ماجرای دختر آن سوی خیابان در 6 پرده

ماجرای دختر آن سوی خیابان در 6 پرده

پرده شماره 1

تو از دور دست ها آمده بودی

از ماضی بعید

از دل صفحات پاره پاره

آویزان می شود به آویز لباس های مادر بزرگه بزرگه بزرگم.

تا شرف خیابان را به شیشه های پر از مستطیل تقدیم کند این پیرمرد پر از نق.

با تو اما تمام صندلی های خالی را چه کنم ............ نقطه می گذارم. نقطه می گذارم. نقطه.

پرده شماره 2

آقا اجازه

این رنگ قرمز تند را اینجا بگذاریم امانت،

در همسایگی کلاس شیمی.

 شیما:

کفش هایت را در بیاور، اینجا هیروشیماست.

در شقیقه هایم دایره زنگی می زند زنی از آن طرف خیابان

در حاشیه میدانی که می دانی.

تا این رنگ قرمز تند بلاتکلیف را چه کنم.

آقا اجازه.

پرده شماره 3

در سایه زندگی می کرد

علامت سؤال بزرگی را با خودش همه جا می برد.

به ناخن هایش رنگ های عجیب و غریب می زد

از کفش تنگ، ارتفاع، آتش، قبر و بعد از ظهرهای سه شنبه متنفر بود

یک روز به کوچه رفت و دیگر نیامد.

پرده شماره 4

نام اصلی اش اما فرشته بود

وقتی خروس ها در دایره به جان هم افتاده بودند

وقتی مصالح ساختمانی به قاعده مرتب می شد

وقتی ماهی گیر آوازش را زمزمه می کرد

وقتی موشک ها رفتند تا به مو شک کنند

وقتی غانقاریا مغز استخوان تو را می مکید

وقتی کودکی دستش را در دماغش فرو می کرد یا نمی کرد

نام اصلی اش فرشته بود

پرده شماره 5

می آیی، نمی آیی؟

تازه خبرت را زنبورک ها برایم آورده اند.

تازه کمانم را کماکان کشیده نگاه داشته ام به اعتبار چشم های شما

تازه خبر ندادی

دلم برای کبوترهایم، کتابهایم، سه تارم، گلدانهایم و این همه هایم هایم هایم هایم تنگ شده

شاعر سوسیالیست.

پرده شماره 6

مسافر خسته چمدانش را باز کرد

- درست مثل قطار ساعت 22/8 دقیقه که تمام دار و ندارش را-

پیراهن سفید آهار خورده

کاغذهای خط خطی و تعداد قابل اعتنایی مداد

خوشبوترین عطر دنیا

و طنابی که پیشتر تحملش را آزموده بود.

15 آبان 87 ساعت 36/8 دقیقه عصر

زن

زن ،عشق می کارد و کینه درو می کند..

دیه اش نصف دیه توست.

و مجازات زنایش با تو برابر.

می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی.

برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگزار می توانی ازدواج کنی.

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ....

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی.

او می زاید و تو برای نوزادش نام انتخاب می کنی.

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد.

او بیخوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی.

او مادر می شود و همه جا می پرسند : (نام پدر ؟)

و هر روز :

او متولد می شود ، عاشق می شود ، مادر می شود ، پیر می شود و بعد می میرد.

و قرنهاست که او :

عشق می کارد و کینه درو می کند.

چرا که :

در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان ، جوانی برباد رفته اش را می بیند.

و در قدمهای لرزان مردش ، گامهای شتاب زده جوانی برای رفتن.

و دردهای منقطع قلب مرد ، سینه ای را به یاد او می آورد که تهی از دل بوده.

و پیری مرد ، رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند.

و اینها همه

کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد او

(این شعر رو از یه دوست گرفتم .اهل فن میدونن کلی غلط وزنی داره و دستوری  اما آنقدر وزنش زیاد بود که سر من رو پایین بیاره)

سرطان شریف عزلت

 


آه، در ایثار سطح ها چه شکوهی است !
ای سرطان شریف عزلت!
سطح من ارزانی تو باد!

یک نفر آمد
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد.
یک نفر آمد که نور صبح مذاهب
در وسط دگمه های پیرهنش بود.
از علف خشک آیه های قدیمی
پنجره می بافت.
مثل پریروزهای فکر، جوان بود.
حنجره اش از صفای آبی شط ها
پر شده بود.
یک نفر آمد کتاب های مرا برد.
روی سرم سقفی از تناسب گل ها گشید.
عصر مرا با دریچه های مکرر وسیع کرد.
میز مرا زیر معنویت باران نهاد.
بعد، نشستیم.
حرف زدیم از دقیقه های مشجر.
از کلماتی که زندگی شان ، در وسط آب می گذشت.
فرصت ما زیر ابرهای مناسب
مثل تن گیج یک کبوتر ناگاه
حجم خوشی داشت.

