نگاهی به اقتصاد ایران در دوره قاجاریه

نگاهی به اقتصاد ایران در دوره قاجاریه

ایران از نظر اقلیمی منطقه ای خشک محسوب می شود و میزان بارندگی آن در مقایسه با بسیاری از ممالک، ناچیز است. به همین دلیل از دیرباز ایرانیان تحت شرایط خاص جوی سرزمین خویش قرار داشته و مبارزه سخت و پی گیر میان آنها و شرایط طبیعی در جریان بوده است استفاده از شیوه های مختلف برای دست یافتن به آب و نیز نگهداری آن که از دوران باستان در ایران رواج داشته است بیانگر این مبارزه است ایرانی ها با استفاده از قنات اقدام به دستیابی به آبهای زیرزمینی کردند کیلومتر ها قنات که از هزاران سال پیش در مناطق مختلف حفر گردیده است باعث می شد تا اندازه ای مشکل کم آبی خود را رفع کنند. این روش از ایران به دیگر ممالک خاورمیانه و سپس به شمار آفریقا راه یافت.[1] از آنجایی که به دست آوردن آب در ایران به سختی و هزینه بالایی به حاصل می شد لذا دخالت مستقیم دولت و پرداخت هزینه ها لازم بود. در مواردی که جنگ و یا اشغال نظامی صورت می گرفت و یا از سوی دولت مردان در این زمینه اهمال کاری صورت می گرفت ضربه سختی به تاسیسات آب رسانی و در نهایت به کشاورزی وارد می شد. شاید در دوره نخستین شاهان قاجار ( آقا محمد خان و فتحعلی شاه ) که جنگهای داخلی و خارجی در جریان بود چنین بی توجهی نیز انجام گرفته باشد ولی در دوره حکومت محمد شاه با صدارت حاجی میرزا آقاسی شرایط به گونه ای دیگر رقم خورد، وی مشکل اصلی مملکت را خراب و وضع کشاورزان و فقدان عمران و آبادی می دانست و به همین جهت با بوجود آوردن روستاها، آباد کردن مزارع و بویژه حفر قنوات و تغییر مسیر رودخانه کرج به تهران اقداماتی انجام داد[2]. جانشین او امیرکبیر در آغاز حکومت ناصرالدین شاه در این زمینه کارهایی انجام داد و در بخش های مختلف مملکت به آبیاری توجه زیادی کرد. وی سد ناصری را بر رودخانه کرخه در خوزستان احداث کرد. با این حال در سال 1882 م فقط در خوزستان یازده سد مخروبه وجود داشت و علیرغم تصمیم هایی که برای ساخت مجدد آنها صورت گرفت ولی هیچکدام به نتیجه ای نرسید. از سوی دیگر اصلاحاتی که امیرکبیر در مورد مالیات انجام داد باعث شد که زمین های موات زیر کشت برود ولی پس از مرگ وی زیاده ستانی ها آغاز گردید و به دنبال آن قحطی های سالهای 88-1286 ( 72-1869) اکثر اراضی خالصه و اربابی بار دیگر به صورت اراضی موات در آمدند. [3] البته اقدامات امیرکبیر در تمامی زمینه ها آن چنان اساسی و مهم بود که در صورت استمرار مطمئنا تاثیر بسزایی بر سیاست، اقتصاد و فرهنگ ایران بر جا می گذاشت.[4] پس از آقا محمد خان اراضی گسترده ای از مملکت به عنوان تیول به افراد واگذار گردید خانم لمبتون در این باره می نویسد

اصطلاح تیول مانند زمان صفویه مشتمل بر انواع مختلف از عطایا بود. در بعضی موارد تیول عبارت بود از اختصاص عوایدی که به مناصب معین تعلق می گرفت و در برخی موارد عبارت بود از اعطای زمین خالصه بجای حقوق و مواجب. در پاره ای از موارد خاصه در نواحی عشایر نشین تیولدار متعهد بود که قوای نظامی بنیجه فراهم کند در موارد دیگر تیول فقط عبارت بود از اعطای حق وصول مالیات ناحیه ای که یا زمین خالصه به شمار می رفت یا ملک شخص ثالث یا ملک کسی که تیول به او داده شده بود و در مورد اخیر معنی تیول معاف بودن از پرداخت مالیات بود. وی اضافه می کند که از انواع تیول های مذکور نوع دوم بیش از هم معمول و متداول بوده است. [5] به دست آوردن زمین برای مالک آن سود نسبتان فراوانی داشت و وی را قادر می ساخت عده ای از ملازمان مسلح را به خدمت خویش به گمارد که به دنبال آن قدرت زیادی به دست می آورد. در حقیقت این مسئله باعث می شد که مالکان عمده از حیثیت اجتماعی و قدرت سیاسی برخوردار شوند. از این رو در دوره قاجار بر عده زمین داران افزوده گردید. ماموران حکومتی برخی تجار و کسانی که می توانستند سرمایه ای به کار اندازند افراد این طبقه را تشکیل می دادند[6]. در آمدهای مالیاتی در دوره قاجاریه را به مقاطعه می گذاشتند. به هنگامی که عباس میرزا فرمانروای آذربایجان بود تا حدی این رسم را برانداخت. وی به تثبیت میزان مالیات ایالت بر اساس طبقه بندی منظم و مرتب و وصل آنها و اجرای این امر پرداخت. در ایران با توجه به اجرای عدالت، به دریافت مالیات می پرداختند. از آنجایی که دستگاه قضایی و مالی مملکت تحت ریاست یک تن بود لذا این اقتدار بسته به خلق و خوی او برای مردم شوم و یا فرخنده بود. پیوسته از یک سو میان حاکم ولایت و قره نوکرهای او و از سوی دیگر روستاییان، ضابطان و کدخدایان کشمکش بود. در این میان دادن و گرفتن رشوه و انعام معمول و متداول بود.مسئله ای که باعث بینوایی و تنگدستی دهقانان می گردید، مالیات هایی بود که تحت عنوان تفاوت عمل از آنها می گرفتند. تفاوت عمل، مالیات هایی بود که دهقانان باید علاوه بر مالیات های معمول جهت مخارج و ابواب جمعی نواحی که در اختیار ماموران حکومت بود می پرداختند به مروز زمان این عوارض بر مالیات اصیل افزوده گردید و با ماموران محلی به جهت تامین مخارج خود به جمع مبالغ بیشتری مبادرت کردند خانم لمبتون به نقل از مالکوم می نویسد: زمینهای خالصه را دهقانان طبق شرایطی که بسیار بصرفه کشاورزان بود زراعت می کردند. هنگامی که مامور دیوان مقدارغله را در محل معلوم می کرد اگر زراع بذری از دیوان گرفته بود به همان مامور پس می داد. سپس ده درصد از محصول را برای دروگر و خرمن کوب کنار می گذاشتند و مابقی بنسبت متساوی میان شاه و رعیت تقسیم می شد. مالیات زمینهایی که در تصرف افراد بود بر حسب وضع آبیاری محلی پرداخته می شد... تا آنجا که ممکن بود دهقانان را از کشت و زرع زمین های دیم دیوان باز می داشتند. اگر کشاورز در آن بذر عمل می آورد شاه 10 درصد آن را می گرفت. زمینهای دیم اگر متعلق به اشخاص بود بندرت زراعت می شد. محصولات دیمی گاهی فراوان بود ولی غالبا عمل نمی آمد. این نرخهای مالیاتی که به آن اشاره کردیم بغلات تعلق می گرفت و برنج را هم مشمول این قاعده می کردند. در مورد سایر محصولات باید دانست که بذرع را فراهم می کرد و یک سوم محصول عاید دیوان می شد. [7] در مجموع لازم به تذکر است از آنجایی که ایران کشوری کشاورزی بود لذا عمده در آمدهای دولت قاجار نیز بر اساس مالیات هایی که کشاورزان دریافت می گردید. تامین می شد. این مالیات ها به دلیل نیاز روز افزون دولت، افزایش می یافت و در نتیجه فشار عمده به کشاورزان وارد می آمد.

با وجود ضعف و انحطاطی که با سقوط صفویه در ایران رخ داده بود، ایرانیان در تولید و صادرات برخی محصولات کشاورزی همچون ابریشم، پنبه و تنباکو نقش داشتند و از این راه در آمدهای درخور توجهی به دست می آوردند. ابریشم که از دوره صفویه یکی از مهمترین اقلام صادراتی کشور بود، در سده هیجدهم به دلیل تورم شدید این محصول، در نیمه نخست سده نوزدهم افزایش شدیدی یافت. در نیمه دوم سده نوزدهم در سال 1864 به اوج خود رسید علت این توسعه، فعالیت شرکتهای مختلف یونانی و سایر شرکتها نظیر شرکت برادران رالی بود که وجوه لازم را در اختیار تولید کنندگان قرار می داد. شیوع بیماری ماسکاردین در سال 1873 منجر به نابودی بخش قابل توجهی از ابریشم گیلان گردید و آن را به یک سوم کاهش داد با این حال دولت مرکزی همان مالیات ارضی پیشین را از منطقه دریافت می کرد. [8] ضربه ای که به اقتصاد شمال ایران از نابودی ابریشم وارد آمد با کشت گسترده برنج و صادرات آن، جایگزین گردید. از سوی دیگر کشت پنبه بویژه از زمانی که جنگهای داخلی آمریکا آغاز گردید، متناسب با نیاز کشورهای صنعتی گسترش یافت و در واپسین سالهای سده سیزدهم و آغاز سده چهاردهم به یک چهارم ارزش صادرات ایران بالغ گردید. [9] حتی عیسوی به نقل از میلبورن پنبه را در آغاز سده نوزدهم یکی از صادرات مهم بندر بوشهر ذکر می کند. [10] در نیمه نخست سده نوزدهم 1840 تنباکو نیز از مهمترین اقلام صادراتی ایران به شمار می آمد که به هند، عثمانی و مصر صادر می شده است. در این زمان تنباکو در بیشتر قسمت های ایران کشت می شد. [11] علاوه بر این ها صادرات خشکبار نیز رشد فزاینده ای داشت و از 3 درصد کل صادرات در 1268 به 18 درصد در سال 1289 رسید. تلاش دولت برای افزایش حجم صادرات به منظور جبران کسری تراز بازرگانی یا کاستن از آن صورت می گرفت. [12] در حقیقت نیازی که برای صدور مواد غذایی وجود داشت به کمبود شدید مواد غذایی و بروز قحطی منجر گردید. [13] بر اساس گزارشی که جمالزاده از اقلام صادراتی ایران در دوره مورد نظر به دست می دهد بجز بخش اندکی مواد معدنی و صنایع دستی، بقیه شامل محصولاتدامی و کشاورزی می شوند، قالی و قالیچه پشمی، برنج، ابریشم، پیله ابریشم، پوست، تریاک، صمغ، پشم، دواجات نباتی، نمکهای معدنی، مواد رنگی و حیوانات اهلی همچون شتر، اسب، استر، خر، سگهای شکاری و گوسفند و بز و بره. وی معتقد است از آنجایی که صنعت چندان در این مملکت پایی نگرفته است ناچار همه چیز از ممالک بیگانه و مخصوصا اروپا به ایران می آید. از آنجایی که در آغاز سده نوزدهم بار دیگر انگلیسیان فعالیتهای سیاسی و اقتصادی گسترده ای را در منطقه به ویژه در ایران پی گرفته بودند، کارگزاران آنها سعی می کردند با بررسی ظرفیت های اقتصادی ایران و ارائه گزارش به مقامات بالای منافع ملی خود را اگر چه ضرر ملت هایی چون ایرانیان تامین نماید جان ملکم در گزارشی تحت عنوان the Melville papers برخی از منابع ایران را به قرار زیر توضیح می دهد: ابریشم،پشم کرمان، آهن، مس و قلع،غلات که یکی از منابع اصلی صادراتی ایران به دریای احمر، بصره و ساحل جنوبی خلیج فارس و بعضی اوقات به سورات و بمبئی می باشد. شرا، در صورتی که تعصبات مذهبی اجازه بدهد بهترین شراب می تواند در ایران تولید شود و به مقدار قابل توجهی یکی از کالاهای ارزشمند صادرات ایران گردد. خشکبار که هم اکنون هم صادرات آن قابل ملاحظه می باشد. گوگرد، قالی که مقدار تولیدی آن در ایران به اندازه مقدار تولیدی اش در جهان است. تنباکو و مازو، وی راه دریایی خلیج فارس را بویژه برای تجارت با هند مهم می داند. همچنین از این راه با عربستان نیز روابط تجاری برقرار است. از سوی دیگر از راه دریایی خزر با روسیه و از راه خشکی بوسیله کاروان با ترکیه، کابل و بخارا چنین روابطی دارد. [14] این راههای زمینی برای مسافران با سختی و مشقت زیادی همراه بودند زیرا وسایل راحتی سفر همچون کالسکه سفری، واگن قطار و کشتی بخار در ایران وجود نداشت. [15] رودخانه قابل کشتی رانی نیز در داخل کشور نبود.[16] فقدان این وسایل، نه تنها باعث سختی و کاهش امر تجارت در مملکت می گردید بلکه باعث افزایش هزینه ها و در نتیجه گرانی کالاها می شد.

علاوه بر انگستان، فرانسه نیز متوجه ایران گردید، توسعه طلبی های ناپلئون و جنگهایی که با برخی دولتهای اروپایی همچون انگلستان داشت باعث شد از مرزهای فرانسه پای خود را بیرون بگذارد و در آفریقا و خاور میانه منافع آن دولت را مورد تهدید قرار بدهد. بویژه در خاورمیانه ایران به دلیل همجواری با هندوستان از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. زیر فرانسویان می توانستند با استفاده از ایران و مرزهای گسترده ای که با آن مملکت داشت هند را به خطر بیاندازند. به همین منظور روابط سیاسی دو طرف با رفت و آمد هیئت هایی وارد مرحله نوینی گردید و قرار داد مهم « فن کن اشتان » در سال 1807 (1222) میان دوطرف امضا گردید.[17] هیئت ژوبر یکی از هیئت هایی بو دکه از سوی ناپلئون به ایران آمد و زمینه ساز معاهده مذکور گردید. وی با بررسی مسایل مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران، گزارش مفصلی برای ناپلئون تهیه کرد. او در میان گزارش خود به علل عمده موانع تجارت ایران چنین اشاره می کند:

«اول این که در این سرزمین هر کس می تواند برای خود خرید و فروش کند و در حقیقت همه فروشنده و خریدارند، کسی از فروش محصول مزرعه یا باغ خویش بدون وساطت دیگری ابا ندارد و گاهی خود شاه از تخت به زیر آمده برای خرید پارچه یا جواهر چانه می زند. دوم: نفرت فوق العاده و غیر قابل تجلی که همیشه ایرانیها از دریا و بحر پیمایی داشته اند کار را به جایی رسانیده که عبور از لم یزرع ترین و خشکترین صحاری خطرناک را به کوتاه ترین خطوط کشتیرانی ترجیح می دهند. نداشتن نیروی دریایی و عدم علاقه به مسافرتهای دریایی نتایج شومی برای ایرانیان داشته، موسسات عدیده منفعتی که در بحر خزر داشته اند از دستشان رفته و از طرف دیگر جزایر خارک و کیش و هرمز و بحرین واقع در خلیج فارس را اعراب و وهابیها متصرف شده و درصددند به دولتی که بیرقش در آن سواحل در اهتزار نیست اعتنایی نکنند. سوم: عدم مبادلات بانکی و نبودن اسکناس و برات است چون عموما از ظاهر ساختن تمول خود حتی بطریق غیر مستقیم بیمناکند. باب معاملات بسته شده است خاصه با دوری مسافت اماکن که مانع هر گونه معامله است چه رسد به مبادله.»

