بود. وزارت دربار که خود شامل خلوت همایون، صندوق خانه، اطباء خاصه، فراشخانه، قهوه خانه، اطاق موزه، خواجه سرا، تفنگدار خانه و چند مورد دیگر است.

ادارات که شامل دارالنظاره و مهر همایونی و سایر ادارات که شامل خزانه، آبدارخانه، ضرابخانه، صرف جیب مبارک، گمرک خانه، فلات، تولیت آستان حضرت عبدالعظیم حسنی، شترخانه، قراسوران

همینطور اداراتی که رویکردی انتظامی داشتند مانند: ایشک خانه، فراموش خانه، نسقخانه، قاپوچی خانه، و کشیک خانه.[24]

نکته قابل اعتناء در ایالات تابعه دربار بود که در دوره ناصرالدین شاه 14 ایالت و 18 ولایت را شامل می شد و این ولایات در دوره محمد شاه شامل 10 ایالت می شد که هر ولایت خود به چندین بلوک و قصبه تقسیم می شد.[25]

عصر مشروطه

در عصر مشروطه تشکیلات کشوری تا حدودی دچار تغییر شد و با تصویب قانون ایالات و ولایات در 24 ذیقعده 1325، ضمن تأکید بر مسئله عزل و نصب حکام ولایات، با تصویب وزارت داخله، ایجاد نوعی خود مختاری و نحوه ارتباط مراکز ایالتی با پایتخت پیش بینی و لحاظ شد، که سرآغازی بود برای تمرکز زدایی[26].

 در این قانون کشور به 4 ایالت آذربایجان، کرمان، بلوچستان و فارس و بنادر، خراسان و سیستان، 12 ولایت بنامهای استرآباد، مازندران، گیلان، زنجان، کردستان، لرستان، کرمانشاهان، همدان، اصفهان، یزد، عراق و خوزستان تقیسم شد که البته بعداً بر تعداد ایالات افزوده شد از جمله در 1348 ق، 8 ایالت با چندین ولایت و بکوتات تابعه تعیین گردید. اما از 1325 تا 1316 ق، بجز برخی از الحاق ها و انتزاع های منطقه ای یا نامگذاری جدید تغییر مهمی در رابطه با تقسیمات کشوری اتفاق نیفتاد. سرانجام در آبان 1316 ش، کشور به 6 استان و در دی ماه همان سال به 10 استان، 49 شهرستان و 290 بخش تقسیم شد و سرانجام هرگونه تغییری در تقسیمات کشوری منوط به رأی کابینه گردید.[27]

از آنجا  که قاجارها به تقلید از صفویان داعیه رهبری مذهبی بر شیعیان را داشتند، تهران را دارالخلافه می نامیدند که کنایه ای بود بر ضد  عنوان خلیفه گری پادشاهان عثمانی و ضمنا کوششی در راه تامین مشروعیت دینی. اما ظاهرا این اقدام در روزگار سلطنت ناصرالدین شاه مطرح شد و تا پیش از آن کمتری اسمی از دارالخلافه تهران به میان آمده بود. روز یکشنبه 11 شعبان 1284، ضمن آغاز حفر خندق تهران، نام درالخلافه ناصری برای این شهر برگزیده شد. در 1287 نیز نقشه ی اراضی جدید دارالخلافه ترسیم و تصویب گردید. کامران میرزا(1347-1272) پسر ناصرالدین شاه حاکم دارالخلافه بود و پس از او وزیر دارخلافه و سه نفر عضو مجلس حکومتی تهران شورای شهر، نایب الحکومه شهر و چند نفر منشی و کارپرداز انجام وظیفه می کردند.[28] و ضمن  آنکه اداره نظمیه یا پلیس با کلیه بخشهای تابعه، ادارات:  مسروقات، محبس، استنطاق و.. با 460 نفر کارمند و داروغه  وابسته به این نهاد اداری بود.