نصفه شب بود، از تلاطم میوه
طرح درختان عجیب شد.
رشته مرطوب خواب ما به هدر رفت.
بعد
دست در آغاز جسم آب تنی کرد.
بعد در احشای خیس نارون باغ
صبح شد. (سهراب)

سه چهارم بزرگ

سه چهارم بزرگ، پلکان تکامل

محاصره ات کرده آسمان

زخم می زند به صورتت

با گلوله های باران با باد سرگردان

خمیازه می کشی

زندگی سخت می شود.

پر می شوی از زمزمه پرندگان کلافه

خط و نشان صاعقه

تکان می خوری، همه جا را تکان می دهی

تنوره می کشی، مشت می زنی، دوباره صورتت زخم بر می دارد، خودت به خودت می خندی

جریان می یابی

جاذبه امانت را بریده است

رو به روی تو ایستاده ام

لباسم، لبم، لبخندم بوی تو را می دهد

دوباره تکان می خوری بند دلم پاره می شود، پر می شوم از کلمات پاره پاره

صدایت می زنم، بی قراری می کنی، می روی، از دستم فرار می کنی، سرت را

محکم

می کوبی به سینه برادرت

هیولای قرمز نگاهت می کند

آهار می خوری

تکه تکه می شوی

هنوز خوابت می آید

هنوز پرنده ها می آیند

چیزی بر می دارند

می روند

پوست تنت را

پوست آبی هاشور دارت را

بر می دارد

می برد آن بالاها

برهنه می شوم

آغوشت را باز می کنی

نفسم به نفست گِره می خورد

گُر می گیرم

سفید می شوم

دهانم پر از تو می شود

پرواز می کنم، می غلطی از لابلای انگشتانم فرار می کنی...

پوستت را

پوست آبی هاشور دارت را اما

بر می دارد

می برد آن بالاها.

سیزدهم مهرماه هشتاد و هفت خورشیدی

محمد رضا عباس زاده

به یاد لورکا

دریا خندید در دوردست

دندانهایش کف و لبهایش آسمان

انسان پس از مدتی زندگی در زمین

تاثیر گذارترین عکس های جهان
7 شهریور 87 - 20:50

تاثیر گذارترین عکس های جهان

 

کودکی که طرحی از خانه می‌کشد: اثرات مخرب جنگ جهانی دوم فقط محدود به سال‌های جنگ نشد، گرچه در این سال‌ها میلیون‌ها نفر قربانی شدند، اما اثرات درازمدت این جنگ تا به امروز باقی است. اثرات روحی این جنگ، سال‌ها و دهه‌ها کسانی را که جان سالم به در برده بودند، رنج می‌داد. در این میان، کودکان بیشترین صدمات روحی را متحمل می‌شدند.

در این عکس دختری لهستانی دیده می‌شود. او که همه افراد خانواده خود را در طی جنگ از دست داده است، طرحی نامشخص روی تابلوسیاه می‌کشد، وقتی از او پرسیده شد که چه چیز کشیده است، پاسخش این بود: خانه!

Tinypic

۲- فرار شومن: در ۱۵ آگوست سال ۱۹۶۱، سرباز ۱۹ ساله‌ای به نام «کنراد شومن»، در قسمت شرقی برلین، مشغول پاسداری از دیوار برلینی که در آن زمان و مکان، فقط یک سیم خاردار بود. اما در سومین روز خدمت، وقتی مردمی که در سمت غربی بودند، او را تشویق به آمدن به سوی دیگر کردند، او ناگهان و با سرعت از روی سیم‌های خاردار پرید و وارد قسمت غربی شد. عکاسی به نام «پیتر لیبینگ» این صحنه را ثبت کرد و آن را مبدل به یکی از عکس‌ها شاخص دوره جنگ سرد کرد.

Tinypic

۳- آخرین یهودی:این عکس از آلبوم شخصی یک سرباز آلمانی به دست آمده است، در پشت این عکس نوشته شده بود : آخرین یهودی Vinnitsa (جایی در اوکراین).
در این عکس مردی یهودی زانوزده در لبه یک گور دست جمعی دیده می‌شود. در سال ۱۹۴۱، ۲۸ هزار یهودی در Vinnitsa و مناطق اطراف آن کشته شدند.

Tinypic

۴- کواشیورکور: در سال ۱۹۶۷ منطقه بیافرا، در شرق نیجریه اعلام استقلال کرد، متعاقب این قضیه، سه سال جنگ داخلی بین نیجریه و ساکنان یبافرا رخ داد که در طی آن یک میلیون نفر کشته شدند. این عکس به وسیله شخصی به نام «دان مک‌کیلان» گرفته شده است و کودکانی را نشان می‌دهد که در اثر کمبود پروتئین دچار بیماری‌ای به نام کواشیورکور kwashiorkor شده‌اند:

Tinypic

۵- کشته شدن پسر ۱۲ ساله فلسطینی در نواز غزه:۳۰ سپتامبر سال ۲۰۰۰، محمد جمال الدوره در حالی که پدرش سعی می‌کرد با بدن خود از او محافظت کند توسط نیروهای مسلح اسرائیلی، کشته شد. شبکه تلویزیونی France 2، با انتشار فیلم این صحنه، دنیا را تحت‌تأثیر قرار داد:

Tinypic
Tinypic