ژوبر اظهار امیدواری می کند که با توجه به ذوق صنعتی ایرانیان و موقعیت جغرافیایی ممتازی که کشورشان را میان دو بخش از ثروتمند ترین ممالک جهان قرار داده است و امنیتی که راههای ایران از آن برخوردار است و نیز کمی مخارج حمله و نقل مال التجاره و امید منفعت، ایرانیها از سهل انگاری آسیایی همه مستثنی شوند.[18] با توجه به تحولاتی که در سطح منطقه و بین الملل در جریان بود، تجارت خارجی ایران در سالهای آغازین سده نوزدهم دچار تغییرات اساسی گردیده، بویژه از سده هجدهم در غرب دگرگونی های عمیقی صورت گرفت «اکتشافهای نو، پیدایش و پیشرفت دانش های نو، گسترش جامعه شهرنشینی و رشد سرمایه داری فراگیر شدن حوزه فعالیت و نفوذ طبقه ای نوپا به نام بورژوازی یا طبقه میانه را در اروپای غربی به همراه داشت. انقلاب صنعتی انگلیس در نیمه دوم سده 18 و نیاز هر چه بیشتر به مواد خام ف نیروی کار ارزان، گسترش بازرگانی و بازار فروش فرآورده های صنعتی سبب شد که کشورهای پیشرفته و برخوردار از دانش، کارشناس فنی وصنعت، برنامه های فروزنخواهانه و بهره کشانه و همچشمی های استعماری خویش را به شیوه ای بنیادی و در چارچوب سوداگری و سودگرایی بورژوازی پی گیرند.[19] این دگرگونی ها شرق را به طریقه اولی ایران را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد زیر بورژوازی نوین غربی برای به جریان انداختن کارخانه های خود که دایما در حال افزایش بود نیاز به مواد خام داشت که از طریق ممالک شرقی می توانست آن را تامین کند و چرخهای کارخانه های خود را به گردش در آورد.[20] از سوی دیگر تولیدات انبوه این کارخانه ها نیاز به بازار مصرف داشت که ممالک مذکور بهترین بازار مصرف برای مصنوعات آنها محسوب می گردید. از آنجایی که کارخانجات جدید اروپایی به وسیله نیروی بخار کار می کرد و به کارگر کمتری برای حجم بسیار زیادتر تولید نیاز بود[21].بنابراین قیمت تمام شده این کالاها از تولیدات دستی و سنتی ایران و کشورهای همچون ایران بسیار ارزان تربود به همین دلیل در صحنه رقابت، تولیدات آنها پیروز می شدند. از سده نوزدهم که حجم انبوه این کالاها به بازارهای ایران سرازیر گردید یکی پس از دیگری کارگاهها ما را به وروشکستگی و تعطیلی کشاندند مقاومت های بارگانان ایرانی هم نتوانست مانع این روند گردد،[22]اندک اندک بازرگانان ایرانی نیز در خدمت بیگانگان در آمدند و به معامله کالهای آنها پرداختند. تاسیس کارخانه، بویژه کارخانه های نساجی در هند توسط انگلیسیان باعث سرازیرشدن محصولان آنها به ایران گردید. در سال 1822 فریزر متذکر گردید که چیت ها و پارچه های پنبه ای نقشدار جای منسوجات انگلسی، فرانسونی و آلمانی را گرفت، در اواسط همان سده مصرف کالاهای اروپایی رو به افزایش گذاشت و در مقابل مصرف کالاهای محلی کاهش یافت.برای نمونه در کاشان که یکی از مراکز مهم نساجی ایران بود این اتفاق افتاد. نمونه دیگر اصفهان است که گفته شده در دوره سلطنت فتحعلی شاه تعدادی از آن باقی مانده بود.[23] برای مقابله با وضعیت نامطلوبی که برای صنایع داخلی بویژه صنعت نساجی پیش آمده بود علاوه بر تجار، شاهان قاجار فتحعلی شاه و نیز محمد شاه تلاش کردند و حتی فتحعلی شاه اقدام به پاداش به اشخاصی که پارچه ای هم چون چلوار مدرس ببافند خواهد کرد، این کار نیز نتیجه مطلوبی نداشت.[24]با وجود اینکه به واسطه جنگهای خونین ناپلئون در اروپا، ورود کالاهای اروپایی به ایران به شدت کاهش یافته بود ( در سالهای آغازین حکومت فتحعلی شاه) [25] ولی مسایلی پیش آمد که اوضاع را هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی دگرگون کرد. در سطح بین المللی، شکست ناپلئون توسط دولتهای اروپایی (1814-1815) که منجر به تصفیه امور کشورهای مذکور در کنگره وین گردید.[26] و در سطح منطقه ای جنگهای خونین روسیه و ایران طی دو دوره که به عهدنامه های صلح گلستان1813 و ترکمانچای در 1828 انجامید.[27] شکست ناپلئون باعث گردید که دولت های مقتدر اروپایی ضمن بازسازی اقتصاد خویش با آرامش به مناطق دیگر دست اندازی کنند و همان گونه که می دانیم مملکت ما که در آن هنگام در دام جنگ با روسیه و نیز رقابت های دولتهای اروپایی گرفتار شده بود از قبل این مساله خسارت زیادی را تحمل کرد.[28]بویژه در خصوص جنگهای روسیه و ایران علاوه بر جنبه سیاسی و نظامی،باید به جنبه اقتصادی آنها نیز توجه شود. خسارتهای فراوان اقتصادی هم از نظر سرمایه هایی که ایرانیان هزینه کردند و هم پرداخت غرامت سنگین به دشمن بود که بر دوش دولت و ملت ایران سنگینی می کرد ولی آن چه از نظر اقتصادی مهمتر و پایدارتر بود، قرار داد تجاری بود که روس ها در کنار عهدنامه ترکمانچای بر ایرانیان تحمیل کردند و سپس کلیه کشورهای استعمارگر اروپایی به اعتبار اصل دولتهای کامله الوداد از امتیازات آن برخوردار شدند، دولت ایران ملزم گردید از اتباع روسیه و اموال منقول و غیر منقول آنها در هر نقطه از ایران حمایت کند. همچنین بازرگانان روس امتیاز تجارت هر نوع کالا و معافیت از حقوق گمرکی را جز یکبار، هنگام ورود یا خروج، آن هم به میزان پنج درصد به دست آوردند. باید یادآوری کرد که در آن هنگام از کالاهای تولید شده داخلی در ایالت ها و شهرهای مختلف با عنوان گوناگون (راهداری،دروازه بانی و...) چندبار عوارض دریافت می کردند و این مسئله باعث می شد کالاهای خارجی به رقابت به کالاهای ایرانی بپرداند.[29] در واقع گرچه با عهدنامه گلستان و ترکمانچای بخش مهم و جمعیت قابل توجهی از ایران جدا گردید، عهدنامه تحمیلی تجاری تاثیری به مراتب بدتر بر جای گذاشت، استقلال ایران با این عهدنامه دچار خدشه جدی گردید، عهدنامه تحمیلی تجاری تاثیری به مراتب بدتر بر جای گذاشت،استقلال ایران با این عهدنامه دچار خدشه جدی گردید.اطلاعاتی که در مورد تجارت ایران در سده نوزدهم در دست است بیشتر اطلاعات حدسی است. ارزیابی «ملکم » در مورد تجارت سال 1800،تنها ارزیابی است که در رابطه با بخش نخست این سده به عمل آمده است، وی کل تجارت ایران را 2500000 لیره برآورد کرده است، این رقم شامل واردات، صادرات، صادرات مجدد می باشد. «فریزر» کل صادرات ایران را در 1821-1820 نزدیک به 1225000 لیره می داند «بلو»نیز کل تجارت ایران را در سال 1857حدود6000000 لیره ذکر می کند.[30] گرچه در نیمه نخست این سده، تجارت ایران و انگلیس از طریق ترکیه، خلیج فارس و هند افزایش یافت ولی در نیمه دوم آن سهم روسیه (بویژه پس از سال 1880) رشد کرد.[31]

«جمالزاده» در این ارتباط می نویسد:

ایران اگر چه با اغلب دول مناسبات تجارتی دارد ولی می توان گفت که تجارت ایران در احتکار روس و انگلیس و منحصر به این دو دولت است. یعنی تجارت شمال با روسیه و تجارت جنوب با انگلستان و هند است. چنانچه اگر تجارت ایران را به شت قسمت نمائیم قریب به هفت قسمتش با دو دولت مذکور است و از این هفت قسمت نیز چهار قسمت و نیم با روسیه و دو قسمت و نیم با انگلستان و هند است و بعباره ا خری بیش از نصف تجارت ایران با روسیه است و ربع آن با انگلستان و ربع دیگر با دول دیگر مقدار صادراتی که از ایارن به روسیه می رود و وارداتی که از روسیه نسبت مال التجاره که از ایران به انگلیس و هند می ورد و مال التجاره که از آن دو مملکت به ایران می آید تقریبا نسبت یک است به پنج یعنی صادرات ایرانی به انگلیس و هند خمس وارداتی است که از آن دو مملکت به ایران می آید.»

وی مهمترین دولتهای دیگر را عثمانی، فرانسه، آلمان و اتریش می داند [32]. مشکلاتی که در زمینه تجارت خارجی ایران پیش آمد، علاوه بر از میان رفتن توازن صادرات و واردات کشور،[33] همچنین تغییر و تحول در ساخت و ترکیب آن بود. منسوجات که یکی از اقلام مهم صادراتی به شمار می رفت،یکی از اقلام اصلی واردات گردید زیرا صنایع دستی محلی تواناییی رقابت با فراورده های ماشینی اروپایی را نداشتند. یکی دیگر از تغییرات مهم در زمینه واردات،افزایش بسیار زیاد کالاهای مستعمراتی بود بویژه چای و شکر. همچنین به تدریج ایران از مقام صادر کننده حبوبات به وارد کننده آنها تنزل کرد.[34]همان گونه که ذکر شد امضای قرار دادهای تجار میان ایران و دولتهای ارو.پایی که ابتدا با روسیه آغاز شد.و سپس با انگلستان و دیگران نیز چنین قرادادهایی امضا گردید، آغاز راهی بود که به وابستگی ایران ختم می شد. عکس العمل بازرگانان ایرانی در برابر چنین سلطه ای و نیز استبداد داخلی پادشاهان قاجار، مهاجرت بخشی از آنها به کشورهای همجوار بویژه هندوستان بود که از یک سو به وخیم تر شدن ساخت نظام حاکم می انجامد و از سوی دیگر نظام کهنه ایلی عشیره ای موانع بیشتری بر سر راه توسعه در درونزای صنعت بومی ایجاد می کند. [35] شاید به دلیل عوامل مذکور بود که علی رغم رشد کمی و کیفی سکه ها در دوره فتحعلی شاه، ارزش پول کشور پیوسته پایین آمد و کم شد به طوری که یک تومان زرین در اوایل حکومت فتحعلی شاه با ارزش پول کشور پیوسته پایین آمد و کم شد به طوری که یک تومان زرین در اوایل حکومت فتحعلی شاه با وزن حدود 96 حبه ضرب می شد. اما در اواخر حکومت وی وزن این سکه به حدود 53 حبه رسید و یک ریال سیمین از 180 حبه به 142 حبه تنزل کرد و به جهت همین تغییر وزن و عیار سکه بود که در سال 1236 قمری از سوی دولت جدولی تهیه و برای اجرا به ضرابخانه ها ابلاغ گردید.[36]

در سخن از اقتصاد ایران، علی رغم اینکه کشوری کشاورزی بود وضع کشاورزی آن به گونه ای گردید که در زمینه هایی از صادر کننده به وارد کننده تبدیل شدیم. وضع تجاری مملکت نیز به آن روز افتاد که بطور مختصر ذکر شد، می شود نتیجه گیری کرد که اوضاع صنعتی ایران که اصولا به عنوان کشوری صنعتی شناخته شده نیست چگونه می گردد ! عیوسی از عقب افتادگی ایران نسبت به سایر ملتهای خاورمیانه در سده نوزدهم سخن می گوید و دلیل آن در نتیجه ساخت اجتماعی و سیاسی ایران بود که تلاشهای متجددین و مصلحین متقدم چون عباس میرزا ولیعهد و امیرکبیر را عقیم می گذاشت... ولیکن مهمترین عامل، اثر خنثی کننده رقابت انگلیس و روسیه در ایران بود... عامل بعد فقدان خطوط آهن قلت معاملات تجاری بریتانیا در روسیه در ایران بود.[37] علی رغم این ها باید اذعان کرد که در دوره قاجار تلاش های زیادی برای صنعتی کردن کشور و راه اندازی صنایع جدید صورت گرفت. [38] در این راستا هم اقدام به وارد کردن کارخانه و هم استخدام صنعتگر و اعزام دانشجو به خارج برای تحصیل رشته های فنی و مهندسی کردند.[39] ناکامی دولت مردان ایران در رواج صنایع جدید در ایران کاملا محسوس بود.

دولت قاجار از ابتدای تاسیس با توسعه طلبی روسها مواجه گردید. جنگ هایی که میان آنها رخ داد. برتری کاملا محسوس تکنیکها و ادوات جنگی روسها بر ارتش ایران از عواملی بود که توجه برخی رهبران ایران همچون عباس میرزا و قائم مقام را به گسترش صنایع نظامی جلب کرد. ضعف ایران در قضیه هرات نیز حاج میرزا آقاسی را متوجه توسعه صنایع نظامی کرد،[40] کاری که جانشین او امیرکبیر در دوره کوتاه زمامداری اش آن را دنبال کرد. در این زمینه نیز گرچه بطور محدود کارخانه هایی تاسیس گردید و اسلحه هایی ساخته شد ولی به دلیل عدم پی گیری دولت مردان و صلح و آرامشی که بر مملکت حاکم گردید آن دستاوردهای اندک نیز از میان رفت. در دوره پهلوی ایرانی به وارد کننده مهم مهمات و اسلحه دولتهای غربی تبدیل گردید.

اقتصاد ایران که با سقوط صفویه و هرج و مرج ناشی از سقوط دچار رکود جدی شده بود، پس از روی کار آمدن قاجاران و ایجاد امنیت و آرامش نسبی در مملکت باید از رکود خارجی می شد ولی چنین نشد این مسئله از سویی به ماهیت اجتماعی قاجارها بر می گشت که مردمانی ایلیاتی بودند و دارای دیدگاه برنامه ریزی و آینده نگری نبودند. استبداد شدید این حکمرانان و اینکه خود را از مالک جان و مال مردم می دانستند نیز لطمه شدیدی به تجارت و سرمایه گذاری در ایران می زد. عدم اطمینان تجار از دولت مرکزی و عمال آن باعث خروج آنها از مملکت می گردید. جنگهای خارجی و طغیان های داخلی و چنگ اندازی دولتهای استعمارگر بر اقتصاد ایران و امضای قرار دادهای استعماری و ورود کالاهای ارزان و با کیفیت بالاتر اروپایی لطمه های شدیدی به اقتصاد ایران در سده نوزده وارد کرد. تلاش برخی شاهان قاجار و برخی وزرای این سلسله برای رفع مشکلات نیتجه مثبتی در پی نداشت.


منابع و مآخذ

1.      رابرت گرانت واتسن، تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، بی جا، بی نا، 1340

2.      فرزام اجلالی، بنیان حکومت قاجار، نظام سیاسی ایلی و دیوانسالاری مدرن، تهران، نشر نی، 1373

3.      میرزا مهدی نواب طهرانی، دستور الاعقاب، تصحیح سید علی آل داوود، تهران، نشر تاریخ ایران، 1376

4.      حسین سعادت نوری، زندگانی حاج میرزا آقاسی، تهران، انتشارات وحید، بی تا.

5.      فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، انتشارات خوارزمی، 1362.

6.       ابراهیم فیوضات توسعه صنعتی و موانع آن در ایران، تهران، چاپخش، 1374

7.      لمبتون، مالک و زارع در ایران، ص 282.

8.      عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 355.

9.      ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران، تهران، نشر نی، 1368، خورشیدی، چ دوم

10.  خسرو معتضد، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران، تهران، انتشارات جانزاد، 1366

11.  بارون دوبد، سفرنام لرستان و خوزستان ترجمه محمد حسین آریا، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371

12. آلفونس، تره زال، یادداشتهای ژنرال در سفر بایران (سالهای 1780-1812 م) به اهتمام ر، ب، دوما، ترجمه عباس اقبال، تهران، انتشارات فرهنگ ، 1361

13.  سفرنامه لایارد، ترجمه مهراب امپری، تهران، انتشارات نازان،1376،

14.  محمد علی مهمید، پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران قبل از هخامنشیان تا پایان قاجاریه، تهران، نشر میترا، 1361

15.  هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ص 23-2010.

16.  معتضد، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران،

17.  حائری، نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب،

18.  فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی از ا فلاطون تا دوره معاصر، تهران، نشر نی، 1375،چ دوم،

19.  لیدی ماری شیل، خاطرات لیدی ماری شیل، ترجمه حسن ابوترابیان،تهران، نشرنو، 1368،

20.  فلور، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار دوم،

21. .هنری، و، لیتل، تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد، ترجمه فریده قره جه داغی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی 1366خورشیدی چ دوم،

22.  محمود محمودف تاریخ روابط خارجی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، بی جا، بی نا، 1328،

23.  اصغر شمیم ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران،انتشارات مدبر،1375خورشیدی، اکثر صفحات.

24.  ابراهیم رزاقی، آشنایی با اقتصاد ایران،تهران، نشر نی، 1376، خورشیدی

25.  داریوش شهبازی فراهانی، تاریخ سکه دوره قاجاریه، تهران، نشر پلیکان، 1378 خورشیدی، ص 123.

 

 



[1]. چارلز عیسوی درباره ویژگی های این قنات ها و نقشی که در آبیاری زمینهای کشاورزی ایران بر عهده داشتند و مخارج هنگفتی که برای نگهداری این قنات ها لازم بود و تا کنون ادامه دارد توضیح دهد. برای اطلاع بیشتر ر ک تاریخ اقتصادی تایارن ص 36-326.

[2]. رابرت گرانت واتسن، تاریخ قاجار، ترجمه عباسقلی آذری، بی جا، بی نا، 1340، خورشیدی، ص 240، فرزام اجلالی، بنیان حکومت قاجار، نظام سیاسی ایلی و دیوانسالاری مدرن، تهران، نشر نی، 1373، خورشیدی، ص 79-80 عیسوی، همان، ص 317 حاجی میرزا آقاسی که در تمام دوره محمد شاه وزارت را بر عهده داشت از سوی نویسندگان زیاد مورد بحث قرار گرفته است و برخی درباره وی نظری کاملا مخالف و برخی موافق دارند. ر. ک میرزا مهدی نواب طهرانی، دستور الاعقاب، تصحیح سید علی آل داوود، تهران، نشر تاریخ ایران، 1376، خورشیدی، حسین سعادت نوری، زندگانی حاج میرزا آقاسی، تهران، انتشارات وحید، بی تا.

[3] عیسوی تاریخ اقتصادی ایران، ص 18-317.

[4]. فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران، انتشارات خوارزمی، 1362 خورشیدی.

[5]. لمبتون، مالک وزارع در ایران، ص 67-261،

[6]. لمبتون مالک و زارع در ایران ص 268، آقای فیوضات به خوبی متذکر می شو که بازرگانان مالک نخستین نمایندگانی بودند که پای سرمایه تجاری را به محصولات کشاورزی باز کردند. وی معتقد است که آمیختن کشاورزی با تجارت باعث متزلزل شدن پایه های اقتصاد ساده روستایی گردید و اولین گام برای پیوند زدن بازار و روستا به حساب می آید برای اطلاع بیشتر رک ابراهیم فیوضات توسعه صنعتی و موانع آن در ایران، تهران، چاپخش، 1374، خورشیدی، ص 121.

[7] لمبتون، مالک و زارع در ایران، ص 282.

[8]. عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 355.

[9]. ابراهیم رزاقی، اقتصاد ایران، تهران، نشر نی، 1368، خورشیدی، چ دوم، ص 11-10.

[10]. عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ص 377.

[11]. عیسوی، همان، ص 380.

[12]. رزاقی، همان ص 10.

[13]. رزاقی، همان، ص 6.

[14][14]. عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 11-406، خسرومعتضد، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران، تهران، انتشارات جانزاد، 1366 خورشیدی، ص 46-243

[15]. بارون دوبد، سفرنام لرستان و خوزستان ترجمه محمد حسین آریا، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ص 14-13.

[16] آلفونس، تره زال، یادداشتهای ژنرال در سفر بایران ( سالهای 1780-1812 م ) به اهتمام ر، ب، دوما ترجمه عباس اقبال، تهران، انتشارات فرهنگ را، 1361خورشیدی، ص 63، در دوره محمدشاه،انگلیسیان برای یافتن راه تجاری آبی در داخل ایران به تحقیقاتی دست زدند که در سالهای بعد یعنی در دوره ناصرالدین شاه منجر به اخذ امتیاز کشتی رانی در کارون گردیده هنری لایارد گزارش های مفصلی از راه های آبی کارون در سفرنامه خود ارایه می دهد. ر.ک سفرنامه لایارد، ترجمه مهراب امپری، تهران، انتشارات انزان،1376 خورشیدی،

[17]. محمد علی مهمید،پژوهشی در تاریخ دیپلماسی ایران قبل از هخامنشیان تا پایان قاجاریه، تهران، نشر میترا، 1361خورشیدی، ص 3-132، هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ص 23-2010.

[18]. معتضد، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران، ص 250،به نقل از « مسافرت به ارمنستان و ایران،نوشته آمده ژوبرو.

[19].حائری، نخستین رویارویئیهای اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، ص 23.

[20].فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی از ا فلاطون تا دوره معاصر، تهران، نشر نی، 1375،چ دوم،ص149-80.

[21]. لیدی ماری شیل، خاطرات لیدی ماری شیل، ترجمه حسن ابوترابیان،تهران، نشرنو، 1368، ص 35.

[22].فلورفجستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار دوم،ص 78-176.

[23].لبمتون، ایران عصرقاجار،ص82-181،کرزن به نقل از استاکلر از اشتیاق خریداران برای خرید اجناس انگلیسی سخن می گوید. ر ک جرج. ن کرزن

[24].لمبتون، همان،ص 181

[25].اجلالی، بنیان حکومت قاجار،ص 40.

[26].هنری، و، لیتل، تاریخ اروپا از سال 1815 به بعد، ترجمه فریده قره جه داغی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی 1366خورشیدی چ دوم، ص 17-15.

[27].محمود محمودف تاریخ روابط خارجی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی، بی جا، بی نا، 1328، خورشیدی ج اول ص 130-125 و ص 221-209.