سه پادشاه اول قاجار براساس همان سنت های ایلاتی و ساختار سنتی دیوان و دربار حکمرانی می کردند. ولی جانشینان آنها تلاش کردند تا به شیوه های جدید، شامل سنت های پادشاهان گذشته ایران باستان و مدرنیسم اروپایی دست پیدا کنند و آن را در دستور کار قرار دهند.

همینطور با ایجاد نظام جدید اداری قدرتشان را متمرکز کنند و با شکل گیری ارتش جدید و اصطلاحات نظامی صورت گرفته باعث تثبیت این اقتدار گردند و به مشروعیتشان دامن زنند[29]، اما تلاش برای یک بروکراسی دولتی گسترده به دلایل ذیل با شکست مواجه شد.

1.      گروه های محلی ساختار سنتی اداری خود را حفظ کردند.

2.      ارتش قدرتمند مرکزی هرگز شکل نگرفت.

3.      ایالات پیوسته باعث تهدید دولت مرکزی بودند و گاهاً مشکلات متعددی مالی هم ایجاد می کردند.

4.      عدم تطبیق مدرنیسم و فرهنگ غربی با نهادهای اجتماعی تازه تأسیس بیش از همه مانع نوسازی نهاد اداری می گردید.

در کتاب تاریخ قاجاریه نوشته در خصوص این نظام ناکارآمد می خوانیم: سرانجام پس از دو دوره اصلاحات ناموفق عباس میرزا و امیر کبیر، پاره ای دگرگونی ها در عرصه نهاد حکومتی در دهه های 1270 تا 1290 ق رخ نمود. از یک طرف رسالات ارزشمندی در باره ضرورت اصلاحات در درون حاکمیت به رشته تحریر درآمد و ترجمه رسالات سیاسی متفکرین غربی به زبان فارسی رونق یافت، از طرفی دار الشورای کبری و مصلحت خانه عامه تأسیس یافت و برای تعیین حدود و وظایف وزارتخانه ها قوانینی وضع گردید، لیکن تقسیم قدرت مطلقه و تفکیک قوا و رواج سیستم شورایی بلا اثر شد، زیرا مافوق قرار گرفتن شاه در رأس امور و تقلید شتابزده و بدون زیرسازی و تدارکات از سیستم غربی، مانع تحقق اصلاحات اداری می گردید. سپس به تدریخ شاه خود کامه از اصلاحات فاصله گرفت، زیار از گسترش نارضایتی ها و تزلزل مقام خویش می ترسید و در نتیجه از وزیرانش «اطاعت محض» طلبید.[30] تأسف آور آنکه با وجود انجام اصلاحات حسین خان سپهسالار همچون: اجراء قانون مجلس تنظیمات، محدود کردن قدرت فرمانروایان ولایات، تعیین ساعات مقرر برای کارهای اداری، منع عبارات پر طمطراق از متون اداری، تدوین قواعد نظامی، تأسیس شورای دولت (به منظور برپایی قواعد مشورت و تقسیم قوا، براندازی خود کامگی صدارت و...) و دیگر اصلاحات در وزارتخانه ها[31]  فرجام ناگوار اصلاحات از بالا، بر انفعال و لجاجت شاه و درباریان افزود و موج اصلاحات را متوقف ساخت. همچنانکه تلاش سپهسالار برای تمرکز دادن نظام قضایی باعث هراس و رنجش روحانیون گشت، همانطور نیز ایجاد کابینه به سیاق دموکراسی غربی و استفاده از مستشاران و کارشناسان فنی، در رنجش رجال خودکامه و متنفذ و نیز استعمارگران روس و انگلیس نقش داشت. بعلاوه، بردن شاه به سفر فرهنگ، حاصلی جز ایجاد یاس و نگرانی در شخص ناصرالدین شاه نداشت، زیرا این پادشاه خودمدار و کهنه پرست گمان می کرد که سپهسالار در صدد برپایی نظامی دموکراتیک و غیر استبدادی همچون اروپا در ایران می باشد.