[28].برای اطلاع بیشتر رک، اصغر شمیم ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران،انتشارات مدبر،1375خورشیدی، اکثرصفحات.

[29].رزاقی،اقتصادایران،ص 6-5،عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص110، ابراهیم رزاقی، آشنایی با اقتصاد ایران،تهران، نشر نی، 1376، خورشیدی،ص13.

[30].عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 9-198.

[31].عیسوی، همان، ص 109.

[32].جمالزاده، گنج شایگان، ص9.

[33].رزاقی، اقتصادی ایران،ص 10.

[34].عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران، ص 108.

[35].فیوضات، توسعه صنعتی و موانع آن در ایران، ص 120.

[36].داریوش شهبازی فراهانی، تاریخ سکه دوره قاجاریه، تهران، نشر پلیکان، 1378 خورشیدی، ص 123.

[37]. عیسوی، تاریخ اقتصاد ایران، ص 3-22.

[38]. جمالزاده، گنج شایگان، ص 6-95 عیسوی، همان، ص 402.

[39].اقبال، میرزا تقی خان امیرکبیر،ص273.

[40].سعادت نوری، زندگی حاج میرزا آقاسی، ص 118.

نظام اداری قاجارها

نظام اداری در دوره قاجاریه

در سخن از نظام اداری در دوره قاجاریه ناچاریم قبل از پرداختن به هر بحث و سخن از بنیادین ترین مسئله سخن گوییم که همانا سلطنت و مقام پادشاهی با تمام حواشی و بر آیند های آن است.

در رأس هرم اجتماعی ایران شاهنشاه صاحب قرآنی  قرار داشت که صاحب تمام اختیارات بوده و با قدرت[1] و سلطه و اقتداری مثال زدنی و مطلق العنان می توانست فرمان جنگ، صلح، واگذاری ایالات، اعطای هرگونه امتیاز را بدهد بدون آنکه به هیچ نهاد یا سازمانی پاسخگو باشد.

در یک جمع بندی کلی روند نظام اداری از سلسله سامانی تا پادشاهی صفوی روشن خواهد ساخت که چگونه سنت کشورداری ساسانیان به دستگاه خلافت عباسی وارد شد و با تلفیق و تطبیق مبانی فقهی و سیاسی اسلامی- ایرانی در دوران سلاجقه، میراثی پایدار به وجود آورد که مورد تقلید صفویه واقع شد. پس از آنکه گسترش تشریفات اداری و ارتباط با کشورهای دیگر در قرن جدید به تحول در مقام وزارت و توسعه کمی و کیفی اختیارات و حوضه عملکرد دیوانسالاری منتهی شد.[2].

نکته جالب و قابل اعتنا در این میان وجود نظامی کاملاً سنتی است که مسئول رسیدگی به انبوه زنان و شاهزادگانی بود که خود ریاست و کیاست بخشی از بدنه دولت را در اختیار داشتند. زنان حرمسرای شاه نفوذ زیادی داشته و شاه دخت ها از طریق ازدواج با حکام و مقامهای دولتی، روحانی و سایر مقامهای بلند پایه بر دامه نفوذ روز به روز خود می افزودند.

رهبری دیوان سالاری در دست خانواده های معدود حاکم بود و اینان سخت با یکدیگر هم چشمی و رقابت داشتند و فروش و معامله مشاغل و امتیازات جز انحطاط و اوضاع سیاسی و اقتصادی حاصلی در بر نداشت تا جایی که هر کس پیشکش بهتری عرضه می کرد منصب بهتری را اشغال می نمود و البته پاره ای اوقات در بین شاهزادگان نزاع ها و کشمکش هایی رخ می داد که ریش سفید با آبرویی با لقب ایلخانی مسئول برطرف کردن این نزاع های خانوادگی بود تا مبادا خانوار و هزار فامیل دچار آسیب و چند پارگی گردد![3]

ساختار نیروهای موثر در نظام دیوانی  دوره قاجار

    ساختار قدرت سیاسی  قاجارها، همانند تمامی رژیمهای مطلق گرای سیاسی، به یک منظومه شباهت دارد. منظومه ای که یک هسته اصلی در مرکزیت آن قرار دارد. و عناصری که هر یک به میزان جایگاهی که در کل منظومه دارند، نقشی را به عهده گرفته اند. در این مدل هندسی، شاه هسته مرکزی منظومه قدرت را تشکیل می دهد و هر یک از گروه های قدرت به میزان دوری و نزدیکی به مبدأ قدرت در جای خاصی قرار گرفته اند. به بیان دیگر در نظام خود کامه، شاه عامل بقا و دوام ساختار سیاسی محسوب می شود.

    از سوی دیگر بین عناصر این منظومه، که همان طبقات اجتماع هستند، با هسته مرکزی، یعنی شاه، و مجموعه عناصر با یکدیگر، یک رابطه متقابل دارد. که تحولات عمومی هر گروه قدرت، به خصوص   گروه های مهم، بر نوع روابطشان با شاه به عنوان مرکزیت منظومه قدرت، تأثیرات قابل ملاحظه ای بر جای می گذارد؛ ینی تأثیرات از بالا به پایین و صرفاً یکسویه نیستند، اگر چه در ساختار قدرت سیاسی قاجارها غالب تأثیرات از بالا به پایین است.

     بنابر این، دریک سطح کلی و کلان و در ارتباط با منظ.ومه قدرت، «شاه» و «عناصر اصلی» ساختار قدرت را می توان اساس رژیم قاجاری دانست. به عبارت دیگر، شالوده ساختار قدرت سیاسی قاجارها را «شاه» و «عناصر اصلی» تشکیل می دهند و عوامل مؤثر دیگر، در واقع سطح ثانوی از مناسبات حاکم بر ساختار قدرت سیاسی را تشکیل می دهد. این مسأله به معنای نادیده گرفتن و یا کم اهمیت جلوه دادن عناصر ثانوی در چگونگی شکل گیری ساختار قدرت سیاسی نیست، بلکه تأکید بر تقدم و تأخر  ذاتی هر کدام از این عوامل در روند شکل گیری ساختار قدرت است، در ادمه بحث، با توجه  به مسائلی که در باره منظومه قدرت قاجاریه بیان شد و با تکیه برمنابع اصلی این دوران، به تبیین شاه می پردازیم.

شاه، هسته مرکزی منظومه قدرت در امور سیاسی و دیوانسالاری

    در ساختار قدرت سیاسی قاجاریه که مبتنی بر رژیم «سلطنت خودکامه» است، شاه نقش محوری دارد، زیرا او مرکز کلیه قدرت هاست؛ عزل و نصب عاملان حکومت طبق فرمان شاه صورت می گیرد؛ تمام جزئیات دخل و خرج دولت به امضای او می رسد؛ دستورالعمل ولایات و فرمانهای مقاطعه گمرک و اجارات به صحه شخص وی است. پادشاه قاجاری بنا به میل و اراده شخصی اش، فرمان ضبط و مصادره اموال اشخاص را صادر می کند و در عمل نیز نمونه های فراوانی از این موضوع مشاهده شده است. به طوری که حتی «اعمام و برادران و برادرزادگان و فرزندان خود او و رجال و اعیان و بزرگان مملکت هم از این گونه تعرضات شاه مصون نبودند. »

توصیف سرجان ملکم از نقش پادشاه در ساختار قدرت قاجار قابل توجه است. وی در این باره می گوید:« پادشاه ایران گفته شده است که از جمیع سلاطین عالم به رعایا مطلق العنانتر و مقتدرتر است و همچنانکه مصور شد، دلیلش بر این که هم از زمان قدیم بر این نهج بوده حکم پادشاه همیشه قانون ملک بوده است .. قاعده ایست در مردم این ملک که پادشاه هر چه بخواهد می تواند بکند و هر چه بکند بر او بحثی نیست. در عزل و نصب وزراء و قضات و صاحب منصبان از هر قبیل و ضبط اموال و سلب اموال رعایا از هر صنف علی الاطلاق مختار است.» از بیان ملکم به خوبی روشن می شود که شاه قاجار، تنها مرجع صلاحیت دار برای رسیدگی و اداره همه امور لشگری و کشوری است. هر قدرتی از شاه ناشی می شود و سرانجام آن نیز به شاه بازگشت می کند. لرد کرزن در این باره می نویسد که شاه سه وظیفه  «قانون گزاری»، «اجرا» و «قضات» را خود به عهده داشت که تماماً از شئونات حکمران مطلق العنان می باشد. [4]

نخبگان حاکم در نظام سیاسی  اداری

منظور ما از بازیگران اصلی قدرت اجزاء و عناصر تشکیل دهنده ساختار سیاسی اداری، پس از مقام سلطنت می باشد. در هرم قدرت قاجارها، دو دسته « نخبگان حاکم » وجود داشت : دسته اول، نخبگان مرکزی را در بر می گرفت که عبارت بودند از رؤسای ایل قاجار، شاهزادگان درباریان، تیولداران، مستوفیان، وزراء، فرمانفرما ها و اشراف بزرگ ( السلطنه ها، الدوله ها، الملک ها، الممالک ها و ) این نخبگان اطرافیان شاه را تشکیل می دادند و اکثر مناصب دولت خصوصا مقاماتی مانند وزارت، حکومت ایلات بزرگ و مناصب بالایی قشونی را دراختیار داشتند.

دسته دوم، نخبگان محلی را شامل می شد که عبارت بودند از اعیان و اشراف محلی، خوانین، صاحب منصبان محلی و میرزاها، اینان نیز در مناطق خودشان مناصب دولتی را در انحصار خود گرفته بودند. همچنین گروهی از روحانیون ( که دارای مقامات دینی ـ دولتی مانندامام جمعه، شیخ الاسلام و قضات بودند ) نیز باید جزء عناصر مهم هرم قدرت قاجاریه دانست. البته وظیفه روحانیان معمولا به طور رسمی جزء اجزای اصلی تشکیل دهنده سازمان قاجاریه، به حساب نمی آمد. به هر روی این نخبگان مرکزی و محلی  بودند که « هیئت حاکمه » قاجاری را تشکیل می دادند.

با این توضیحات، عناصر اصلی تشکیل دهنده هرم قدرت سیاسی، اداری قاجاریه را می توان به ترتیب زیر دسته بندی کرد:

الف- شاهزادگان - درباریان و عناصر بالای دیوانی

ج- رؤسای ایلات بزرگ و همپیمان حکومت

د- خوانین روستا و حکام منطقه ای بومی [5]


1- شاهزادگان و نفوذ غیر قابل انکارشان در بدنه کشور

     یکی از نتایج مهم سلطنت طولانی فتحعلی شاه، افزایش حیرت انگیز جمعیت شاهزادگان و متعلقانش بود؛ به طوری که می توان گفت از این زمان تا پایان حکومت قاجارها یکی از مسائل اصلی نظام قاجاری؛ قشر مهم شاهزادگان بود. پولاک در سفر نامه خود پیرامون اهمیت شاهزادگان تعبیر زیبایی می کند وی در این باره می گوید: « مهم ترین لقب نجیب زادگی، شاهزاده است که به احفاد سلسله منصوب اطلاق می شد.»[6]

در رأس شاهزادگان، ولیعهد یا جانشین مشخص شاه قرار داشت. ولیعهد طبق یک رسم کهن قاجار در سنین کودکی برگزیده و به مقام حکومت ایلات عمده ایران، یعنی آذربایجان می رسید. محل اقامت او تبریز بود و بدین ترتیب از نظارت مستقیم مادر خود آسوده بود. جلال و قدرت ولیعهد دست کمی از شکوه و جلال پدرش نداشت. در محدوده اسلاف خود، فعال مایشاء بود و باری خود وزرایی داشت. ولیعهد با در اختیار داشتن یک قشون کمابیش منظم گاه همانند عباس میرزا چندان قدرت می یافت که در زمان حساسیت، برای تقویت حکومت مرکزی دست به سرکوب مدعیان سلطنت و مدعیان مقام ولیعهد و خوانین و رهبران سرکش ایلات می زد. به عنوان مثال می توان به لشکر کشی عباس ممیرزا به کرمان برای تنبیه شاهزاده شجاع السلطنه که علم طغیان بر افراشته بود اشاره کرد.

    البته به تناسب رابطه حسنه که  ولیعهد با شاه و دربار وی داشت، میزان نفوذ وی کم و زیاد می شد و مواردی دید شده که در زمان حضور ولیعهد، یکی دیگر از فرزندان شاه از اقتدار بیشتری برخوردار بوده است. به عنوان مثال، می توان به تفاوت نقش عباس میرزا در زمان سلطنت فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه در زمان سلطنت محمد شاه اشاره کرد.

    همانطور که بیان شد، فتحعلی شاه. خواه برای تفریح و خواه باری رام کردن رؤسای ایلات و خوانین محلی و منطقه ای، همسر های بسیاری را اختیار می کرد و اولاد بسیاری نیز به جمع شاهزادگان قاجاری افزود. او به پسرهای خود لقبها یا طنطنه ای مثل نایب السلطنه، ظل السلطان، فرمانفرما، شجاع السلطنه، حسام السلطنه، ملک آزاد، دولتشاه و .. می داد و زنها و دخترهای خود را نیز شمس الدوله، قمر السلطنه و نظایر آنها می خواند. از حدود سال 1220 ه.ق به تدریج فرمانفرمایی و حکمرانی از ایالات و ولایات ایران،  بنا به اصرار مستقیم شخص سلطان به پسرانش سپرد می شد.

    فریزر یکی از اروپاییانی که در همین زمان در ایران حضور داشته، معتقد است که « شاه افراد خاندان خود، پسرها و دامادها و نوه های  خود را به حکومت ایلات و ولایات شاهنشاهی منصوب کرده است ». [7]

     برخی از شاهزادگان که حکومت ایلات و ولایات در هنگام سلطنت فتحعلی شاه در اختیار داشتند عبارت بودند از : عباس میرزا در آذربایجان، محمد علی میرزا در قزوین، محمد ولی میرزا در خراسان، حسین علی میرزا در شیراز، حسنعلی میرزا در تهران، محمدعلی میرزا در ساری، عبدالله میرزا در زنجان و سیف الدین میرزا در سمنان و قزوین.

    از سوی دیگر گسترش غیر معمول گروه شاهزادگان که در آغاز سلطنت ناصرالدین شاه، تعداد افراد سرشناس آن به دو هزار نفر می رسید، در عمل منجر به تقسیم بندی جدیدی در این گروه شد. اساس این تقسیم بندی که هم حمایت طبقاتی و هم سیاسی داشت، برپایه مسأله خونی نژادی شکل گرفته بود. به این معنی که در یک دسته بندی کلی شاهزدگان به دو گروه تقسیم می شدند: گروه اول شاهزادگانی که یا فرزند شاه بودند و یا از فرزند ارشد او، عباس میرزا باقی مانده بودند و گروه دوم، کسانی که از دیگر فرزندان شاه بودند و یا از طرف مادر به قاجارها منتسب نمی شدند. دسته اول جزء بلند پایه ترین مقامات رژیم قاجاری بودند و غالباً سمت حکمرانی ولایات و ایالات را داشتند و از جایگاه خاصی نیز برخوردار بودند. البته، باید توجه داشت که حکمران بودن شاهزادگان، خود به خود، قرار گرفتن در طبقه ملاکین و خوانین را به ارمغان می آورد و به همین لحاظ است که شاهزادگان دسته اول را جزء زمینداران بزرگ ایران، می شناسیم.

   اما گروه دوم، که از اهمیت کمتری برخوردار بودند، درآمدشان بیشتر متکی به مستمری های ناقابلی بود که از طریق دیوانسالاری دریافت می داشتند. اینها نقش چندانی نیز در اداره کشور و ساختار سیاسی آن نداشتند. البته باید توجه داشت که این تقسیم بندی یک کاست غیر قابل تغییر را نشان نمی دهد. چه بسا شاهزادگانی که از دسته دوم به مقام و موقعیتی قابل توجه دست یافته بودند.

            نکته دیگری که در ارتباط با نقش شاهزادگان درساختار سیاسی قابل ملاحظه است، جابجایی یا مرگ پادشاهان می باشد؛ زیرا به واسطه این امر مقام و موقعیت شاهزادگان نیز تغییر می یافت. به طوریکه عده ای از شاهزادگان با شاه جدید سر ناسازگاری داشتند و لذا از مناصب خود کنار گذاشته می شدند و حتی شورشهایی نیز در همین ارتباط به وقوع می پیوست به عنوان مثال تعدادی از شاهزادگان در زمان به تخت نشستن محمد شاه با وی به مخالفت برخاستند و شورشهایی را نیز به وجود آوردند. به هر حال قاجاری کردن مردم ایران، یا گماشتن شاهزادگان به حمکرانی ولایات و ایالات، به لحاظ سیاسی، نتایح مهمی را پدید آورد که مهمترین آنها عبارتند از:

الف - تحکم اساس سلطنت پادشاه و حکومت ایل قاجار: شاهزادگان، نمایندگان سیاسی حکومتی بودند که خود، به لحاظ خونی و نژادی به آن مربوط می شدند و لذا بین بقای آنها و دوام حکومت، یک رابطه مستقیم وجود داشت و به نظر می رسد که احتمالاً فتحعلی شاه با در نظر گرفتن چنین مسأله ای فرزندان خود را به حکومت ایلات و ولایات منصوب می کرد.

ب - ایجاد دربارهای ایالتی و ولایتی گرانقدر: شاهزادگان با استقرار در ایالات و ولایات، دستگاهی برای خود به وجود آورده بودند که از نظر جلال و جبروت، اگر از دربار شاه، مجلل تر نبود، چیزی از آن کم  نداشت. البته انجام این کار، بار مالی گزافی داشت که  همواره به دوش مالیت دهندگان ایلات و ولایات بود.

ج - پیدایش قشر ملاکین بزرگ در بین شاهزادگان : به این معنی که پادشاهان قاجار برای تأمین مخارج گزاف شاهزادگان و شاهزاده خانم ها، املاک و مزارع خالصه دولتی را به آنان می داد. و به این صورت شاهزادگان علاوه بر عنوان  شاهزادگی و حکومت ولایات، در ردیف ملاکین و زمینداران بزرگ نیز قرار می گرفتند.

د - شاهزادگان عامل ثبات و بی ثباتی: واقعیت این است که سپردن حکومت ایلات و ولایات به شاهزادگان  یک نتیجه خاص دیگر را نیز در پی داشت که با نتایج دیگر متفاوت بود. شاهزادگان در بسیاری مواقع نه تنها عامل ثبات سیاسی نبودند، بلکه از عوامل بحران زا نیز به حساب می آمدند. این مسأله به خصوص در ولایات برای تصاحب سرزمینهای بیشتر نمود داشت. از موارد دیگر این موضوع،  می توان به روی کار آمدن شاه جدید اشاره کرد. به عنوان مثال از درگیریها و رقابتهای بین شاهزادگان می تان به نزاع محمد ولی میرزا و عباسقلی میرزا در قسمت شرقی اشاره کرد که بالاخره منجر به دخالت عباس میرزا شد.

2 - درباریان و عناصر بالای دیوانی

به هنگام حکومت قاجارها، درباریان یکی از مهمترین  ارکان حکومت را تشکیل می داند. آنها خود از سه گروه کوچکتر تشکیل ده بودند که عبارت بودند از : «خاندان سلطنتی»، « صدر اعظم و هیئت دربار» و « مأموران عالیرتبه دیوانی و لشگری». به طور مشخص منظور از خاندان سلطنتی، شاه و حرمسرای وی و رؤسای ایل قاجار بودند که نبض حکومت را در دست داشتند. صدراعظم و هیئت دربار به همراه مأموران عالی رتبه دیوانی، گروه عظیم دیوانسالاران را تشکیل می داند که اداره امور کشور به عهده آنان بود. به قول پولاک « بیشترین نفوذ را همین میرزاها و یا اهل قلم بر حکومت اعمال می کردند». [8]

گروه دیگری  از درباریان را مأموران عالی رتبه لشگری تشکیل می داند که هم از میان شاهزادگان و هم از میان عناصر دولتی انتخاب می شدند و با دریافت عناوین نظامی به مداخل و مدارجی دست می یافتند؛ گو این که بخش عظیمی از سردمداران قاجاری، این عناوین نظامی را یدک می کشیدند بدون این که کمترین تبحری در این حرفه داشته باشند؛ ولی بودند نظامیانی که از درون طبقه خویش بالا آمده بودند و صلاحیتی داشتند.[9]

3 -  رؤسای ایلات بزرگ

سرزمینهای داخل فلات ایران، به لحاظ جغرافیای طبیعی در منطقه ای واقع شده است که همواره جاذبه های تمام نشدنی برای ساکنان سرزمینهای مجاور آن که در مناطق بی آب و علف و بیابانهای خشک زندگی می کردند- به وجود می آورد. با فروپاشی قدرت مرکزی در ایران از زمان ساسانیان به بعد، ساکنان این مناطق که عمدتاً ایلات کوچ نشین بودند، فرصت حمله به ایران را یافتند و گروه گروه به این سرزمین آمدند و پس از جنگهای فراوان، بالاخره در آن سکنی گزیدند.

ورود این گروه ها به ایران علاوه بر تأثیرات فراوان اقتصادی و سیاسی. باعث تغییر جمعیت نیز شد، به طوری که پس از آن، ترکیب جمعیتی کشور دستخوش تغییرات مهمی شد و طی آن جمعیت ایلات بر دیگر بخشها زونی چشمگیری یافت. البته جغرافیای کوهستانی ایران، خود نیز به انجام چنین تغییراتی  یاری فراوانی رساند. از سوی دیگر این تحولات اجتماعی، یک نتیجه مهم سیاسی را نیز باعث شد و آن تسلط ایلات بر دستگاه قدرت بود. از این پس تا هنگام تحولات جدید در ساختار قدرت به زمان حکومت رضا خان، حکومتهای ایران در دست رؤسای ایلات می گشت.

به قدرت رسیدن ایلات را با تکیه بر ساختار درونی آن بهتر می توان توضیح داد. به این معنی که ایلات از یک همبستگی گروهی بالایی برخوردار بودند که تبلور سیاسی آن را در قدرتمندی رؤساشان می توان مشاهده کرد. به عبارت دیگر رؤسای ایلات، مظهر همبستگی اجتماعی و سیاسی آنها بودند وهمین امر، پایه توانایی آنها را برای کسب قدرت فراهم می آورد. از سوی دیگر، ایلات برای محافظت از افراد خود، گروه های مسلح قدرتمندی داشتند که در مواقع ضروری  به دفاع از آنان می پرداخت و یا به واسطه این گروه های مسلح، سرزمین های تازه ای را به دست می آورد. وجود چنین نیروی مسلحی نیز پایه دیگر توانایی ایلات برای کسب قدرت را به وجود می آورد. [10]

ترکیب این دو پایه اقتدار سیاسی، یعنی پیدایش رهبری سیاسی- نظامی و نیروهای مسلح قدرتمند، به رؤسای ایلات این امکان را می داد که در صورت بروز شرایط مناسب، قدرت سیاسی را قبضه کنند، چنانکه تقریباً پس از ایلغار مغول به ایران، تحولات سازمان قدرت سیاسی چنین مسیری را ادامه داد. این مسأله در مورد قاجارها نیز صدق می کند، آنها نیز باتکیه بر یک اتحاد ایلیاتی برتر، بر ایلات لک و لر حاکم چیره شدند و قدرت را به دست آوردند. [11]

به همین دلیل، سردمداران جامعه را در سالهای اولیه حکومت قاجار، همانند دوره نخستین صفویه، رهبران ایلات بزرگ تشکیل می دادند. در زمان قاجارها به جزء خود آنان، قدرتمند ترین گروههای ایلیاتی عبارت بودند از : بختیاری ها، اکراد، افشارها، قراگوزلوها، قشقایی هاو اعراب فارس. ایلات ترکمان اگر چه از نظر توانایی مهم بودند ولی در این زمان مشارکت چندانی در قدرت نداشتند. قدرت رؤسای ایلات از نیروهای ایلی ناشی می شد که آنها می توانستند در اسرع وقت گردآوری کنند و در صورت لزوم به کمک شاه و یا حکام منصوبش بشتابند. رؤسای ایلات، برگزیده خود ایلات بودند ولی انتصاب آنها از سوی حکومت، «حقی» بود که قاجارها به خود داده بودند و این حق را در تسلط نخستینشان بر ایلات به دست آورده بودند،  اگر چه شاه در عمل مجبور بود کسانی را از میان رهبران ایلات به ریاست آنان برگزیند.

وظیفه اصلی رؤسای ایلات در برابر حکومت، عبارت بود از تأمین نظامی برای ارتش شاه و گردآوری مالیات دولت. آنها در مقابل انجام این وظیفه، از امتیازات زمینداران بزرگ بهره مند می شدند. برای مثال « خوانین بختیاری، مالک سرزمینی به وسعت 500 کیلومتر بودند و هر یک چندین روستا داشتند که طبق معمول در سال یک سوم محصولات را به عنوان بهره مالکانه دریافت می کردند.» نکته مهم دیگر در مورد قدرت رؤسای ایلات، این است که توانایی خاص نظامی آنها و وسعت اراضی تیولی شان، غالباً منجر به پیدایش خصلت گریز از مرکز و طغیان علیه دولت می شد. این مشکل همواره فراروی دولت قاجار قرار داشت و هر از چندی مشکلاتی را برای آنان فراهم می کرد.[12]

در مجموع، آنان چنان که از بررسی تاریخی بر می آید، باید گفت که رؤسای ایلات، در برخورد با حکومت مرکزی، همواره نقش دوگانه ای را ایفا می کردند. زیرا از یک سو حامی حکومت بودند و از سوی دیگر به دلیل خصلت گریز از مرکزشان، در مواقعی رو در روی قدرت مرکزی قرار می گرفتند. ولی به طور کلی قاجارها از حمایت بخش قابل ملاحظه ای از ایلات کشور برخوردار بودند.

دیوان سالاری بستر انتقال قدرت

دیوای سالاری در دوره قاجار، شامل مجموعه ای از کارکنان حرفه ای اداری-مالی و مناسبات خاص این گروه بودکه تشکیلات دیوان سالاری این دوران را شکل می دادند. بزرگترین مقام اداری به صدر اعظم اختصاص داشت که القاب گوناگونی مانند امیر الدوله، اعتماد الدوله، صدر اعظم، میر و قائم مقام را برای این مقام به کار میبردند. بنابراین نماینده واقعی حاکمیت را باید صدر اعظم دانست‌، زیرا وی با تکیه بر عناصر دیوانی، امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور را دادره می کرد. نکته در خور توجه این است که غالب صدور قاجاری، از خاندان شاهی-شاهزادگان-نبودند و دلیل این امر را بیشتر باید در ترس شاهان قاجار از سپردن کشور به دست فردی از خاندان خود دانست.

مهمترین عناصر دیوانی، بعد از صدر اعظم را در سه دسته کلی می توان جای داد. دسته اول شامل دیوان سالاران صاحب منصب بودکه مقامات بالای دیوانی را به خود اختصاص داه بودن. این دسته به دلیل موقیت خاصی که در دستگاه اداری داشتند عمدتاً از زمینداران بزرگ محسوب می شدند و جزو عناصر اصلی ساخت قدرت قاجاری بودند. دسته دوم، دیوان سالاران متوسط و با نفوذ کمتر را شامل می شد که مسئولیت اداره امو دیوانی و اجرایی ی کشور را به عهده داشتند. وابستگی این ها به ساختار قدرت قاحاریه بسیار کمتر ازدسته اول بود و به همین علت آسیب پذیرتر بودند. از نظر اقتصادی این دسته را جزء طبقه مالکین باید دانست. دسته سوم، « میرزا» را در برمی گرفتند. این ها بخش پایانی دیوان سالاری را تشکیل می دادند و در مجموع جزء طبقه متوسط جامعه آن روز به حساب می آمدند. میزان وابستگی مستقیم آنها نیز به حکومت قاجار، بسیار اندک بود.

درباره ارتباط هر یک از این سه گروه با قدرت و نقش آنها در ساختار سیاسی، باید گفت که بیشترین نقش به صدراعظم و وزرا که در بالای هرم دیوان سالاری قرار داشتند تعلق می گرفت. اینها را باید جزو بازیگران اصلی قدرت دانست که به دلیل نقش عمومی نظام دیوان سالاری در ساختار قدرت و جایگاه ویژه این افراد در این نظام، به چنین موقعیتی دست یافته بودند. میرزا شفیع مازندرانی و حاجی محمد حسین صدر اصفهانی و میرزا آقا خان نوری از جمله این افراد بودند. نقش میانی دیوان سالاری نیز به نوبه  خود در قدرت سیاسی سهیم بود. این دسته که بوروکراتهای حرفه ای بودند، با اتصال به شاهزادگان و اعیان و اشراف و تصاحب پستهای اداری مالی بخشی از قدرت را به خود اختصاص می دادند. و اما «میرزاها» که در پایین ترین بخش دیوان سالاری قرار داشتند، بیشتر به عنوان کارکنان اداری  مالی مطرح بودند که در تصمیم گیریهاشرکت نداشتند وطبعاً نقشی نیز در ساختار قدرت سیاسی نداشند.

نهایت آن که دیوان سالاری به عنوان بستر انتقال قدرت سیاسی و مکانیزم اجرایی آن، خود دارای قشرهای مختلفی بود. این اقشار هر چه بیشتر در معرض تماس با «قدرت سیاسی» قرار داشتند، هم بیشتر از آن متمتع می شدند و هم بیشتر در آن مشارکت داشتند. البته چون تشکیلات دیوانی به صورت یک کاست نبود،طبعاً تحرک موقعیت افراد در آن کاملاً مشهود بود؛ یعنی مقام عناصر دیوانی قابل صعودو سقوط بوده و این مسأله به عده ای از اقشار متوسط و پایین دیوانی، امکان رشد و نهایتاً مشارکت بیشتر را در قدرت می داد. همچنین حفظ و تداوم مشاغل دیوانی با توانایی اقتصادی ومالی رابطه ای مستقیم داشت و این امر نیز به نوبه خود در مشارکت اقشار دیوانی در ساختار قدرت سیاسی مؤثر بود.

نظام اداری در عصر آغا محمد خان و فتحعلی شاه و محمد شاه

بنیان گذار سلسله قاجاریه، آقا محمد خان تقریباً بخش اصلی حکمرانی اش را به نزاع ها و کشمکش ها گذرانید و در نهایت جان بر سر این راه نهاد.  اما نظام اداری او را می توان در چند مستوفی و وزیر لشگر به همراه سپاهی گوش به فرمان که فرمایشاتش را به گوش جان نوش کنند، برشمرد. سرجان ملکم در خصوص او می نویسد: «... انشاء و القاب در نوشتجات،  دوست نداشتنی و هر موقع منشی،  فرمانی یا رقمی نزد وی خواندی،  گفتی مزخرف را رها کن... و همیشه گفتی تا مضمون حکم او را... به عبارتی سهل المأخذ بنویسد...»[13]

این پادشاه باهوش کوشید تا از نفوذ غیر معقول دین سالاران در امور سیاسی و اداری بکاهد و اداره ایالات را به خویشاوندان نزدیک خود سپرده تا سلسله اش تازه تأسیس بتواند تشکیلات رسمی خود را به سرعت شکل دهد.

عبدالله مستوفی در کتاب شرح زندگانی من می نویسد: «... مقرر داشتند که صدر اعظم مستوفی الممالک، منشی الممالک و صاحب دیوان پشت فرمان شاه و برات های دولتی را مهر کنند و رونوشت  آنها توسط مستوفیان زیر دست در بایگانی قرار گیرد. پنج مستوفی برای پنج حوضه در کشور تعیین شدند، خزانه به دو خزینه شاهی و خزانه دولتی تقسیم گشت. برای انجام کارهای دفتر مخصوص شاه و امور احکام شاهی، منشی الممالک و برای ضبط و ثبت اسامی حقوق بگیران و مواجب ایشان. فردی با عنوان صاحب دیوان تعیین گردید[14].

نباید فراموش کرد عبدالله مستوفی خود از مستوفیان مهم و تأثیر گذار در بدنه اداری این سلسله به شمار می آید. و اظهارات او جای بسی تأمل دارد.

 اما نخستین تکانه ها در عرصه شکل گیری این نظام اداری را می توان در زمان سلطنت فتحعلی شاه یافت. شکل گیری وزارت دول خارجه به ریاست میرزا ابوالحسن شیرازی سفیر شاه در انگلستان و استخدام معلمین خارجه، اعزام محصل به خارج و شکل گیری کارگاه های صنفی را می توان از این دست اقدامات برشمرد. برای جلوگیری از قدرت یابی بیش از حد صدر اعظم اولین هیئت دولت را شکل دادند که شامل چهار وزیر می شد. وزیر خارجه، وزیر مالیه، وزیر داخله و وزیر دربار. فتحعلی شاه با دادن مقام مستوفی الممالکی به محمد حسین صدر اصفهانی و همینطور هدایت ا... تفرشی و رضاقلی نوایی و ابوالحسن شیرازی از قدرت صدر اعظمش میرزا شفیع مازندرانی کاست.[15]

این نخستین تجربه های نظام جدید با کاستی های فراوان همراه بود و گاهاً باعث اختلاط و امتزاج امور و مسئولیت ها در یکدیگر بود. هر چند که نباید از یاد برد که نفوذ شاه و قدرت بلا منازعش در تمام امور دولت و مملکت خود فصلی جداگانه است اما به هر صورت حرکت کاروان اهل قلم برای باز کردن جای خود در این هرم یاد شده در ابتدای بحث را می توان قابل اعتنا برشمرد. فراموشمان نشود که جنگ های فرساینده  ی ایران و روس در این دوره خود لزوم نظام اداری با محوریت نظام و لشگر را طلب کرد که اصلاحات عباس میرزای ولیعهد از همین دسته مباحث است. و صد البته نزاع تاریخی اهل شمیر و اهل قلم با سابقه در خور تامل اش دیگر بار بروز کرد که اوج آن را می توان در صدارت الهیار خان آصف الدوله مشاهده کرد.[16]

این رویاروئی را می توان به صورت کاملا مشهود در زمان محمد شاه مشاهده کرد. قائم مقام فراهانی ادیب که به شدت سعی در مهار قدرت شاهزادگان و سیطره ساختار کهن استبدادی داشت به راحتی توسط جریان مقابل حذف شده و حاج میرزای آقاسی جایگزین او گردید و از تقویت و اعتلای  بیش از حد دیوانیان کاسته شد.

اما به عبارتی تا مدت های تشکیلات اداری حکومت تابع، تا مدت ها تشکیلات اداری حکومت تابع هیچ نظم خاصی نبود. کنت گوبینو می نویسد که «در ایران شرط ورود به خدمات دولتی طی تحصیلات مخصوصی نیست، بلکه هر کس سواد داشته باشد می تواند وارد خدمات دولتی شود» او اضافه می کند «بسیاری از میرزایان هیچ شرطی برای ارتقاء مقام و درجه در پیش رو ندارند و تنها منتظر یک تصادف نیک هستند که ستاره بخت آنها را بالا ببرد... از طرفی یک ایرانی اگر بخواهد یکی از نزدیکانش را در سازمان های دولتی وارد نماید، بایستی به واسطه ها متوسل شود» درباره وضع اسفناک ارباب رجوع در ادارات دولتی، اورسل نوشته است: «در ایران بیش از هر جای دیگر افراد بیغرض در ادارات نادر هستند، مأموران دولتی با تقدیم هدیه ای در خور، بر اسب مراد سوار می شوند... از هر جا شده باید در فکر مداخل و پر کردن جیب خود بود، این است تنها هدف کوچکترین کدخدا تا مقتدرترین وزیر»[17] کرزن ضمن تمجید از سنت دموکراتیک نظام اداری ایران یعنی امکان ارتقاء پست ترین افراد اجتماع به مقامات عالیه، دلایل تباهی دستگاه اداری را در رواج شیوه مداخل جویی و ارتشاء، حرص و آز مأموران، اختلاس یا بی توجهی در امر صرف بودجه، فقدان نظارت عالیه، آشفتگی و عدم تقسیم کار ملاحظه می کند و اضافه می کند: «... این عده کثیر مستخدمین رسمی نه کار تهیه گزارش را بر عهده دارند و نه آماری ترتیب می دهند و نه به کار تهیه اطلاعات و یا جدول و یا محاسبات می پردازند و حساب و کتاب هم یا اصلاً در کار نیست یا اگر هم باشد وضع غیر قابل اعتمادی دارد»[18] هانری رنه دالمانی نیز در 1325/1907 نوشته است: «... با وجود اینهمه کارمند و مستخدم، هیچگونه آمار یا احصائیه ای وجود ندارد. در دوران مظفرالدین شاه هیچگونه دفتری برای ثبت و ضبط اسناد وجود نداشت که بتوان در آن به جستجوی مدارکی پرداخت یا به تحقیق دست زد»[19]  و از این دست شواهد بسیار است که می توان در سفر نامه ها بدان رجوع کرد.

نظام اداری در عصر ناصرالدین شاه

در زمان ناصرالدین شاه تغییراتی عمده در ساختاری اداری به وجود آمد. آخرین نسل از صدر اعظم های سنتی و خود محور جایشان را به نخست وزیران تجدد طلب و مصلح دادند. تعداد وزارت خانه ها رو به افزایش نهاد و تشکیلات دولت شکل تعریف شده و منسجمی پیدا کرد. فاصله شکل گرفته بین سلطنت و صدارت برای تصاحب محور اصلی قدرت زیاد شد و ضمن تدوین قواعد حکومتی تازه و نگارش رسالات انتقادی و پیشنهادی مجالس مشورتی و شبه دموکراتیک در ساختار اداری حکومت تأسیس شد. میرزا تقی خان امیر کبیر در عرصه اصلاحات اداری تلاش کرد تا با تعدیل بودجه، تعیین حقوق کارگزاران، محدود کردن تیول و عواید زائد، افزایش منابع درآمد دولت، تقویت بنیه نظامی حاکمیت، ابطال رسومات غلط اداری و مالی تحولی اساسی در جهت تقویت دولت مرکزی بر مبنای اقتباس آگاهانه از دولت مدرن غربی پدید آید.[20]

ناصرالدین شاه مسئولیت های صدر اعظم را بین 6 وزیر داخله، خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه تقسیم کرد و عملاً نهاد وزارت را شخصاً اداره کرد.