نتیجه گیری

در آخر باید گفت که با توجه به تحول نظام اداری ایران باید گفت: توسعه قلمروی حکومت و وظایف متنوع آن منجمله اداره قشون وصول مالیات ها، باعث تداوم بوروکراسی در ایران از روزگاران کهن تا قرن 14 ق شده بود. لهذا سنت های اداری و اندیشه سیاسی ایران شهری تا پیش از مواجهه مستقیم با فرهنگ و مدنیت اروپایی مورد استفاده و تقدس بود. گرچه در عصر صفویه به علت افزایش توان اقتصادی و نظامی حکومت، زمینه گسترش دیوانسالاری فراهم بود ولی در دوره قاجار مشکلات مالی و ناسازگاری در برابر موج مدرنیسم باعث محدود شدن دیوانسالاری گردید.

سه پادشاه اول قاجار بر اساس همان سنت های ایلاتی و ساختار سنتی دیوان و دربار حکمرانی می کردند ولی جانشینان آنها تلاش کردند تا به شیوه های نوینی مرکب از سنن پادشاهی ایران باستان و مدرنیسم اروپایی دست یازند و با ایجاد بوروکراسی گسترده قدرتشان را نهادینه کنند اما عملاً تلاش برای ایجاد یک بوروکراسی دولتی گسترده به دلایل متعدد ساختاری به شکست انجامید چرا که گروه های محلی استقلال خود را حفظ می کردند و ارتش قدرتمند مرکزی ایجاد نمی شد. ایلات با استفاده از وفاداری نیروهای رزمنده شان قدرت مرکزی را تهدید می کردند و مشکلات مالی و عدم تطبیق با مدرنیسم و فرهنگ غربی بیش از همه مانع نوسازی نهاد اداری می گردید و تنها پس از انقلاب مشروطه و به ویژه از دوران شکل گیری دولت مدرن در زمان رضاشاه بود که بوروکراسی دولتی با قوانین جدید و ضمانت اجرایی توسط پلیس و ارتش ثابت ایران و در دنباله تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پدید آمد. این امر نشان می دهد که دگرگونی های بنیادین ایران زمانی اتفاق می افتد که طبقه متوسط اصلاح طلب با استفاده از قدرت دولت، نوسازی از بالا را تحقق بخشید.


فهرست منابع و مآخذ

1.      عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج 1، تهران، امیرکبیر، 1366

2.      عبدالحمید، ابوالمحمد، مبانی سیاست، تهران، توس، 1365

3.      جان کنت گالبرایت، کالبد شکافی قدرت ترجمه احمد شهسا؛، 1366

4.   خلیل فر، فرهنگ عربی فارسی لاروس، ج 1، ترجمه کتاب المعجم العربی الحدیث، مترجم سید حمید طبیان، تهران، امیرکبیر،1367

5.      محسن سلیم، تاریخ  قاجار، ج 2، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شاهرود،1384

6.       تقی نصر، ایران در برخورد با استعمارگران، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1376

7.      سرجان ملکم، تاریخ ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیدر، انتشارات یساولی، تهران، 1362

8.      عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1344

9.      فضل الله خاوری، تاریخ ذوالقرنین-  بکوشش ناصر افشارفر، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.

10.  گوبینو،ژوزف، آرتور،  سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، کتابسرا، 1367

11.  ارنست اورسل، سفرنامه اورسل،ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، زوار، 1353

12.  کرزن، جرج ناتانیل، ایران وقضیه ایران، ترجمه غ وحید مازندرانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346

13.  هانری، رنه دالمانی، از خراسان تا بختیاری، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، طاووس، 1380.

14.  فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران،  تهران، خوارزمی، 1362

15.  مرآت البلدان، محمد حسن اعتماد السلطنه، به کوشش عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1367

16.  محمد رضا فشاهی، تکوین سرمایه در ایران، 1905-1796، تهران، گوتنبرگ، 1360

17.  رساله در حقوق اداری ایران تحریر 1315، به نقل از آدمیت و هما ناطق

18.  ورهرام، غلامرضا، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368

19.  جاوید شیرازی و دیگران، تقسیمات کشوری در ایران،تهران، پرسمان، 1382

20.  اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، بکوشش محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب ف 1367، ج 3

21.  یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب،ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی ولی لائی، تهران، نی، 1377

22.  ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بکوشش سعیدی، سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346،  ج 1

23.  فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)،تهران، خوارزمی، 1351



[1]. در خصوص قدرت، سلطه و اقتدار نگاه کنید به عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج 1، تهران،امیرکبیر، 1366، ص 56، و همینطور عبدالحمید، ابوالمحمد، مبانی سیاست، تهران، توس، 1365، ص 74 و جان کنت گالبرایت، کالبد شکافی قدرت ترجمه احمد شهسا؛، 1366، و خلیل فر، فرهنگ عربی فارسی لاروس، ج 1، ترجمه کتاب المعجم العربی الحدیث، مترجم سید حمید طبیان، تهران، امیرکبیر،1367، ص 272.

[2]. محسن سلیم، تاریخ  قاجار، ج 2، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شاهرود،1384، ص 9.

[3].تقی نصر، ایران در برخورد با استعمارگران، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1376، ص 148.

[4]. سرجان ملکم، تاریخ کامل ایران، ص 136.

[5]. فشاهی، تکوین سرمایه داری در ایران، ص 30-29

[6]. سفرنامه پولاک، ص 264.

[7]. سفرنامه زمستانی، فریزر، ص 181.

[8]. سفرنامه پولاک، ص 184.

[9]. ژوبر،‌مسافرت به ارمنستان، ص187.

[10]. ایران  عصر قاجار، لمبتون، ص 104.

[11]. همانجا، ص 105.

[12].ایران عصر قاجار، ص 105.

[13]. سرجان ملکم، تاریخ ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیدر، انتشارات یساولی، تهران، 1362، ص 648.

[14].عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1344، ص 27-26.

[15]. فضل الله خاوری، تاریخ ذوالقرنین-  بکوشش ناصر افشارفر، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، ص 233، ج1.

[16].سلیم، ص 13.

[17]. گوبینو،ژوزف، آرتور،  سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، کتابسرا، 1367،  ص 359 و 369، ارنست اورسل، سفرنامه اورسل،ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، زوار، 1353،  ص 257 و 260.

[18]. کرزن، جرج ناتانیل، ایران وقضیه ایران، ترجمه غ وحید مازندرانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346،  ج 1، ص 578 و 586- 583.

[19]. هانری، رنه دالمانی، از خراسان تا بختیاری، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، طاووس، 1380.ج 1، صص 35-34.

[20].فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران،  تهران، خوارزمی، 1362، ص 265 تا 352.

[21]. مرآت البلدان، محمد حسن اعتماد السلطنه، به کوشش عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1367ف ص 1320، 1341، ج 2.

[22] محمد رضا فشاهی، تکوین سرمایه در ایران، 1905-1796، تهران، گوتنبرگ، 1360، صص 49-47.

[23]. رساله در حقوق اداری ایران تحریر 1315، به نقل از آدمیت و هما ناطق، ص 473.

[24] غلامرضا ورهرام، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی، ص 25-324.

[25]. ورهرام، غلامرضا، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368، ص 320-318.

[26]. سلیم، همان منبع، ص 23.

[27]. جاوید شیرازی و دیگران، تقسیمات کشوری در ایران،تهران، پرسمان، 1382، ص 150-155.

[28]. اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، بکوشش محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب ف 1367، ج 3، صص 1898و 1913.

[29]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب،ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی ولی لائی، تهران، نی، 1377،  ص 49.

[30]. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بکوشش سعیدی، سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346،  ج 1، ص 127.

[31].  فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)،تهران، خوارزمی، 1351،  فصل 15.