از سویی ریاست این شورا با جعفرخان مشیر الدوله بود که با تأکید منافع گاه گاه فرامین دیگری از سوی شاه صادر می شد که ترتیب قواعد اداری را بر هم می زد.[21]

بهر حال تغییرات مداوم در دستگاه اداری حکومت ناصری، بنا به طبع متلون شاه و کشاکش فکری او بین تفویض اختیار به دیگران یا اعمال قدرت مطلقه فردی، تا اواخر قرن13 ادامه یافت. بطوریکه تعداد وزارتخانه ها تا سال 1289 به 9 وزارتخانه : داخله، خارجه، مالیه، عدلیه، علوم، تجارت و وزارت، جنگ، فواید عامه و دربار رسید، ولی در پی سفر اول شاه به فرهنگ در 1291، بار دیگر تعداد آن به 6 وزارتخانه تقلیل یافت که ظاهرا اختیارات زیادی داشتند. در 1299 دو مرتبه، ناصرالدین شاه در ترکیب وزارتخانه ها تجدید نظر کرد و آنها را به 13 وزارتخانه افزایش داد که خزانه و گمرک، صنایع، انطباعاتف بقایا و دفتر لشکرجزء آنها بود. نیز مقرر شده بود که هر کدام از وزیران در ساعت مشخصی در هفته، گزارش کار خود را به پادشاه عرضه نمایند، ولی در مجموع، این ترتیبات گاه بگاه که سلطان و مشاورینش در ساختار اداری اعمال می کردند، بسنده و پایدار نبود، گرچه پس از هر سفر شاه به اروپا، با تلاش روشنفکران درون نظام و مشاورین اروپایی حکومت، برای اصلاح ماشین دولت اقداماتی صورت می پذیرد. لیکن تضاد سنت و مدرنیسم و چالش تفکر مدیریت سنتی با شیوه اروپایی مآب دولت سالاری مانع از شکل گیری و انسجام تشکیلات حکومت می شد. به تعبیری با تشدید نفوذ سیاسی و اقتصادی غرب در اواخر سده13/19، نبردی پنهان بین رجال کهنه گرای کلاسیک یا طرفداران سلنطت خودکامه با نمایندگان نسل جدید روشنفکر غربگرا در داخل ساختار دولت در گرفت. مستوفی الممالک و اشرافیت هواخواه اندیشه قهر و غلبه از یکسو و حسین خان سپهسالار و دیگر نوگرایان تجدد طلب و طرفدار  اصلاحات و مدرنیته از سوی دیگر به ستیز پرداختند و سرانجام جناح کهنه گرا با حمایت قاطع شاه مستبد، سپهسالار را با آرزوی تشکیل حکومت مقننه اروپایی مابش به گور فرستادند.[22]

شاید بتوان نظام اداری این سرزمین را تا قبل از انقلاب مشروطه بدین شرح برشمرد:

در صدر ترکیب اداری عصر قاجار شاه قرار داشت که به نقل از شادروان فریدون آدمیت (...تمام ترقیات ملت و دولت بسته میل اوست، سرچشمه تمام اقتدارات است و رئیس تمام ادارات دولتی است...)[23] پس از شاه وزیر دربار قرار داشت که عموماً اعتماد الدوله یا صدر اعظم خوانده می شده و این اختیار را داشته که هر زمان می خواسته به حضور شاه می رسیده و در امورات مهم کشور توانایی اظهار نظر و مشاوره داشته، از سوی دیگر نامبرده مسئول وزارت خانه های کشور بود و امور درب خانه که همان دربار باشد، اوست، وزارت خانه های مورد نظر در سال 1300 ه.ق شامل این موارد بود. وزارت دربار که خود شامل خلوت همایون، صندوق خانه، اطباء خاصه، فراشخانه، قهوه خانه، اطاق موزه، خواجه سرا، تفنگدار خانه و چند مورد دیگر است.

ادارات که شامل دارالنظاره و مهر همایونی و سایر ادارات که شامل خزانه، آبدارخانه، ضرابخانه، صرف جیب مبارک، گمرک خانه، فلات، تولیت آستان حضرت عبدالعظیم حسنی، شترخانه، قراسوران

همینطور اداراتی که رویکردی انتظامی داشتند مانند: ایشک خانه، فراموش خانه، نسقخانه، قاپوچی خانه، و کشیک خانه.[24]

نکته قابل اعتناء در ایالات تابعه دربار بود که در دوره ناصرالدین شاه 14 ایالت و 18 ولایت را شامل می شد و این ولایات در دوره محمد شاه شامل 10 ایالت می شد که هر ولایت خود به چندین بلوک و قصبه تقسیم می شد.[25]

عصر مشروطه

در عصر مشروطه تشکیلات کشوری تا حدودی دچار تغییر شد و با تصویب قانون ایالات و ولایات در 24 ذیقعده 1325، ضمن تأکید بر مسئله عزل و نصب حکام ولایات، با تصویب وزارت داخله، ایجاد نوعی خود مختاری و نحوه ارتباط مراکز ایالتی با پایتخت پیش بینی و لحاظ شد، که سرآغازی بود برای تمرکز زدایی[26].

 در این قانون کشور به 4 ایالت آذربایجان، کرمان، بلوچستان و فارس و بنادر، خراسان و سیستان، 12 ولایت بنامهای استرآباد، مازندران، گیلان، زنجان، کردستان، لرستان، کرمانشاهان، همدان، اصفهان، یزد، عراق و خوزستان تقیسم شد که البته بعداً بر تعداد ایالات افزوده شد از جمله در 1348 ق، 8 ایالت با چندین ولایت و بکوتات تابعه تعیین گردید. اما از 1325 تا 1316 ق، بجز برخی از الحاق ها و انتزاع های منطقه ای یا نامگذاری جدید تغییر مهمی در رابطه با تقسیمات کشوری اتفاق نیفتاد. سرانجام در آبان 1316 ش، کشور به 6 استان و در دی ماه همان سال به 10 استان، 49 شهرستان و 290 بخش تقسیم شد و سرانجام هرگونه تغییری در تقسیمات کشوری منوط به رأی کابینه گردید.[27]

از آنجا  که قاجارها به تقلید از صفویان داعیه رهبری مذهبی بر شیعیان را داشتند، تهران را دارالخلافه می نامیدند که کنایه ای بود بر ضد  عنوان خلیفه گری پادشاهان عثمانی و ضمنا کوششی در راه تامین مشروعیت دینی. اما ظاهرا این اقدام در روزگار سلطنت ناصرالدین شاه مطرح شد و تا پیش از آن کمتری اسمی از دارالخلافه تهران به میان آمده بود. روز یکشنبه 11 شعبان 1284، ضمن آغاز حفر خندق تهران، نام درالخلافه ناصری برای این شهر برگزیده شد. در 1287 نیز نقشه ی اراضی جدید دارالخلافه ترسیم و تصویب گردید. کامران میرزا(1347-1272) پسر ناصرالدین شاه حاکم دارالخلافه بود و پس از او وزیر دارخلافه و سه نفر عضو مجلس حکومتی تهران شورای شهر، نایب الحکومه شهر و چند نفر منشی و کارپرداز انجام وظیفه می کردند.[28] و ضمن  آنکه اداره نظمیه یا پلیس با کلیه بخشهای تابعه، ادارات:  مسروقات، محبس، استنطاق و.. با 460 نفر کارمند و داروغه  وابسته به این نهاد اداری بود.

سه پادشاه اول قاجار براساس همان سنت های ایلاتی و ساختار سنتی دیوان و دربار حکمرانی می کردند. ولی جانشینان آنها تلاش کردند تا به شیوه های جدید، شامل سنت های پادشاهان گذشته ایران باستان و مدرنیسم اروپایی دست پیدا کنند و آن را در دستور کار قرار دهند.

همینطور با ایجاد نظام جدید اداری قدرتشان را متمرکز کنند و با شکل گیری ارتش جدید و اصطلاحات نظامی صورت گرفته باعث تثبیت این اقتدار گردند و به مشروعیتشان دامن زنند[29]، اما تلاش برای یک بروکراسی دولتی گسترده به دلایل ذیل با شکست مواجه شد.

1.      گروه های محلی ساختار سنتی اداری خود را حفظ کردند.

2.      ارتش قدرتمند مرکزی هرگز شکل نگرفت.

3.      ایالات پیوسته باعث تهدید دولت مرکزی بودند و گاهاً مشکلات متعددی مالی هم ایجاد می کردند.

4.      عدم تطبیق مدرنیسم و فرهنگ غربی با نهادهای اجتماعی تازه تأسیس بیش از همه مانع نوسازی نهاد اداری می گردید.

در کتاب تاریخ قاجاریه نوشته در خصوص این نظام ناکارآمد می خوانیم: سرانجام پس از دو دوره اصلاحات ناموفق عباس میرزا و امیر کبیر، پاره ای دگرگونی ها در عرصه نهاد حکومتی در دهه های 1270 تا 1290 ق رخ نمود. از یک طرف رسالات ارزشمندی در باره ضرورت اصلاحات در درون حاکمیت به رشته تحریر درآمد و ترجمه رسالات سیاسی متفکرین غربی به زبان فارسی رونق یافت، از طرفی دار الشورای کبری و مصلحت خانه عامه تأسیس یافت و برای تعیین حدود و وظایف وزارتخانه ها قوانینی وضع گردید، لیکن تقسیم قدرت مطلقه و تفکیک قوا و رواج سیستم شورایی بلا اثر شد، زیرا مافوق قرار گرفتن شاه در رأس امور و تقلید شتابزده و بدون زیرسازی و تدارکات از سیستم غربی، مانع تحقق اصلاحات اداری می گردید. سپس به تدریخ شاه خود کامه از اصلاحات فاصله گرفت، زیار از گسترش نارضایتی ها و تزلزل مقام خویش می ترسید و در نتیجه از وزیرانش «اطاعت محض» طلبید.[30] تأسف آور آنکه با وجود انجام اصلاحات حسین خان سپهسالار همچون: اجراء قانون مجلس تنظیمات، محدود کردن قدرت فرمانروایان ولایات، تعیین ساعات مقرر برای کارهای اداری، منع عبارات پر طمطراق از متون اداری، تدوین قواعد نظامی، تأسیس شورای دولت (به منظور برپایی قواعد مشورت و تقسیم قوا، براندازی خود کامگی صدارت و...) و دیگر اصلاحات در وزارتخانه ها[31]  فرجام ناگوار اصلاحات از بالا، بر انفعال و لجاجت شاه و درباریان افزود و موج اصلاحات را متوقف ساخت. همچنانکه تلاش سپهسالار برای تمرکز دادن نظام قضایی باعث هراس و رنجش روحانیون گشت، همانطور نیز ایجاد کابینه به سیاق دموکراسی غربی و استفاده از مستشاران و کارشناسان فنی، در رنجش رجال خودکامه و متنفذ و نیز استعمارگران روس و انگلیس نقش داشت. بعلاوه، بردن شاه به سفر فرهنگ، حاصلی جز ایجاد یاس و نگرانی در شخص ناصرالدین شاه نداشت، زیرا این پادشاه خودمدار و کهنه پرست گمان می کرد که سپهسالار در صدد برپایی نظامی دموکراتیک و غیر استبدادی همچون اروپا در ایران می باشد.


نتیجه گیری

در آخر باید گفت که با توجه به تحول نظام اداری ایران باید گفت: توسعه قلمروی حکومت و وظایف متنوع آن منجمله اداره قشون وصول مالیات ها، باعث تداوم بوروکراسی در ایران از روزگاران کهن تا قرن 14 ق شده بود. لهذا سنت های اداری و اندیشه سیاسی ایران شهری تا پیش از مواجهه مستقیم با فرهنگ و مدنیت اروپایی مورد استفاده و تقدس بود. گرچه در عصر صفویه به علت افزایش توان اقتصادی و نظامی حکومت، زمینه گسترش دیوانسالاری فراهم بود ولی در دوره قاجار مشکلات مالی و ناسازگاری در برابر موج مدرنیسم باعث محدود شدن دیوانسالاری گردید.

سه پادشاه اول قاجار بر اساس همان سنت های ایلاتی و ساختار سنتی دیوان و دربار حکمرانی می کردند ولی جانشینان آنها تلاش کردند تا به شیوه های نوینی مرکب از سنن پادشاهی ایران باستان و مدرنیسم اروپایی دست یازند و با ایجاد بوروکراسی گسترده قدرتشان را نهادینه کنند اما عملاً تلاش برای ایجاد یک بوروکراسی دولتی گسترده به دلایل متعدد ساختاری به شکست انجامید چرا که گروه های محلی استقلال خود را حفظ می کردند و ارتش قدرتمند مرکزی ایجاد نمی شد. ایلات با استفاده از وفاداری نیروهای رزمنده شان قدرت مرکزی را تهدید می کردند و مشکلات مالی و عدم تطبیق با مدرنیسم و فرهنگ غربی بیش از همه مانع نوسازی نهاد اداری می گردید و تنها پس از انقلاب مشروطه و به ویژه از دوران شکل گیری دولت مدرن در زمان رضاشاه بود که بوروکراسی دولتی با قوانین جدید و ضمانت اجرایی توسط پلیس و ارتش ثابت ایران و در دنباله تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی پدید آمد. این امر نشان می دهد که دگرگونی های بنیادین ایران زمانی اتفاق می افتد که طبقه متوسط اصلاح طلب با استفاده از قدرت دولت، نوسازی از بالا را تحقق بخشید.


فهرست منابع و مآخذ

1.      عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج 1، تهران، امیرکبیر، 1366

2.      عبدالحمید، ابوالمحمد، مبانی سیاست، تهران، توس، 1365

3.      جان کنت گالبرایت، کالبد شکافی قدرت ترجمه احمد شهسا؛، 1366

4.   خلیل فر، فرهنگ عربی فارسی لاروس، ج 1، ترجمه کتاب المعجم العربی الحدیث، مترجم سید حمید طبیان، تهران، امیرکبیر،1367

5.      محسن سلیم، تاریخ  قاجار، ج 2، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شاهرود،1384

6.       تقی نصر، ایران در برخورد با استعمارگران، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1376

7.      سرجان ملکم، تاریخ ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیدر، انتشارات یساولی، تهران، 1362

8.      عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1344

9.      فضل الله خاوری، تاریخ ذوالقرنین-  بکوشش ناصر افشارفر، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.

10.  گوبینو،ژوزف، آرتور،  سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، کتابسرا، 1367

11.  ارنست اورسل، سفرنامه اورسل،ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، زوار، 1353

12.  کرزن، جرج ناتانیل، ایران وقضیه ایران، ترجمه غ وحید مازندرانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346

13.  هانری، رنه دالمانی، از خراسان تا بختیاری، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، طاووس، 1380.

14.  فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران،  تهران، خوارزمی، 1362

15.  مرآت البلدان، محمد حسن اعتماد السلطنه، به کوشش عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1367

16.  محمد رضا فشاهی، تکوین سرمایه در ایران، 1905-1796، تهران، گوتنبرگ، 1360

17.  رساله در حقوق اداری ایران تحریر 1315، به نقل از آدمیت و هما ناطق

18.  ورهرام، غلامرضا، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368

19.  جاوید شیرازی و دیگران، تقسیمات کشوری در ایران،تهران، پرسمان، 1382

20.  اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، بکوشش محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب ف 1367، ج 3

21.  یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب،ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی ولی لائی، تهران، نی، 1377

22.  ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بکوشش سعیدی، سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346،  ج 1

23.  فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)،تهران، خوارزمی، 1351



[1]. در خصوص قدرت، سلطه و اقتدار نگاه کنید به عمید زنجانی، فقه سیاسی، ج 1، تهران،امیرکبیر، 1366، ص 56، و همینطور عبدالحمید، ابوالمحمد، مبانی سیاست، تهران، توس، 1365، ص 74 و جان کنت گالبرایت، کالبد شکافی قدرت ترجمه احمد شهسا؛، 1366، و خلیل فر، فرهنگ عربی فارسی لاروس، ج 1، ترجمه کتاب المعجم العربی الحدیث، مترجم سید حمید طبیان، تهران، امیرکبیر،1367، ص 272.

[2]. محسن سلیم، تاریخ  قاجار، ج 2، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد شاهرود،1384، ص 9.

[3].تقی نصر، ایران در برخورد با استعمارگران، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1376، ص 148.

[4]. سرجان ملکم، تاریخ کامل ایران، ص 136.

[5]. فشاهی، تکوین سرمایه داری در ایران، ص 30-29

[6]. سفرنامه پولاک، ص 264.

[7]. سفرنامه زمستانی، فریزر، ص 181.

[8]. سفرنامه پولاک، ص 184.

[9]. ژوبر،‌مسافرت به ارمنستان، ص187.

[10]. ایران  عصر قاجار، لمبتون، ص 104.

[11]. همانجا، ص 105.

[12].ایران عصر قاجار، ص 105.

[13]. سرجان ملکم، تاریخ ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیدر، انتشارات یساولی، تهران، 1362، ص 648.

[14].عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران، زوار، 1344، ص 27-26.

[15]. فضل الله خاوری، تاریخ ذوالقرنین-  بکوشش ناصر افشارفر، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380، ص 233، ج1.

[16].سلیم، ص 13.

[17]. گوبینو،ژوزف، آرتور،  سه سال در آسیا، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، کتابسرا، 1367،  ص 359 و 369، ارنست اورسل، سفرنامه اورسل،ترجمه علی اصغر سعیدی، تهران، زوار، 1353،  ص 257 و 260.

[18]. کرزن، جرج ناتانیل، ایران وقضیه ایران، ترجمه غ وحید مازندرانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346،  ج 1، ص 578 و 586- 583.

[19]. هانری، رنه دالمانی، از خراسان تا بختیاری، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران، طاووس، 1380.ج 1، صص 35-34.

[20].فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران،  تهران، خوارزمی، 1362، ص 265 تا 352.

[21]. مرآت البلدان، محمد حسن اعتماد السلطنه، به کوشش عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، 1367ف ص 1320، 1341، ج 2.

[22] محمد رضا فشاهی، تکوین سرمایه در ایران، 1905-1796، تهران، گوتنبرگ، 1360، صص 49-47.

[23]. رساله در حقوق اداری ایران تحریر 1315، به نقل از آدمیت و هما ناطق، ص 473.

[24] غلامرضا ورهرام، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی، ص 25-324.

[25]. ورهرام، غلامرضا، نظام حکومت ایران در دوران اسلامی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368، ص 320-318.

[26]. سلیم، همان منبع، ص 23.

[27]. جاوید شیرازی و دیگران، تقسیمات کشوری در ایران،تهران، پرسمان، 1382، ص 150-155.

[28]. اعتماد السلطنه، تاریخ منتظم ناصری، بکوشش محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب ف 1367، ج 3، صص 1898و 1913.

[29]. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب،ترجمه احمد گل محمدی، محمد ابراهیم فتاحی ولی لائی، تهران، نی، 1377،  ص 49.

[30]. ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، بکوشش سعیدی، سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346،  ج 1، ص 127.

[31].  فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)،تهران، خوارزمی، 1351،  فصل 15.

مترسک

 

مترسک

دهان گشوده به گفتار انزوایش را

ولی نمی شنود هیچ کس صدایش را

نشد تکان بدهد دست را زمان وداع

نشد تمام کند شعر ماجرایش را

مترسک است، کلاهی و چند تکه لباس

نسیم کوچکی آشفته ادعایش را

دو تکه چوب برایش به جای می ماند

اگر بگیری از اندام او ردایش را

شبیه آینه از یاد برده هر چه که بود

اگر چه خاطره پرمیزند هوایش را

خبر ندارد از آنجا که پیشتر بوده ست

و شخم کرده زمان خط رد پایش را

برای این که نداند چگونه می گذرد

برای این که نبینند های هایش را -

کلاغ های سیاه این کسی که می بینید

مترسک است ، در آرید چشم هایش را......

(بابک دولتی)

اسفند

در روزهای آخر اسفند / کوچه بنفشه های مهاجر زیباست در نیمروز روشن اسفند وقتی بنفشه ها را از سایه های سرد در اطلس شمیم بهاران با خاک و ریشه در جعبه های کوچک چوبین در گوشه ی خیابان می آورند جوی هزاران زمزمه در من می جوشد ای کاش ای کاش ادمی وطنش را مثل بنفشه ها در جعبه های خاک یک روز می توانست همراه خویشتن ببرد هر که کجا که خواست در روشنای باران در آفتاب پاک محمد رضا شفعیعی کدکنی

میرزا یوسف مستشار لدوله

 

 

 

 

 

مقدمه

 

پیدایش مفاهیم جدید در عصر قاجار، که عصر آشنایی‌های جدی ما با فرهنگ غربی است کلمات تازه‌ای بر ذخیر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ه ی واژگان فارسی ما افزود. در طرح این مفاهیم روشنفکرانی که در ایران بودند یا تابعیت ایرانی داشتند، نقش اساسی ایفا نمودند.

 

میرزا یوسف‌خان مستشارالدوله یکی از همین گروه روشنفکران بود. کار بزرگ او بصورت رساله‌ای کوچک، در 76 صفحه و به نام "یک کلمه" در 1287 ق/1249ش منتشرشد.

 

مستشارالدوله، آزادی‌خواه، قانون‌طلب و از مدافعان ترقی و تجدد ایران بود و در آنچه که می‌نوشت و منتشر می‌کرد، آرزویی جز سربلندی و اعتلای ایران نداشت.

 

 

 

زندگی‌نامه میرزا یوسف تبریزی

 

 

 

میرزا یوسف خان تبریزی ملقب به میرزا یوسف مستشارالدوله، فرزند حاجی میرزا کاظم تاجر تبریزی، از رجال سیاسی دوره قاجار، به سال 1239ق در تبریز به دنیا آمد و در همان شهر به تحصیل ادبیات عرب و علوم دینی پرداخت. در جوانی به خدمت کنسولگری انگلیس در تبریز درآمد؛ اما چندی بعد، از این سمت استعفا داد و مستخدم وزارت امورخارجه شد. میرزا یوسف به دلیل آشنایی با امور کنسولی به فرمان ناصرالدین‌شاه در 1270ق به سمت سرکنسول ایران در حاجی‌ترخان روسیه انتخاب شد. هشت سال در این سمت ماند سپس به کشور بازگشت. اما پس از چند ماه، مجدداً راهی حاجی‌ترخان شد. در این مرحله بود که به قصد دیدار از سایر نقاط روسیه به مسکو و پترزبورگ رفت. او در این دوره بر یافته‌هایش از اوضاع کشورهای اروپایی افزود. چه او پیشتر با منشیگری در کنسولگری انگلیس در تبریز با شیوه‌های حکومتداری در غرب آشنا شده بود و هشت سال اقامت در حاجی‌ترخان، این فرصت را برای او فراهم آورده‌ ‌بود که از نزدیک با نحوه اداره امور روسیه آشناگردد. میرزایوسف پس از عزیمت به پترزبورگ، شش ماه با عنوان وزیر مختار ایران به‌کارپرداخت و از 1280ق به مدت چهارسال در سمت ژنرال کنسول ایران در تفلیس گمارده‌شد. سپس در 1283ق با سمت شارژدافر ایران در فرانسه، از راه استانبول به پاریس رفت. او سه سال در این سمت ماند و در این مدت چهار بار به لندن سفر کرد. او در یکی از این سفرها با میرزاملکم‌خان ملاقات کرد. در 1286ق به تهران بازگشت اما برای بار دوم با سمت کنسول ایران در پاریس به فرانسه برگشت. او در این سفر، دست به نگارش کتابی با عنوان "یک کلمه" زد که در حقیقت ترجمه قانون اساسی فرانسه بود.[1]

 

مرحوم مستشارالدوله با حاج‌میرزاحسین‌خان‌سپهسالار دوست و هم‌مسلک بود در زمان ریاست مشارالیه کدورتی بین آنها حادث شد سبب آن این بود که مستشارالدوله با میرزامحمودخان‌ناصرالملک(جد ناصرالملک‌حالیه) دوست ومعاصر بود ناصرالملک هم با مرحوم سپهسالار صفایی نداشت و از هم مکدر بودند تا اینکه یک روز سپهسالار به مستشارالدوله گفت یا دوستی با ناصرالملک را ترک‌کن و یا از دوستی من چشم‌ بپوش. مستشارالدوله گفت من با هر دو دوستم و بدون جهت و سبب ترک دوستی ناصرالملک  را نگویم سپهسالار از او رنجیده و در ضمن هم مغرضین از او سعایت نمودند. بالاخره در سال 1290 به خراسان تبعید‌شد. در ارض اقدس نیز فرصت خدمت به ملت را از دست نداد و کتابچه راه‌آهن از تهران به خراسان را نوشت که شامل محاسن استفاده از راه‌آهن بود علما هم تصدیق نمودند چیزی نگذشت که کارگذار خراسان شده پس از آن به تهران مراجعت نمود،  خدمات شایانی درآنجا ارائه نمود و بعد از یکسال به دارالخلافه احضارگردید.  در این وقت وزارت عدلیه به عهده یحی‌خان‌مشیرالدوله‌قزوینی بود چون یحیی‌خان لذت آزادی را در خارجه چشیده‌بود لذا مستشارالدوله را به عدلیه جلب نمود و فرمان لقب مستشارالدوله و معاونت عدلیه برای او صادر کرد.

 

میرزا یوسف مستشارالدوله با شرط این که صدور و اجرای احکام عدلیه از روی قرآن و بر طبق قانون باشد، این سمت را قبول نمود. چون در آن زمان رشوه گرفتن و ناسخ و منسوخ دادن دایر و از عادات و رسوم شده بود لذا مستشارالدوله تاب و توان در عدلیه را در خود ندیده از کار کناره جست[2]. در این اوقات در روزنامه اختر چاپ اسلامبول انتقاداتی از دستگاه دیوان انتشار می یافت و همچنین ارتباطی که مستشارالدوله با فراموشخانه ملکم داشت، مورد اتهام قرارگرفت و او را مسبب اصلی این انتقادات دانستند" .... به علت ارتباطش با ملکم مواجبش قطع و لقبش را به میرزا جوادخان دادند.[3] 

 

 

 

بخشی از مقالات میرزایوسف مستشارالدوله در روزنامه اختر

 

بخشی از مقالات میرزایوسف درباره روزنامه نویسی و عدم آزادی در ایران که در روزنامه اختر به چاپ رسیده چنین است:

 

.... به جز بعضی تشریفات اتفاقیه، خبری در آن نیست. صفحه ها را پر می کنند به ترجمه بعضی حکایتهای بی معنی فرنگستان و وقایع گذشته و خیالیه، اگر هم خبری رسیده باشد، جز سلامتی حال حاکم و ستایش از عدل و داد ولات به طور عام، چیزی نیست که آن هم نه اسم دارد و نه معلوم می شود کدام کار بزرگ را در خدمتگزاری دولت و ملت کرده اند.... این هم وضع خبرنویسی روزنامه رسمی ماست. از احتیاجات مردم و چاره جویی آنها و ترقی و دعوت مردم به نیکی و ترقیات معنویه و مانند اینها، یک کلمه نمی نویسند که اصل منفعت روزنامه به اینهاست....

 

او درباره تسلط تجاری و استعماری ملل اروپا بر ایران و عدم توجه دولت قاجاری به این مسایل چنین می نویسند:

 

... از فن چاپ کاغذی که روی آن می نویسیم گرفته تا بالن و کشتی هوایی، همه مال فرنگ است. پنبه را یک من دوقران می خرند و چلوار ساخته منی شصت قران می فروشند. ابریشم منی شش قران را می دهیم و حریر منی چهل تا صد قران می گیریم. آهن را قلم تراش می سازند و نیم مثقال آن را به دو مثقال نقره عوض می کنند. با وجود آنکه قند را در کارخانه تهیه می نمایند گمرک می دهند به قیمت پنیر، منی چهار قران، عرضه می دارند....[4]

 

 

 

 

 

خاطرات اعتمادالسلطنه به نقل از روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه

سه شنبه 12-صبح در خانه یعنی صاحبقرانیه رفتم. شاه عمارت دیوانخانه خوابیده بودند. به این واسطه دربار با مشیرالدوله که آنجا بود منتظر شدم. اجزاء دیوانخانه را شاه احضار کرده بود رسیدند، دیروز شاه بواسطه تفصیلی که در روزنامه "اختر" از وزارتخانه های ایران بد نوشته بودند متغیر شده بودند. مشیرالدوله در حضور من عرض کرد که کار میرزا یوسف خان مستشارالدوله است. این بیچاره که تهمت به او می چسبد امروز گرفتار شد. به این تفصیل که شاه مخصوصاً اجزای دیوانخانه را خواسته بود، مبادا سوء ظن به جهت او فراهم بیاید فرارکند به طرف خارجه. بعد از ناهار حاجب الدوله  را خواست. دستخطی نوشته به او داد. اجزای دیوانخانه که از حضور شاه بیرون آمدند خارج از عمارت فراشها میرزا یوسف‌خان را گرفتند و توسری زیاد به او زدند. در منزل حاجب‌الدوله زنجیر کردند. خدا عاقبت کار او خیر کند که شاه خیلی متغیر است. خلاصه پنج ساعت به غروب مانده شاه سوار شدند و رفتند به دره‌ای که آب از گل آنجا است. آفتاب گردان زدند. عصرانه خوردند مراجعت کردند. در بین راه با من خیلی صحبت داشتند. از میرزا یوسف‌خان بد می‌گفتند. از رشوه‌هایی که در دیوانخانه گرفته‌بود همه را شاه مطلع شده‌بودند.

 

چهارشنبه 13- عصر دیدن مجتهد تبریز رفتم. یک ساعت از شب رفته باغ امین‌الدوله بودم. در تبریز خلاصی میرزایوسف‌خان مشاوره می‌کردم که میرزا احمدخان پسر علاء‌الدوله که حامل نشان امیرتومانی به جهت پسرش و سردوشی الماس به جهت ولیعهد است می‌آمد وداع کند. گفت شاه دستخط نوشته به حاجب‌الدوله که زنجیر میرزایوسف‌خان را بردارد و عصر که مراجعت از کامرانیه فرمودند باز دستخط به حاجب‌الدوله نوشته‌بودند که میرزایوسف‌خان را برداشتند ببرد تسلیم نایب‌السلطنه کند که آنجا باشد خیلی از این اخبار خوشحال شده، خانه آمدم.[5] بعد از چندی اورا به عنوان کارگزاری آذربایجان انتخاب کردند. در آنجا خدمات نمایان کرد تا اینکه باز مغرضین درباره او سعایت کرده و نوشتجات و لوایح او را بدست آورده با کتاب یک کلمه آنرا به ناصرالدین‌شاه ارائه دادند لذا حکم گرفتاری او صادر و او را مغلولاً به قزوین آوردند و در آنجا مدتی محبوس بود خانه‌اش را غارت و مواجبش را قطع کردند و قریب سیصدهزار تومان ارثیه پدر را در راه آزادی و مقصود خود از دست داده تا اینکه از حبس نجات و به طهران آمده در سال 1309 باز مأخوذ و به قزوین تبعید شد با کمال پریشانی در نهایت جد و راستی مشغول خدمت به ملت و نوشتن لوایح مفیده بود.[6] در اواخر عمرش کاغذی به مظفرالدین‌شاه که در آن زمان ولیعهد بود نگاشت و از او خواهش کرد که مطالب آن را از نظر ناصرالدین‌شاه بگذراند. در آن مکتوب تاریخی نوشته است تا زمانی که هوای نفس و استبداد شخصی در ایران حکومت می‌کند و جان و مال مردم دستخوش امیال یک عده رجال بی‌اطلاع و بی‌وجدان است محال است ایران روی ترقی و آسایش را ببیند و پایدار زیست کند. و در خاتمه می‌گوید راه اصلاح ایران فقط در تحت حکومت قانون میسر است و باید تمام افراد مردم در مقابل قانون مساوی باشند. برای اینکه مردم ایران که امروز از نعمت مشروطیت برخوردارمندانه و آزادانه می‌توانند عقاید خود را بگویند و بنویسند از ستمگری که سلاطین قاجاریه مخصوصاً ناصرالدین‌شاه در راه آزادمردان روا می‌داشته مطلع شوند.[7] 

 

 

 

شرح دوران زندانی شدن میرزایوسف‌مستشارالدوله از زبان حاج سیاح

 

حاج سیاح نیز که خود در آن ایام به همراه میرزا رضای کرمانی و میرزاعبدالله‌حکیم قائنی و حاجی میرزااحمدکرمانی در زندان قزوین می‌نویسد:

 

خبر دادند که سعدالسلطنه امر کرده جنب اتاق ما گلیم انداخته و زنجیر برای مسافری که از تبریز می‌آید مهیا کنند. تهیه دیدندو آن روز به ما هم سخت گرفته خلیلی کردند. هنگام ظهر گفتند: او به مهمانخانه وارد شد و سعدالسلطنه تلگراف شاه را برداشته خودش نزد او برد.....

 

من فهمیدم که شخص محترمی است. گفتم: صورت وهیئت او را دیده به من اطلاع دهند. آمده گفتند: "پیرمرد محترمی است شکسته." یک سرباز گفت: لقبش را من نمی‌دانم، مژدگانی بده بگویم. گفتم: اگر از دوستان من است، آوردن او مژدگانی ندارد بلکه مصیبت تازه‌ای است که به من وارد می‌شود. گفت: او میرزایوسف‌خان‌مستشارالدوله است. بسیار از این خبر ملول شدم، زیرا این مرد محترم یکی از انسانها و تربیت‌یافتگان و صاحبان صفات حمیده ایران است و کتابی هم نوشته موسوم به یک کلمه. با من هم بسیار دوست بوده باز آمده گفتند: سعدالسلطنه در مهمانخانه تلگراف را برای او خوانده او هم گفته اطلاع دارم، سعدالسلطنه از آن شخص و مقام و وقار او خیلی شرمنده شده و گفته:"المامور و معذور" پس گفته اسبها و اثاث خود را به هرکس می‌خواهید بسپارید. فراشباشی در خدمت شماست با او بیایید. او هم اسبان و اسباب خود را به میرزا محمود امینی که دوست او بود سپرد. با فراشباشی و جزئی اسباب او را آوردند. در حین آوردن او، در اتاقهای ما را بسته، قراولها گذاشته، قدغن کردند که صدایی شنیده نشود.

 

پس از جنب اتاق، جدای زنجیر و خلیلی شنیده شد. من چون دانستم آن انسان محترم که در جنب من زنجیر و خلیلی شده، مستشارالدوله است، نبض از من ساقط شد و قدرت تکلم از من رفت. به حال آن پیرمرد محترم که عمری را با احترام و نجابت و خدمت به دولت و ملت از روی حقیقت گذرانده دلم آتش گرفت و از وضع زمان و تربیت ایران انگشت حیرت به دندان گزیدم. در وقت آوردن چراغ به اسماعیل فراش گفتم: چگونه و به چه دلیل زنجیر به گردن و خلیلی به پای این پیرمرد هشتادساله نهادند که عمر خود را در ایران و خارجه با خدمت دولت و ملت به سربرده؟ گفت: شاه به موجب تلگراف چنین حکم کرده.

 

شب آمد. غره ماه محرم بود. برای من ملاحظه حال مستشارالدوله، بلا و مصیبت شدیدی بود. امید از همه جا کوتاه شد. در حالی که چنین مرد بزرگی را در آن سن وضعف پیری، حبس و زنجیر کنند. برای ما ها چه امید خلاصی است؟ نایب‌جعفرقلی آمده از شدت اندوه تب کرده بودم. به او گفتم: خواهش دارم هر دو پای مرا خلیلی کنی و زنجیر به گردنم بگذاری و جناب مستشارالدوله را زنجیر و خلیلی نکنی. آخر زنجیر و خلیلی نه برای این است که محبوس نتواند گریخت؟ آیا گمان هست که آن مرد نجیب با این حال بگریزد؟ گفت: تو تب داری، اگر تب‌دار نبودی چنان می‌کردم که تو می‌خواهی، تا بدانی چه لذت دارد! پس از اینکه او رفت شنیدم صدای ناله مستشارالدوله بلند شد. یکی از قراولها را که مهربان بود خوانده گفتم: ببین به این شخص محبوس محترم چه عارض شده؟ گفت: من قدرت رفتن ندارم، قدغن است. کسی از چاتمه‌ای به چاتمه دیگر نباید برود. گفتم: از قراولان او سوال کن. سوال کرد. گفتند: چون مستشارالدوله باد فتق دارد، زنجیر و خلیلی شده، آن رض زور آورده به حالت بدی است و نفسش به شماره افتاده. گفتم: به نایب جعفر قلی اطلاع بدهید بیاید. گفتند: می‌ترسیم غیظ کند و فحش بدهد. گفتم: بدانید که اگر به او صدمه‌ای عارض شود برای سعدالسلطنه و شما ها بد است. شاه مواخذه می‌کند. نگاه‌داشتن حکم شده، نه کشتن!...

 

فردا مستشارالدوله سخت مریض شد. به سعدالسلطنه اطلاع دادند که مستشارالدوله مریض است و سیاح هم به تب توبه مبتلا شده. او طبیب فرستاد. بعد از دیدن مستشارالدوله به محبس من آوردند... چند روز به آن حال بودم. کم‌کم مرض رفع شد. محمد ابراهیم فراش از طرف آقای مستشارالدوله ابلاغ سلام کرده گفت: می‌گوید تکلیف اظهار آشنایی نبود و الا شما را فراموش نکردم و در میان محبوسین غیر شما را نمی‌شناسم. من هم اظهار دلسوزی و ارادت کردم. دو روز آن مرد محترم در زنجیر بود. روز سیم سربازان مژده دادند که تلگراف از طهران رسید. گویا همه شما مرخص خواهید شد لیکن بعد از چند دقیقه فراشباشی و رئیس تلگراف به محبس مستشارالدوله آمدند. معلوم شد پسر مستشارالدوله طبیب خاص ظل‌السلطان است. ظل‌السلطان واسطه شده او را آزاد کنند، نایب‌السلطنه اخلال کرده لکن بالاخره تلگراف شد که خلیلی و زنجیر را از او بردارند و یکی از نوکرهایش را در خدمت او بگذارند.

 

میرزا یوسف مدتها در زندان قزوین انواع شکنجه و آزار را تحمل کرد و در نهایت با وساطت ظل‌السلطان آزاد شد و به تهران بازگشت.[8]

 

در سال 1313 روحش به شاخسار جنان پرواز کرد از قراریکه از جانب آقامیرزاعباسقلی‌خان مدیر آدمیت که از مولفین و اشخاص درست قول است شنیدم مرحوم مستشارالدوله در مرض فوت به دوستان خود وصیت کرد که هرگاه بپذیرید می‌خواهم پس از ارتحال من باخف وجوه تا مدفن من مرا بر روی خاک با ریسمان کشیده حمل دهید زیرا به سوی کسی می‌روم که کبریای احدی از آفریدگان کاینات در جنب غفلت و کبریایی حضرت او عظمی ندارد شاید بر خاکساری بنده خود ترحم فرموده روح مرا مستغرق بحار رحمت خود فرماید هر آینه رضا به آن ملور حمل جنازه من نشوید. وصیت می‌کنم نعش مرا به دوش حمال گذارده در صحن شرقی قبر آقا دفن نمایید. لهذا برحسب وصیت آن مرحوم طالب ثراه جمعی از دوستان او چند نفر حمال آورده تا نعش آن مرحوم را به فضای شرقی محوطه قبرستان معروف به قبرآقا که در جنوبی طهران واقع است دفن نموده‌اند....[9]

 

از بازماندگان او یک پسر و یک دختر باقیمانده. پسری که در قید حیات است به نام (یوسف مشار) می‌باشد که سالهاست گوشه‌گیری اختیار کرده و در ده عجب‌شیر بسر می‌برد.[10]

 

میرزا یوسف‌خان رساله یک کلمه را در سال 1287ه‌ (1870م) در پاریس نگاشت. او وقتی نوشتن رساله را آغاز کرد که تحت نظر و تعلیمات استادان فراماسونری گرانداوریان قرار داشت به همین نظر در این رساله جملاتی از قانون اساسی فراماسونری نیز نقل کرده است، او هنگام معرفی رساله‌اش می‌نویسد"... یک کلمه‌ای که جمیع انتظامات فرنگستان در آن مندرج است کتاب قانون است که جمیع شرایط و انتظامات معمول را که به امور دنیویه تعلق دارد در آن محرر و مستور است و دولت وامت معاً کفیل بقای آن است.... شاه و گدا و رعیت و لشکری در بند آن مقید هستند و احدی قدرت مخالفت به کتاب قانون ندارد....

 

 

 

آشنایی با برخی از فصل‌های یک کلمه

 

برخی از این فصول به شرح زیر می‌باشد:[11]

 

فصل یازدهم

 

" فقره یازدهم تحریر اصول دخل و خرج دولت و نشر آن است. بدهی اهالی را قدر معینی لازم است، و این قدر معین را در مقابل خرج دولت، مقیاس و میزانی است ضرور. اگر مخارج یک دولت، محرر و معلوم نباشد، تعیین مالیات بر وجه عدالت میسر نشود و مقدار احتیاج اداره‌ها چون اداره لشکر و ادره داخله و اداره خارجه و غیره بدین طریق معلوم می‌شود. یعنی قبل از وقت مشخص می‌کنند که برای وزارت جنگ فلان مقدار و برای وزارت داخله، فلان مقدار و برای وزارت خارجه، فلان مقدار مخارج خواهد شد و با این طرز، خلاصی از اسراف در خرج دولت و رفع تعدی نسبت به رعایا آسان می‌گردد. و از آن طرف هم چون اهالی می‌دانند که مخارج لازمه دولت فلان مقدار است، در ادای آن تعلل نمی‌ورزند. پس این قاعده نیز در شریعت مطهره اسلامیه به باب تبلیغ و تفهیم مطابق است با حدیث "فلیبلغ الشاهد منکم الغائب" یعنی، شما که در این مجلس حاضرید، تبلیغ بکنید غایبان را.

 

در این باب، برهان واضح است و حضرت رسالت پناه، صلی‌الله علیه و آله، در اکثر خطبه‌ها در پی هر جمله، "هل بلغت" فرمودی. اگر مستمعان "نعم" گفتندی و خواهش توضیح و تکرار ننمودندی، حضرت به جمله آخر گذشتندی.

 

باید دانست احسن سیاست، آن است که بر اخلاق حسنه مؤسس باشد. این کلام ارسطاطالیس است و به عقل و نقل مطابق.

 

پس واجب است که تدابیر دولت به تغییر اخلاق تبعه و اهالی‌اش، سبب نباشد؛ بلکه به تهذیب و تزیین اخلاق آنها اسباب عمده شود.

 

بنابراین اکثر تدابیر سیاستیه فرنگستان در تهذیب و تحسین اخلاق اهالی، مدخلیت عظیم دارد. و قضیه تعیین مالیات و تحریر خرج که شرح داده شد از این تدابیر است. امروز در ممالک اسلام، چون محصلان مالیات به سر اهالی گماشته شوند، و اهالی که از مخارج دولت خبر ندارند چنین پندارند که بدهی آنها به هوا و هوس حکمداران صرف می‌شود، لهذا اکثر آنها برای تخلیص گریبان از تکالیف دولت، به خیال پیدا کردن راه‌های حیله و خدعه و دروغ و حبس مال و کتم ثروت خود می‌افتند. و بدین جهت اخلاق صادقه اسلامیه آنها تغییر پذیرد و از آن طرف نیز محصلان مالیات راه‌های حیله و دروغ آنان را کشف کنند و آنها را به محبس برند و چوب زنند لاجرم اهالی را خوف و مسکنت و هتک ناموس و فرار عارض گردد و اخلاق شجاعت و بطالت و علو همت آنها مرده شود.

 

در دولت انگلیس سابقاً برای تعیین مالیات نسبت به واردات اهالی، قاعده تفحص گذاشته بودند. امروز این قاعده را ترک کرده و به قول خود هرکس اعتماد می‌کنند. یعنی از مداخلهایی که صلاح دولت و رعیت است و موافق قانون در بدو کار معین کرده‌اند، از خود شخص می‌پرسند و او هر چه بگوید باور می‌نماینئ و مالیات را از روی مداخل او، از قرار گفته خودش اخذ می‌کنند.

 

ملاحظه باید کرد که به اهالی به چه درجه اعتماد کرده‌اند؛ و به جهت همین اعتماد، چقدر اخلاق آنها را به اصلاح آورده و به صدق و راستی معتاد شده‌اند. و از وقتی که این تدبیر را به کار برده‌اند، مالیات دولت روز به روز زیاد شده؛ و به تجربه دیده‌اند که سابقاً اگر از صد نفر، ده نفر بدهی خود را ناراست گفتی، امروز پنج نفر هم نمی‌رسد."

 

 

 

فصل دوازدهم

 

" فقره دوازدهم از فقرات نوزده‌گانه، هر وزیر و امیر و حاکم در مأموریت خود مسئول بودن است. سبب مسئول بودن این است که هر مأمور مکلف است به متابعت احکام قانون، چون سایر مکلفان. و این قاعده نیز از شریعت اسلام است، زیرا که در قرآن عظیم هر تکلیفی به صیغه جمع آمده "اطیعوا و آتوا" فرموده و خطاب عام کرده، حتی ذات پیغمبر، صلی‌الله علیه‌و‌آله، را از تکلیف استثنا ننموده. مسلمانان که بر مکلف بودن انبیاء و اولیاء معتقدند، هیچ حاکم و امیری را از تکلیف آزاد نمی‌توانند شمرد. حدیث:" کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته" مؤید این قول است."

 

 

 

فصل سیزدهم

 

" فقره سیزدهم، تفریق قدرت تشریع از قدرت تنفیذ است. مقصود از این سخن آن است که وضع و تنظیم قوانین در اختیار مجلسی باشد، و تنفیذ و اجرای آن در دست مجلس دیگر. چنان که آن مجلس هیچ گونه بیم وامیدی از این مجلس نداشته باشد، تا که هر یک از دو مجلس ودیعه خود را با استقلال و آزادی تمام حفظ توانند کرد. اگر در فواید و محسنات تفریق دو اختیار مذکور، صد جلد کتاب نوشته شود، باز هزار یک فواید آن را شرح نمی‌توان داد. الان هرگونه ترقی و قدرت و قوت و ثروت و معموریت و تجارت که در دول فرنگستان دیده می‌شود، از نتایج جدایی دو اختیار است، و هر قسم بی‌نظمی و بی‌پولی و عدم قدرت و نکث در صنایع و تجارت و زراعت در مشرق زمین مشاهده می‌شود، از اختلاط و امتزاج دو اختیار است. عقلای روی زمین از روی تحقیق و تجربه گفته‌اند: در دولتی که دو اختیار مخلوط هم استعمال بشود، ممکن نیست که باعث ضعف و خرابی و بلکه بالمآل سبب انقراض آن دولت نگردد.

 

بالجمله این قانون مستحسنه فرنگستان نیز از قوانین قدیمه اسلامیه است، چنان که در ایام پیشین، مجتهد و مفتی در وظیفه خود، و والیان و محتسبان در وظیفه اجرا و تنفیذ، مستقل بودند. اگر چه تنظیم قانون و تنفیذش در حقیقت به مرجع واحد، یعنی به وحدت امامت مربوط است، ولی در ترتیب، تفریق واجب است. چنانکه شیخ علی کرکی در شرح شرایع‌الاسلام در کتاب امربه معروف می‌گوید:"و یفرق بین الحکم و افتوی بان الحکم انشاء قول فی حکم شرعی یتعلق بواقعه شخصیه کالحکم علی عمرو و بتبوت دین زید فی ذمته. و اما الفتوی فانها بیان حکم شرعی لایتعلق بماده شخصیه و انما هو علی وجه کلی فهو فی الحقیقه بیان مسئله شرعیه." "

 

 

 

فصل هفدهم

 

" فقره هفدهم عدم شکنجه و تعذیب است.

 

مادام که هر گناهی را در کتاب قانون جزای مخصوص و معین موجود است، تعذیب جانی برای اقرار گرفتن و به بهانه‌های دیگر غیرممکن است؛ و جزای هر تقصیر قبل از وقت در کتاب قانون معین است، و احدی از حکام و امراء و سران لشکر، جرئت و قدرت ندارند که نسبت به زیردستان خود بدون حکم قانون به هوای نفس، به جهت اقرار گرفتن یا سببهای دیگر که محض ظن باشد، چوبی بزنند یا شکنجه بکنند یا فحشی بگویند. حتی در قانون ایشان، چوب و تازیانه ممنوع است و در لسان ایشان فحش و دشنام نیست. و این قسم تنبیهات را که خلاف شأن انسانیت است در حق اسب و استر و سایر حیوانات بارکشی هم روا نمی‌دانند. این قانون شریف نیز طبق قانون اسلام است، چنان‌که خدای تعالی در قرآن مجید می‌فرماید:" و من جاء بالسیئه فلا یجزی الا مثلها" ایضاً در سوره نحل[آیه 126] فرموده: "و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم." ایضاً در سوره آل‌عمران آیه 24 و در سوره زمر آیه 70.

 

بالجمله نکته شریعت اسلامیه را که در باب سیاست که امروز اهل اسلام ترک و فراموش، و اهل فرنگستان اخذ و تدارک کرده‌اند واجب آمد که در اینجا به سمت تحریر آورم. در شرع پیغمبر(ص) اصلی است از اصول، که قضات و حکام مهماامکن در احدود کنند. یعنی در تخفیف جزای جانی، سعی نمایند. جماعت متمدنه که از اهل شهوت و غفلت مرکب هستند، لاجرم افرادش از ارتکاب جرم و جنایت و استحقاق حدود خالی نمی‌باشد. اگر حکام، طریق تجسس و شکنجه را پیش بگیرند، بسی جانها را باید اعدام، و بسی پرده‌های ناموس را باید هتک کنند. با اینکه طبیعت اصول اجتماع در این عالم مدنیت، حفظ جانها و ستر و حرمت ناموسها را بر اعدام و هتک ترجیح دهند، و به قدر امکان از عیبها اغماض نمایند، و این ترجیح و اغماض به جز ترک تجسس و شکنجه میسر نمی‌تواند شد. و در این نکته از جانب پیغمبر(ص) حدیث وارد شده است که: "اذرو الحدود ما استطعتم" یعنی، تخفیف بدهید در اجرای حدود هر چه ممکن باشد. در فرنگستان به جهت تکمیل این قانون، سلاطین را حق عفو و بخشش هست. مثلاً هیچ پادشاهی قادر نیست در حق ادنی‌ترین ناس، حکم زدن یک چوب و تازیانه بدهد. اما هر پادشاه حق این را دارد مقصری را که دیوان عدالت حکم بر قتلش کرده باشد، پادشاه، قتل را تبدیل به حبس مؤبد بکند، در صورتی که اولیای مقتول راضی بشوند.

 

ملتفت باید شد که این معنی به چه درجه باعث محبت و اخلاص قلبی اهالی نسبت به پادشاه می‌باشد؛ در حقیقت سلاطین را منبع عفو و رحمت قرارداده‌اند. عجب‌تر این است که این قضیه در مشرق زمین به تمامه برعکس است. ببین تفاوت کار از کجا است به کجا؟"

 

 

 

فصل نوزدهم

 

" فقره نوزدهم از فقرات نوزده‌گانه حقوق عامه، بنای مکتب‌خانه‌ها و معلم‌خانه‌ها برای تربیت اطفال فقرا است.

 

چون تعلم علوم و معارف در فرنگستان، مطلقاً از الزم امور و اقدم وظایف است، لهذا تعلیم اطفال فقرا و مساکین حتی نابینایان را از حقوق عامه شمرده‌اند.

 

بنابراین نقل بعضی آثار شرعیه از آیات قرآن و احادیث نبوی در شرف علم در اینجا مناسب افتاد. من جمله خدای تعالی در قرآن مجید می‌فرماید: "یرفع الله الذین امنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات." یعنی، خدای تعالی اهل علم و دانش را در جات عالیه وعده فرموده. ایضاً در سوره زمر[آیه 9 می‌فرماید]: "هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون"تقدیم عالمان و تأخیر جاهلان را اشاره فرموده و ایضاً در سوره بقره آیه 272 و ایضاً در سوره طه ایه 113 و در سوره علق آیه‌های 3و 4 و در سوره عنکبوت آیه 42 و در سوره نحل آیه 45 و در سوره بنی اسرائیل ایه 13 در شرف و فضیلت علم تأکیدات بلیغه فرموده. و حدیث معاذبن جبل در فضیلت علم وتعلم در کتاب جامع ابن عبدالبر، مسطور است که جناب رسالت‌پناه، صلی‌الله‌علیه‌وآله، فرموده: "تعلموا العلم فان تعلمه لله حسنة و طلبه عبادة و مذاکرته تسبیح و البحث عنه جهاد و تعلیمه لمن لا یعلمه صدقة و بذله لاهله قربة. لانه معالم الحلال و الحرام و منار سبل اهل الجنة و هوالانیس فی الوحشة و الصاحب فی الغربة و المحدث فی الخلق و الدلیل علی السراء و الضراء و السلاح علی الاعداء و الزین عند الاخلاء یرفع الله به اقواماً فیجعلهم فی الخیر قادة و ائمة تقتص اثارهم و یقتدی بفعالهم. ترمق اعمالهم و تقبس اثارهم و ترغب الملائکة فی خلتهم و باجنحتها تمسحهم. یستغفر لهم کل رطب و یابس و حیتان البحر و هو امه و سباع البر و انعامه لان العلم حیوة القلوب من الجهل و مصابیح الابصار من العمی. یبلغ العبد بالعلم منازل الاخیار و الدرجات العلی فی الدنیا و الاخرة. التفکر فیه یعدل الصیام و مدارسته تعدل الصیام. به توصل الارحام و به یعرف الحلال و الحرام و هو امام العقل و العقل تابعه و یلهمه السعداء و یحرمه الاشقیاء" و قال ایضاً "لا یقبض العلم انتزاعاً من الناس و لکنه یقبض العلماء." یعنی، علم قبض نمی‌شود و نمی‌میرد، لکن علماء قبض میشوند. و قال ایضاً "اطلبوا العلم من المهد الی اللحد" و مضمون کلام معجز نظام جناب ولایت مآب علی، علیه‌السلام، " العلم علمان علم الابدان و علم الادیان و العقل عقلان عقل المعاش و عقل المعاد" ملتفت باید شد که علم ابدان را بر علم ادیان مقدم داشته.

 

اگر چه در ایران مدارس بسیار هست و تحصیل علوم می‌کنند اما از برای معاد است نه از برای معاش. با اینکه پیغمبر(ص) فرموده: "من لا معاش له لامعاد له."

 

و آن قسم تحصیل در جنب تحصیل علوم صنایع و معاش اهل فرنگستان، مثل چراغ است در مقابل آفتاب و مانند قطره است در جنب دریا. از اشعه علوم فرنگیها ذره‌ای به ایران تابیده، صنعت طباعت و آبله‌کوبی و تلغراف و عکس تصویر ایجاد شده که منافع و محسناتش مستغنی از بیان است."

 

 

 

 

 

نامه‌ی میرزا یوسف مستشارالدوله به مظفرالدین میرزا

 

 

 

یک نامه به مظفرالدین میرزا

 

میرزا یوسف مستشارالدوله در اواخر عمر خود، هنگامی که در ایالت آذربایجان در مقام کارگزاری به خدمت مشغول بود(1306ق)، در نامه‌ای خطاب به مظفرالدین میرزا، ولیعهد ناصرالدین‌شاه، و حاکم وقت آذربایجان، رمز و راز پیشرفت ایران را در تعیین حدود و اختیارات کارگزاران دولت اعلام می‌دارد .

 

متن نامه به شرح زیر می‌باشد:

 

"‌ قربان خاک پای اقدست شوم! از زندگی پیر غلام، زیاده از سه-چهار روز گویا باقی نمانده. در دولت‌خواهی و خانه‌زادی، از تکالیف واجبه خود می‌داند که افکار واپسین خود را در این نفس آخرین به خاک پای اقدست تقدیم نماید، چون این عریضه در موقعی به لحاظ مبارک اجازه تشرف حاصل می‌نماید که پیرغلام، عالم فانی را وداع نموده است. یقین دارم به اعتقاد تمام به عرایض بی‌غرضانه و صادقانه خانه‌زادی که هرگز نسبت به پادشاه خود و وطن خود خیانت را شعار خود نکرده، ملاحظه و امعان نظر خواهند فرمود. محل تردید و انکار نیست صدایی که از بعد بیرون اید، از روی صداقت و حقیقت و راستی است. حضرت اقدس امجد اعظم، روحنا فداه، را خداوند عالمیان به رتبه و مقام بلند و عالی انتخاب و نایل فرموده ولی در ضمن به مسئولیت خیلی مهم و بزرگی دعوت فرموده که حق تفکرهای وقت حزن‌انگیز را سزاوار خواهد بود.

 

مملکت وسیعه ایران، که وطن اصلی و خانه واقعی شاهنشاه اسلام است، به عقیده کافه سیاسیون، در محل خوف و خطر است. زیرا ترقیات شدیدالسرعه همسایگان و افعال و اغفال خودسرانه و بی‌باکانه درباریان، قوای چندین هزارساله دولت ایران را به طوری از هم متلاشی و دچار ضعف و ناتوانی صعب نمود، که علاج آن از قوه و قدرت متوطنین این مرز وبوم به کلی خارج است، ولی عقیده حکما و سیاسیون جمهور ملل متمدن بر این است.

 

رفع خطرات و چاره اشکالات ایران را به همین دو کلمه می‌توان اصلاح کرد که باید از اعمال گذشته چشم پوشید و شروع به تأسیس قوانین تازه نمود. از این راه می‌توان احترام و اعتبار سابقه دولت و ملت قدیم ایران را در انظار اقوام خارجه و ملل متمدنه و همسایگان مجددأ جلب کرد؛ و این مطلب در نظر خردمندان مستقیم‌الدراک، چنان واضح و آشکار است که محتاج به هیچ دلیل و برهان نیست. محتمل است بدین وسیله آثار و اسبابی که نیک‌بختی مملکت را امنیت تواند داد، بدست آید که بعدها مأمورین دوایر دولتی که از عالی و دانی و بزرگ و کوچک در اعمال و افعالی که در خور درجه مأموریت ایشان است، خود را به انقیاد و اطاعت مواد و احکام قانونیه مکلف بدانند و مساوات حقوقیه به عموم اهالی و زیردستان از هر صنف و طایفه داده شود و برای حصول صلاح آنها، هرگونه تدبیری که لازم است به کار برند.

 

والا با این حال اشتباه وزرا و درباریان دولت از حیز امکان و قدرت انسان به طور یقین خارج است که بتوان عظمت و اقتدار سلطنت قدیمه ایران را در این دور زمان، مجدداً به وسایل نیاکان خود در خارجه و داخله مملکت نگاهداری و حفظ نمود.

 

به خاک پای اقدست قسم که ما ایرانیان را توتیای چشم است- آنان که عرض و جسارت می‌نمایند که اداره وزارت‌خانه‌های  حالیه ابداً عیب و نقص ندارد و محتاج به تغییرات نیست، حرفی است بی‌مغز، زلالی است تلخ، و قولی است نامسموع.

 

این ناقص فهمان، از طفولیت تا امروز به چپاول نمودن اهالی بیچاره ایران معتاد شده‌اند و به همین طورها شرف و مکنت ملت را گرفته به خرقه خز و رشمه طلا داده‌اند، و به این حرفها که علماً خیرخواه دولت و پادشاه است و ولایت، نظم و رعیت، آسوده و نوکر، دعاگو و قشون حاضر؛ خود را مادام‌العمر از مسئولیت دولت خارج می‌دانند.

 

اگر دولت وضع قانون و تنظیمات را در مملکت مقرر فرماید، معلوم خواهد شد که این الفاظ مزخرف در هیچ‌یک از درباریان و ادارات ممالک دول کنستیتوسیون، وزن و قیمتی ندارد الا در نزد دول آسیا. اگر دولتهای همسایه مبنای کارشان از روی دستورالعملهای وزراء و حکام و مأمورین پولیتیکی و سیاسی دولت ایران بود، چه تمناها که دولت علیه از آنها نمی‌کرد و قبول نمی‌شد. و کدام امتیاز بود که خواهشاً به رعایای مملکت ایران نمی‌دادند که مواد آن صرفه ایرانیان نبود. چگونه بی‌اطلاع مأمورین پولیتیکی ایران، رابطه سیاسی و تجاری در مملکت خود جرأت داشتند یا می‌توانستند با دیگران مبادله نمایند.

 

چون دستورالعمل آنها قانون است، که گاهی به اقتضای وقت مواد ان را تغییر می‌دهند و در هر سال طبع و در میان آحاد و افراد ملت حتی دهقانان و برزگران و عمله‌جات به توسط اوراق اخبار منتشر می‌شود به این جهت تکالیف و حدود عموم اهالی محدود است و اتصالاً جلو می‌روند. دستورالعمل ایرانیان، ضمیر منیر درباریان است که هر چه به مقتضای اراده و میل ایشان باشد، صحیح است و الا اجوف.

 

این است که همه روزه عقب می‌نشینند و حقوق حقه خود را مجبوراً در کمال فروتنی و انکسار با خواهش و تمنا با آنها فیصل بدهند. در افواه منتشر است که دولت ایران در خیال نظم و ترتیب دوایر دولتی است.

 

عقلا می‌گویند بدون توضیح قوانین، این حرکت مذبوح است. سیاسیون و حکمای عصر به آواز بلند فریاد می‌زنند: چون اهالی ایران از امیر و فقیر، قانون را تقلید به اروپاییان می‌دانند و رشته تغییر و تبدیل مأمورین دولت از زمان قدیم در ید اقتدار شخص اول دولت است و اقدامات دولتیان در اصلاح حال اهالی و زیردستان، بدون قانون با ترقیات محیرالعقول این زمانه مطابقت نداشته و ندارد، دوام و بقای سلطنت ایران را تنها تشویق بر گذشتگان کافی نمی‌دانند. وزراء و خیرخواهان دولت، نظر به تکالیف واجبه خود، دو دست دیگر نیز از صاحبان علم و افکار عاریه نموده شروع به تأسیس قوانین و تنظیمات نمایند. چون قانون را مضر به حال خود می‌دانند، تا جان در تن دارند اقدام به این امر نخواهند کرد. در این صورت باید با همسایگان در یک درجه کم‌تر سلوک و رفتار نمود، زیرا این دایگان مهربان‌تر از مادر و این گرگان مرغابی صفت و این خیراندیشان خانمان‌برانداز، تا دولت مقننه نشود، چشم از منافع خود نپوشیده و برای جنبش موشی، گربه‌هایی چند می‌رقصانند و به جهت تشویق در امر سیاست و تجارت به یکدیگر، بازیهای رنگارنگ به روی کار می‌آورند ولو آنکه به قدر مکنت انگلیسیها، در خزانه دولت لیره موجود باشد و به قدر اهالی چین، قشون آزموده و حاضر رکاب و به قدر دول آمریکا، سفاین زره‌پوش ... پس به عهده مأمورین سیاسی و ملکی است که همیشه بر وفق مقتضای عصر و احتیاج زمان رفتار نموده هفته‌ای یک روز به مفاد آیه کریمه "وشاورهم فی الامر" به اتفاق یکدیگر از روی حقیقت در تصفیه امور دولت و ملت شور نمایند. زیرا از بدیهیات است که احکام خداوندی در هر دین واضح و آشکار است و حق آفتابی است و علی‌السویه عالم را روشن و نورانی می‌کند و پوشیدن آن در میان هیچ ملت ممکن نیست. و پیرغلام شاید به قدر کفایت از احکام قرآن مجید و احادیث نبوی (ص) اطلاع داشته باشد و شریعت مطهره اسلام ابدأ منافی قوانین عادلانه نیست و خیالاتم هنوز جمع است و آن قدر شعور دارم که قباحت خیانت را نسبت به وجود مقدس پادشاه و ولی نعمت‌زاده خود و دین و مذهب خود و وطن و ابناء وطن خود درک نمایم و بفهمم؛ خصوصاً در این حال که از این جهان به جهان دیگر باید بروم و در دیوان عدل آفریننده کاینات خواهم ایستاد. پس به قوت قلب به خداوند صاحب عظمت و جبروت قسم یاد می‌نمایم و خاطر مقدس بندگان اقدس امجد اسعد والا، روحنافداه، را از پیش‌آمد امور روزگار مطلع می‌نمایم، که با این ترقیات فوق‌العاده اروپاییان، چندی نخواهد گذشت که موقع حال اهالی ایران مقتضی آن خواهد شد که لابد و لاعلاج، دولت ایران در سخت‌ترین روزگار در عداد دول کنستیتوسیون برمی‌آید.

 

و به اقتضای ملک و مملکت و مناسبت وضع و طبایع، مواد قانون را مجری می‌نماید و نتیجه معتنابه حاصل می‌کند. این ممالک وسیعه و اهالی و ملل متبوعه را در اجرای قانون به یک اسم و به یک چشم در تحت بیرق وطن‌پرستی می‌آورد، و احکام عادلانه حریت افکار و مساوات حقوقیه را جاری نموده دیگر گوش به سخنهای واهی نمی‌دهد، چون پیش‌آمد کار از آینده خبر می‌دهد. لهذا به شخص حضرت اعظم والا، روحنافداه، واجب و متحتم است که قلب مبارک شاهنشاه اسلام را به عرایض صادقانه از اشتباهات مزورانه درباریان آگاه نمایند که جد و جهد ایشان برای منافع دو روزه خودشان است نه از برای قوام سلطنت دولت ایران. این فقره از واضحات است که بعدها هیچ یک از اقوام و ملل مسلم و غیرمسلم، بدون قانون زندگی نمی‌توانند بکنند و هرگاه خودشان اقدام به نشر قانون ننمایند، به طوری که در ماده صربستان و غیرها دیگران دولت عثمانی را با آن قدرتی که داشت مجبور کردند، ما را نیز آسوده نخواهند گذاشت و مجبور خواهند کرد.

 

و باز قسم به ذات پاک احدیت یاد می‌کنم که وضع قانون هرگز منافی مذهب حقه اسلام نیست و خللی و نقصی به دین و اسلامیان نمی‌رساند، بلکه به واسطه اجرای قانون، اسلام و اسلامیان به فواید غیرمترقبه نایل می‌شوند و از دستبرد اجانب خلاص و آسوده شده در انظار اهل عالم به عظمت و بزرگی زندگی می‌نمایند.

 

در این حال که به کلی از زندگانی خود یأس دارد، ناگزیر است که برای اطلاع کارگزاران آستان مبارک، عرایضی چند در خصوص علاقه دولت ایران با دولت‌های خارجه اطلاعاً به عرض برساند. وضع دول فرنگ و طریقه‌ای که در این جزء از زمان پیش گرفته‌اند لایق آن است که در این باب قدری دقت شود.

 

پیش از جنگ(1877) مسیحی فی‌مابین دولتین روس و عثمانی، اعتقاد همه ملتهای متمدنه بر این بود که هیئت دول اروپ همه در خیال این هستند که روز به روز اوضاع آسایش ابناء بشر و رفاهیات جهانیان را رونق داده آیین عدالت حریت و حقانیت را در جهان عمومی کنند. در این اعتقاد قوی داشتیم بر آنکه مدار زندگی و نظم بلاد و آسایش عباد بسته به مرکزهای سیاسیه، دربارهای دول اروپ است. اهالی فرنگستان بعضی اطوار و آداب دول مشرقیان را به وحشیگری و نادانی و بی‌علمی نسبت می‌دهند و وضع دول اروپا را به تربیت و مدنیت و انسانیت می‌شمارند. اگر انصاف را به دقت همراه کنیم خواهیم دید وضع حالیه اروپاییان با حالت وحشیان آفریقا فرقی ندارد، زیرا که از یک طرف وحشیگری نسبت به سابق کم بلکه معدوم شده. لکن از طرف دیگر وحشیگری بسیار وحشتناکی در میان دول اروپ شایع و ظاهر شده است. اگر به حقوق خودشان راضی هستند و مقصودشان رفاه حال عمومی است، پس چرا این‌قدرها به قوت جنگ و قهر و استیلای خود می‌افزایند و نام آن را حقوق می‌گذارند و کرور کرور مخلوق خدا را بی‌جهت و به واسطه پیروی و تأسیس به خیالات نفسانیه خود، فدامی‌کنند. دولت ایران نیز لازم است در حفظ حقوق خود مساعی جمیله را به کار ببرد و برای خود از دولت‌های خارجه، دوستان و یاران معین نماید. دولتین روس و انگلیس حق همسایگی با ایران دارند ولی حقد و حسد ایشان به یکدیگر، دولت ایران را به سخت‌ترین حالتی افکنده که به جهت حفظ حقوق مجبور به تکلفات مالایطاق شده است.

 

اولاً- با دولت عثمانی و امارت افغانستان به طوری که برادر شریعت و هم‌مذهب و همسایه هستیم باید متحدالقول باشیم و یگانگی مسلمین را غنیمت بشماریم، هر چند دشمنان مذهب اسلام تا امروز نگذاشته‌اند و به این واسطه اغلب ممالک اسلام را تصاحب نموده‌اند و تا جان دارند، منتهای مواظبت و اهتمام را در تفرقه انداختن مابین مسلمین به عمل خواهند آورد و رسوخ ظاهریه و باطنیه و معنویه خود را در منع حصول به سرعت اسلامیان به مقصود به کار خواهند برد.

 

افسوس که اسلامیان هنوز در خواب غفلت غنوده‌اند. خود اسلامیان باید ملتفت نکات شده تعصب و تعند را کنار گذاشته زیاده از این منکوب و مضمحل و مخذول نشوند.

 

ثانیاً- با دولت فرانسه که بعد از آمریکاییه و انگلیسیها، متمول‌ترین دولت روی زمین است و مضرتی به حال ایران ندارد، عهدنامه تجارتی و سیاسی مبادله نمایند. کشیدن خطوط راه‌آهن وساختن کارخانجات در داخله مملکت را به آنها واگذار نمایند. علو همت ملت غیور فرانسه، شباهت تامه به ملت ایران دارد؛ با هر دولتی که طرف شده‌اند، طالب نیک‌نامی بوده‌اند نه تقلب و بدنامی. نزدیک است به واسطه افتتاح بانک در ایران، مسکوکات ایران از طلا و نقره به کلی در عوض مال‌التجاره‌های قلب و مصنوعی فرنگستان از میان برود. چندی نمی‌گذرد که به واسطه زیادی خرج و کمی دخل، دولت محتاج به اولین قرض از اروپاییان خواهد شد.

 

اگر دولتیان امتیازاتی که به خارجه می‌دهند به فرانسوی‌ها بدهند ممکن است در سود صد، صد و سه و چهار به سهل‌ترین وجهی مبلغ معتنابه از آنها گرفته به مصرف دایر نمودن کارخانجات و کشف معادن برسانند و فرع وجهی که گرفته‌می‌شود از محل عایدی کارخانجات و معادن بدهد.

 

افسوس که درباریان با این وضع که دیده می‌شود، این قرض را از همسایگان به سخت‌ترین شروط می‌گیرند به طوری که لکه آن تا انقراض عالم از روی اهالی ایران به هیچ‌ آب‌و تاب پاک نمی‌شود.

 

بعد از این استقراض، ایرانیان را زود لازم است که در مقابل همسایگان، خود را حفظ و حراست نمایند. کافی نست که تنها به حقوق خودشان متمسک شوند و بگویند زور است؛ بلکه زور تازه‌ و زوری که همیشه باعث نصرت و فیروزی ابدی تواند بود، زوری که امروزه سبب اقتدار و شوکت دول اروپا است و وجهه ترقی ایشان شده است.

 

این فقره ممکن نمی‌شود مگر آنکه تلاش نموده طوایف مختلفه را که در ایران سکنی دارند در خیر و شر وطن، عموماً با هم شریک و سهیم باشند. شریک وسهیم نمی‌شوند مگر آنکه قلم آزادی بدهند و در نشر معارف و تأسیس مدارس جدید، جد بلیغ نمایند و برای باروری درخت مساوات، بیشتر از همه چیز واجب است به دوایر دیوان‌خانه‌های دوایر عدلیه و ملکیه و محلیه، نظم درست داده شود که بر طبق قوانین عادلانه، مال و مکنت جمیع تبعه بلا تفاوت و بدون توفیر و ملاحظه، مصون از تعرض داخله و خارجه باشد.

 

آن وقت خود دولت در دایر نمودن بانک و ایجاد کارخانجات و کشیدن خطوط راه‌های آهن از مکنت و ثروت اهالی وطن، محتاج به دیگران نخواهد شد.

 

این مسایل از مقتضیاتی است که جد وجهدهای بلاتأخیر لازم دارد.

 

یقین دارد اکثری به روح پیر غلام لعنت خواهند فرستاد که دشمن اسلام و اسلامیان بوده‌ام. این غلام به هیچ وجه از آنها شکایت ندارد. ایران و ایرانیان را به آنها گذاشتم و گذشتم چون عرایضم را نمی‌فهمند و خیالاتم را درک نمی‌کنند. آنچه می‌خواهند بگویند.

 

اعقاب و اخلاف ماها در زمان آینده خواهند فهمید که ایشان مسلمان بوده‌اند یا من که در ترقی ابنای وطن مثل شهدای فی‌سبل‌الله، مادام‌العمر جهاد می‌کردم که اقتدار و عظمت اسلام و اسلامیان را بدین وسایط نگذارم پامال شود.

 

حال از آستان اقدست مسئلت می‌نمایم به عرایض بی‌غرضانه این پیرغلام عطف نظر بنمایند، نزدیک است روح خود را تقدیم درگاه احدیت نموده به فرمان " یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک" سرافراز آمده از این عالم فانی بدون تأسف و ندامت اعمال ناشایسته درگذرد."[12]

 

یوسف

 

(1306)

 

 

 

منابع:

 

یک کلمه و یک نامه نوشته میرزا یوسف‌مستشارالدوله تبریزی به کوشش سید محمد صادق‌فیض چاپ اول: 1382 انتشارات صباح

 

تاریخ بیداری ایرانیان تألیف ناظم‌الاسلام کرمانی جلد اول چاپ پنجم انتشارات امیرکبیر

 

فراموشخانه و فراماسونری در ایران جلد اول نوشته اسماعیل رائین انتشارات امیرکبیر تهران 1357

 

روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه با مقدمه ایرج افشار چاپ 1379 انتشارات امیرکبیر

 

تاریخ انقلاب مشروطیت ایران اثر دکتر مهدی ملک‌زاده چاپ دوم انتشارات علمی زمستان 1363

 

پی نوشت:

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

1- یک کلمه و یک نامه نوشته میرزا یوسف‌مستشارالدوله تبریزی به کوشش سید محمد صادق‌فیض چاپ اول: 1382 انتشارات صباح صفحه 13و 14

 

2- تاریخ بیداری ایرانیان تألیف ناظم‌الاسلام کرمانی جلد اول چاپ پنجم انتشارات امیرکبیر صفحات 181و 182و183

 

3- فراموشخانه و فراماسونری در ایران جلد اول نوشته اسماعیل رائین انتشارات امیرکبیر تهران 1357 صفحه 479

 

4-یک کلمه صفحه 16

 

5-روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه با مقدمه ایرج افشار چاپ 1379 انتشارات امیرکبیر صفحه 196

 

6- تاریخ بیداری ایرانیان صفحات 183و184

 

7- تاریخ انقلاب مشروطیت ایران اثر دکتر مهدی ملک‌زاده چاپ دوم انتشارات علمی زمستان 1363 صفحات 178 و 179

 

8- یک کلمه صفحات 19 و 20و 21و 22

 

9- تاریخ بیداری ایرانیان صفحات 185 و186

 

10- فراموشخانه و فراماسونری صفحه 479

 

11- یک کلمه صفحات71-60

 

12-یک کلمه صفحات 90-81